گفتوگو با سامان احتشامی، آهنگساز و موزیسین
دنیای مدرن اسیرمان كرده است
باغ به باغ، راز باغ، مهتاب در باغ، آنا در باغ و...
فقط یك ایرانی كه باغ ایرانی و حال و هوای آن را درك كرده، میتواند چنین عاشقانه برای آثار هنریاش نام «باغ» را انتخاب كند. باغ ایرانی كه روزی روزگاری در جهان حرف اول را میزد و خیلیها حسرت دمی اطراق كردن در آن را داشتند حالا سالهاست در سراشیبی نابودی قرار گرفته. باغهای اصیل ایرانی با آن درختان و خانههایشان كه چینشی اعجابانگیز و پر از آرامش داشتند، سالهاست جای خود را به خانههای عمودی و خشك دادهاند كه همان بهتر برایشان از واژه قدیمی و ملموس قوطی كبریت استفاده كنیم.
دیروز در اولین روز هفته وقتی فهرست آدمهایی را مینوشتم تا با آنها همصحبت شوم و كمی حال خودم و شما را خوب كنم بهیاد سامان احتشامی افتادم. آهنگسازی كه تا حالا چند آلبوم موسیقی منتشر كرده كه اسم برخی از آنها را در اول مطلب نوشتم. احتشامی، آهنگساز فیلم هم هست و در كارنامهاش ساخت موسیقی برای فیلم «شازدهكوچولو» را هم دارد؛ همان فیلم انیمیشنی كه نورالدین زرینكلك آن را با موضوع فرش ایرانی ساخت. آهنگسازی كه با ذهنیت شازدهكوچولو برای یك فیلم موسیقی بسازد و هوش و حواسش پی باغ ایرانی و سبك زندگی ایرانی باشد مگر میشود حالش بد باشد و اگر حالش چندان هم میزان نباشد، بلد است چطوری رو به راهش كند و جوابت را بدهد تا اگر حالت را خوب نمیكند كه میكند، حداقل حالت را بد نكند! اهالی موسیقی پیانونوازی احتشامی را بینظیر میدانند و به جادوی انگشتان او اشاره میكنند كه مانند ماهی از كلیدی به كلیدی دیگر میلغزد و نواهای جاودانه خلق میكند.
سامان احتشامی كه اول اردیبهشت سال 57 در تهران متولد شده، آدم خوشمشربی است. خوشصحبت است و مهربان. دوست دارد دیگران از او خاطره خوبی بهیاد بسپارند. همین چند روز قبل بود كه ویدئویی از او در شبكههای اجتماعی منتشر شد كه احتشامی را در حال نواختن پیانو در یك سازفروشی نشان میداد. ماهرانه مینواخت و مردم زیادی را دور خود جمع كرده بود، میخندید و انگار با هر نت كه مینواخت دنیایی از شادی را پیرامون خودش منتشر میكرد و مردم را شاد میكرد. این ویدیو بارها و بارها دیده شد و مردم را به تحسین واداشت. حالا احتشامی میگوید: خوب بودن و خوب رفتار كردن وظیفه انسانی ماست. هیچ دلیلی برای بد رفتار كردن ما با دیگران وجود ندارد حتی اگر مشكل داشته باشیم یا حالمان بهدلیلی كاملا شخصی بد باشد. وقتی تلفنم زنگ میخورد باید آن را جواب بدهم چون كسی كه شماره مرا گرفته حتما با من كاری دارد. وقتی جواب میدهم باید خوشاخلاق باشم، چون آن كسی كه پشت خط است لیاقت این را دارد كه من با بهترین شكل ممكن با او صحبت كنم.
از احتشامی درباره ویدئویی كه از او در شبكههای اجتماعی منتشر شده، میپرسم و حال خوبش در آن روز. میگوید: به خودم اجازه نمیدهم سرد و عبوس باشم. روحیهام اینطوری است كه دوست دارم اطرافیانم حالشان خوب باشد. البته خیلیها این مرام و رفتار مرا نمیپسندند اما برایم مهم نیست هر كسی سبك زندگی و رفتار خودش را دارد.
