بازگشت منوچ تایرلِوِر
آقایی كه شما باشی، تو جاده پشت رُل رخشمون سیر آفاق و انفس میكردیم و دم غروبی تو جاده بندر، تصنیفهای شیش و هشتی دوران میرزا وزوزك زمزمه میكردیم و همزمان حال مبسوطی هم به تخمه جاپونیهای كلهقوچیطور میدادیم كه صدای نوكیا یازده دو صفر گوشتكوبی از روی داشبورد بلند شد.
میزممصادق راپورتچی بود از جریده فخیمه جامجم كه آقا چه نشستهای كه بازار سینما و فیلم و عشق فیلمها این روزا داغه و حیفه كه منوچ تایرلورِ عشق سینما كه یه زمونی تو سینما واسه خودش كسی بوده و شب و روزش پشت آپارات به هم دوخته شده بود از قافله جا بمونه.
حالا گیریم این اواخر از فشار این زمونه بیصاحاب كارش به بلیتفروشی هم افتاده بود، ولی به قول یارو گفتنی از اسب افتادیم از اصل كه نیفتادیم! این آخری رو داش منوچ تو دلش گفت
البت!
حالا درسته كه ما پشت رُل و از دهنی اون یازده دو صفر گوشتكوبی هرچی به این جامجمچیا توپیدیم كه بابا ما آردامون بیختیم و اَلَكامونو آویختیم و از تو سینما چیزی واسه ما در نیمیاد و دیگی كه از توش چیزی واسه ما در نیاد بذار سر اون جونورِ چهارپای باوفا توش بجوشه؛ تو كتِ این روزنومهچیای جامجمی نرفت كه نرفت!
داشمنوچتون لُنگو انداخت رو داشبورد افهاش و سفارش سالار رو به غلوم شاتره كرد و یه صفایی به سر و كله داد و موها رو آبشونهای زد و دربست گرفت واسه جشنواره!
القصه و غرض كه به لطف حضرات روزنومهچی بامعرفت جامجم، داشمنوچ شما یه ده روزی، خط بندر رو بیخیال شده و افهاش عروسكیشو زده گوشه پاركینگ غلوم شاتره (پایین میدون شوش) و دوباره مث اون قدیما با رگ قلنبیده شده سیمایی راهی سالن تاریك شده!
خدا سایه این روزنومهچیها رو از سر داشمنوچ كم نكنه كه هنوز یه جو معرفت و مردونگی تو وجودشون هست كه بفهمن این قلب صنبوری منوچ تایرلِوِر واسه سینما و سالن تاریك و اون بزن بهادر بازیهای روی پرده، شده قد سوراخ جوراب مورچههای پامنار! از خودِ اوس كریم پنهون نیست از شوما هم پهون نباشه كه این ستون رو زدن به نام ما و قراره تو این ده دوازده روز، هر روز
یه سری دریوریجات اینجا بلغور كنیم! خلاصه كه داش منوچ برگشته؛ منوچ تایرلور دوباره برگشته! آق منوچِ عشق سینما برگشته!
میزممصادق راپورتچی بود از جریده فخیمه جامجم كه آقا چه نشستهای كه بازار سینما و فیلم و عشق فیلمها این روزا داغه و حیفه كه منوچ تایرلورِ عشق سینما كه یه زمونی تو سینما واسه خودش كسی بوده و شب و روزش پشت آپارات به هم دوخته شده بود از قافله جا بمونه.
حالا گیریم این اواخر از فشار این زمونه بیصاحاب كارش به بلیتفروشی هم افتاده بود، ولی به قول یارو گفتنی از اسب افتادیم از اصل كه نیفتادیم! این آخری رو داش منوچ تو دلش گفت
البت!
حالا درسته كه ما پشت رُل و از دهنی اون یازده دو صفر گوشتكوبی هرچی به این جامجمچیا توپیدیم كه بابا ما آردامون بیختیم و اَلَكامونو آویختیم و از تو سینما چیزی واسه ما در نیمیاد و دیگی كه از توش چیزی واسه ما در نیاد بذار سر اون جونورِ چهارپای باوفا توش بجوشه؛ تو كتِ این روزنومهچیای جامجمی نرفت كه نرفت!
داشمنوچتون لُنگو انداخت رو داشبورد افهاش و سفارش سالار رو به غلوم شاتره كرد و یه صفایی به سر و كله داد و موها رو آبشونهای زد و دربست گرفت واسه جشنواره!
القصه و غرض كه به لطف حضرات روزنومهچی بامعرفت جامجم، داشمنوچ شما یه ده روزی، خط بندر رو بیخیال شده و افهاش عروسكیشو زده گوشه پاركینگ غلوم شاتره (پایین میدون شوش) و دوباره مث اون قدیما با رگ قلنبیده شده سیمایی راهی سالن تاریك شده!
خدا سایه این روزنومهچیها رو از سر داشمنوچ كم نكنه كه هنوز یه جو معرفت و مردونگی تو وجودشون هست كه بفهمن این قلب صنبوری منوچ تایرلِوِر واسه سینما و سالن تاریك و اون بزن بهادر بازیهای روی پرده، شده قد سوراخ جوراب مورچههای پامنار! از خودِ اوس كریم پنهون نیست از شوما هم پهون نباشه كه این ستون رو زدن به نام ما و قراره تو این ده دوازده روز، هر روز
یه سری دریوریجات اینجا بلغور كنیم! خلاصه كه داش منوچ برگشته؛ منوچ تایرلور دوباره برگشته! آق منوچِ عشق سینما برگشته!
تیتر خبرها