حكایت دردناك  دهه شصتی‌ها  و دهه نودی‌ها

مقطع حساس‌کنونی

حكایت دردناك دهه شصتی‌ها و دهه نودی‌ها

 دختری كه مربی مهدكودك بود و كودكان وی را مریم‌جون و خاله‌مریم صدا می‌كردند، همواره دهه‌شصتی‌ها را ـ كه خود نیز جزو آنها بود ـ از متولدین دهه‌های دیگر برتر و باهوش‌تر می‌شمرد. روزی یكی از كودكان مهدكودك به نام ساینا كه یك دهه نودی بود تصمیم گرفت نادرستی گزاره مورد اعتقاد مریم‌جون را در عمل به وی اثبات كند. برای همین، یك‌روز كه مهدكودك تعطیل شد سراغ مریم‌جون رفت و از او خواست چكمه‌هایش را پایش كند. مریم‌جون با زحمت چكمه‌های ساینا را كه كمی برایش كوچك هم بود، پایش كرد.
 ساینا گفت: «مریم‌جون، چكمه‌هایم را تابه‌تا پایم كردی.» مریم جون چكمه‌ها را با زحمت از پای ساینا درآورد و جابه‌جا كرد و دوباره پایش كرد.
 ساینا گفت: «مریم‌جون، منظورم این بود كه جابه‌جا پایم كردی. این چكمه‌ها مال من نیست.» مریم‌جون بار دیگر با زحمت چكمه‌ها را از پای ساینا درآورد و پرسید: «پس مال كیه؟»
ساینا گفت: «مال داداشمه، ولی مامانم گفت می‌تونی اونا رو بپوشی.»
 مریم‌جون كه تلاش می‌كرد خود را یك دهه‌شصتی صبور و پرطاقت نشان دهد، بار دیگر چكمه‌ها را با مشقت پای ساینا كرد. ساینا گفت: «میشه دستكش‌هامو هم دستم كنی؟» مریم‌جون پرسید: «دستكش‌هات كو؟»
ساینا گفت: «توی چكمه‌هامه»... در اینجا مریم‌جون كه دیگر طاقتش طاق شده بود، از كوره دررفت و پرید تا خرخره ساینا را بجود. ساینا موبایلش را از كیفش درآورد و گفت: «اگه خرخره‌مو بجوی فیلمش را می‌گیرم و در شبكه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها می‌گذارم تا آبرویت برود.»  مریم‌جون خاموش شد. اما شب‌هنگام در آی‌دی شخصی‌اش در یكی از شبكه‌های اجتماعی كه در آنجا با اسم مستعار چیز می‌نوشت، نوشت: «ما هیچی نیستیم. ما فقط نسل سوخته‌ایم.»