اگر پیانونوازیهای احتشامی را دیده باشید حتما میدانید تمركز و خلاقیتش عالی است. مثلا دارد قطعاتی از شوپن، بتهون،ویوالدی را اجرا میكند و همه سر به گریبان تفكر فرود بردهاند كه به یكباره فضا را عوض كرده و قطعاتی از شادترین ملودیهای ایرانی را مینوازد و دنیایت را تغییر میدهد. درست مثل زندگی در فضای باغ ایرانی و سیال گشتن در میان درختان و حسی كه هر درختی میدهد، مسلما ما از درخت گیلاس با آن شكوفههای صورتی و شاخههای ارغوانیش همان حسی را نمیگیریم كه از درخت سپیدار میگیریم كه مانند بانویی زیبا بر حاشیه باغ میایستد و با لبخندی همیشگی ما را نگاه میكند. احتشامی با این روحیه منعطف، كاملا تاثیر گرفته از سبك زندگی ایرانی است.او میگوید: تصور كن من و شما در دورهای بزرگ شدهایم كه خانهها هنوز حیاط داشت، حیاطها هنوز حوض داشت.پدر خانواده ظهر با یك هندوانه به خانه میآمد و آن را میانداخت وسط حوض پر از آب تا خنك شود و بعداز ظهرهایمان را میساخت همین هندوانه و حیاط و اتاقهایش. سالهاست دور شدهایم از این فضاها.دیگر حتی نمیتوان فكرش را هم كرد كه آن احوالات خوب برای یك روز هم تكرار شود. مدرنیته و ورود تكنولوژی كه ناگزیر است، سبك زندگیمان را تغییر داد و اسیرمان كرد.روز به روز هم بدتر خواهد شد.مسلما بچههایی كه الان زندگی میكنند، پنج سال دیگر حسرت زندگی امروز را میخورند و از آن به عنوان نوستالژی یاد میكنند، اینقدر كه تغییرات سریع رخ میدهد و آدمها روزبهروز از هم دورتر میشوند. زندگی آنلاین، حال خوب دور هم جمع شدن را از ما گرفته است. الان شاگردانم دارند به سمتی میروند كه پیشنهاد میدهند، كلاس آنلاین برگزار كنم و حتی برای یاد گرفتن هم دور هم جمع نشویم! حالا شما بیا از نفس استاد بگو و این كه آدمها وقتی كنار هم باشند، حالشان بهتر خواهد بود.
به احتشامی میگویم به اصطلاح خودمان ما ایرانیها در هر كاری شورش را در میآوریم. مگر ما از هند یا ژاپن بیشتر درگیر دنیای مدرن و فناوری شدهایم كه سبك زندگیمان اینقدر تغییر كرده، زنان هندی هنوز در سراسر دنیا ساری میپوشند...
این موزیسین میگوید: بیشتر مردم هند فقیرند اما بسیار شادند. سینمای شادی دارند. رنگ در كشورشان غوغا میكند، موسیقی دارند و ... همه اینها باعث شده تا آنها به فرهنگ خود پایبند باشند اما فرهنگ ایرانی را از ما گرفتند، نمیدانم چگونه اما میدانم كه خرابش كردند و ما شدیم آدمهایی كه راه افتادهایم دنبال تكنولوژی تا از هم دور شویم. بیثباتی اقتصادی هم شده مزیت بر علت بیحوصلگیها. وقتی اقتصاد حالش بد است و قیمتها در هر حوزه، ساعتی تغییر میكند چگونه میتوان به مردم گفت و از آنها خواست تا حالشان خوب باشد و با اخم به روی هم نگاه نكنند.
احتشامی با خوشرویی جواب تلفنم را میدهد. برای همه روزنامهنگارها و خبرنگارها آرزوی موفقیت میكند و میگوید این روزها كار شما خیلی سختتر از گذشته است. میخندد و میگوید اگر سردبیرت، مطالبت را سانسور میكند امیدوارم خودش سانسور شود! میگویم: نه! سردبیر ما اهل سانسور نیست... میگوید: همین الان برو و به او بگو دمش گرم! ایشالا پاینده باشد. میگوید، فردا روزنامه جامجم را میخرم و امیدوارم سالهای آینده هم منتشر شوید...
همه كلماتش پر است از حس خوب، پر انرژی و مهربان.انگار كلماتش كلیدهای پیانو هستند كه فضا را پر از ارتعاش خوب میكنند. زنده باشی و همینطور سرحال و پر از حال خوب آقای احتشامی.
فقط یك ایرانی كه باغ ایرانی و حال و هوای آن را درك كرده، میتواند چنین عاشقانه برای آثار هنریاش نام «باغ» را انتخاب كند. باغ ایرانی كه روزی روزگاری در جهان حرف اول را میزد و خیلیها حسرت دمی اطراق كردن در آن را داشتند حالا سالهاست در سراشیبی نابودی قرار گرفته. باغهای اصیل ایرانی با آن درختان و خانههایشان كه چینشی اعجابانگیز و پر از آرامش داشتند، سالهاست جای خود را به خانههای عمودی و خشك دادهاند كه همان بهتر برایشان از واژه قدیمی و ملموس قوطی كبریت استفاده كنیم.
دیروز در اولین روز هفته وقتی فهرست آدمهایی را مینوشتم تا با آنها همصحبت شوم و كمی حال خودم و شما را خوب كنم بهیاد سامان احتشامی افتادم. آهنگسازی كه تا حالا چند آلبوم موسیقی منتشر كرده كه اسم برخی از آنها را در اول مطلب نوشتم. احتشامی، آهنگساز فیلم هم هست و در كارنامهاش ساخت موسیقی برای فیلم «شازدهكوچولو» را هم دارد؛ همان فیلم انیمیشنی كه نورالدین زرینكلك آن را با موضوع فرش ایرانی ساخت. آهنگسازی كه با ذهنیت شازدهكوچولو برای یك فیلم موسیقی بسازد و هوش و حواسش پی باغ ایرانی و سبك زندگی ایرانی باشد مگر میشود حالش بد باشد و اگر حالش چندان هم میزان نباشد، بلد است چطوری رو به راهش كند و جوابت را بدهد تا اگر حالت را خوب نمیكند كه میكند، حداقل حالت را بد نكند! اهالی موسیقی پیانونوازی احتشامی را بینظیر میدانند و به جادوی انگشتان او اشاره میكنند كه مانند ماهی از كلیدی به كلیدی دیگر میلغزد و نواهای جاودانه خلق میكند.
سامان احتشامی كه اول اردیبهشت سال 57 در تهران متولد شده، آدم خوشمشربی است. خوشصحبت است و مهربان. دوست دارد دیگران از او خاطره خوبی بهیاد بسپارند. همین چند روز قبل بود كه ویدئویی از او در شبكههای اجتماعی منتشر شد كه احتشامی را در حال نواختن پیانو در یك سازفروشی نشان میداد. ماهرانه مینواخت و مردم زیادی را دور خود جمع كرده بود، میخندید و انگار با هر نت كه مینواخت دنیایی از شادی را پیرامون خودش منتشر میكرد و مردم را شاد میكرد. این ویدیو بارها و بارها دیده شد و مردم را به تحسین واداشت. حالا احتشامی میگوید: خوب بودن و خوب رفتار كردن وظیفه انسانی ماست. هیچ دلیلی برای بد رفتار كردن ما با دیگران وجود ندارد حتی اگر مشكل داشته باشیم یا حالمان بهدلیلی كاملا شخصی بد باشد. وقتی تلفنم زنگ میخورد باید آن را جواب بدهم چون كسی كه شماره مرا گرفته حتما با من كاری دارد. وقتی جواب میدهم باید خوشاخلاق باشم، چون آن كسی كه پشت خط است لیاقت این را دارد كه من با بهترین شكل ممكن با او صحبت كنم.
از احتشامی درباره ویدئویی كه از او در شبكههای اجتماعی منتشر شده، میپرسم و حال خوبش در آن روز. میگوید: به خودم اجازه نمیدهم سرد و عبوس باشم. روحیهام اینطوری است كه دوست دارم اطرافیانم حالشان خوب باشد. البته خیلیها این مرام و رفتار مرا نمیپسندند اما برایم مهم نیست هر كسی سبك زندگی و رفتار خودش را دارد.
اگر پیانونوازیهای احتشامی را دیده باشید حتما میدانید تمركز و خلاقیتش عالی است. مثلا دارد قطعاتی از شوپن، بتهون،ویوالدی را اجرا میكند و همه سر به گریبان تفكر فرود بردهاند كه به یكباره فضا را عوض كرده و قطعاتی از شادترین ملودیهای ایرانی را مینوازد و دنیایت را تغییر میدهد. درست مثل زندگی در فضای باغ ایرانی و سیال گشتن در میان درختان و حسی كه هر درختی میدهد، مسلما ما از درخت گیلاس با آن شكوفههای صورتی و شاخههای ارغوانیش همان حسی را نمیگیریم كه از درخت سپیدار میگیریم كه مانند بانویی زیبا بر حاشیه باغ میایستد و با لبخندی همیشگی ما را نگاه میكند. احتشامی با این روحیه منعطف، كاملا تاثیر گرفته از سبك زندگی ایرانی است.او میگوید: تصور كن من و شما در دورهای بزرگ شدهایم كه خانهها هنوز حیاط داشت، حیاطها هنوز حوض داشت.پدر خانواده ظهر با یك هندوانه به خانه میآمد و آن را میانداخت وسط حوض پر از آب تا خنك شود و بعداز ظهرهایمان را میساخت همین هندوانه و حیاط و اتاقهایش. سالهاست دور شدهایم از این فضاها.دیگر حتی نمیتوان فكرش را هم كرد كه آن احوالات خوب برای یك روز هم تكرار شود. مدرنیته و ورود تكنولوژی كه ناگزیر است، سبك زندگیمان را تغییر داد و اسیرمان كرد.روز به روز هم بدتر خواهد شد.مسلما بچههایی كه الان زندگی میكنند، پنج سال دیگر حسرت زندگی امروز را میخورند و از آن به عنوان نوستالژی یاد میكنند، اینقدر كه تغییرات سریع رخ میدهد و آدمها روزبهروز از هم دورتر میشوند. زندگی آنلاین، حال خوب دور هم جمع شدن را از ما گرفته است. الان شاگردانم دارند به سمتی میروند كه پیشنهاد میدهند، كلاس آنلاین برگزار كنم و حتی برای یاد گرفتن هم دور هم جمع نشویم! حالا شما بیا از نفس استاد بگو و این كه آدمها وقتی كنار هم باشند، حالشان بهتر خواهد بود.
به احتشامی میگویم به اصطلاح خودمان ما ایرانیها در هر كاری شورش را در میآوریم. مگر ما از هند یا ژاپن بیشتر درگیر دنیای مدرن و فناوری شدهایم كه سبك زندگیمان اینقدر تغییر كرده، زنان هندی هنوز در سراسر دنیا ساری میپوشند...
این موزیسین میگوید: بیشتر مردم هند فقیرند اما بسیار شادند. سینمای شادی دارند. رنگ در كشورشان غوغا میكند، موسیقی دارند و ... همه اینها باعث شده تا آنها به فرهنگ خود پایبند باشند اما فرهنگ ایرانی را از ما گرفتند، نمیدانم چگونه اما میدانم كه خرابش كردند و ما شدیم آدمهایی كه راه افتادهایم دنبال تكنولوژی تا از هم دور شویم. بیثباتی اقتصادی هم شده مزیت بر علت بیحوصلگیها. وقتی اقتصاد حالش بد است و قیمتها در هر حوزه، ساعتی تغییر میكند چگونه میتوان به مردم گفت و از آنها خواست تا حالشان خوب باشد و با اخم به روی هم نگاه نكنند.
احتشامی با خوشرویی جواب تلفنم را میدهد. برای همه روزنامهنگارها و خبرنگارها آرزوی موفقیت میكند و میگوید این روزها كار شما خیلی سختتر از گذشته است. میخندد و میگوید اگر سردبیرت، مطالبت را سانسور میكند امیدوارم خودش سانسور شود! میگویم: نه! سردبیر ما اهل سانسور نیست... میگوید: همین الان برو و به او بگو دمش گرم! ایشالا پاینده باشد. میگوید، فردا روزنامه جامجم را میخرم و امیدوارم سالهای آینده هم منتشر شوید...
همه كلماتش پر است از حس خوب، پر انرژی و مهربان.انگار كلماتش كلیدهای پیانو هستند كه فضا را پر از ارتعاش خوب میكنند. زنده باشی و همینطور سرحال و پر از حال خوب آقای احتشامی.