اول همسایه...
شاید حدود ده سال پیش بود و ما بهخاطر اینكه حاج آقا تابستانها قم بودند و به جای خوش آب و هوا و خنك به مسافرت نمیرفتند و مشغول كارشان بودند، با یكی از دوستان هماهنگ كردیم و در زمانی كه حاجآقا برای كاری در تهران بودند ـ چون احتمال میدادم مقاومت كنند ـ یك كولر گازی تهیه كردیم كه هوای منزل كمی خنك باشد كه حال ایشان بهتر باشد اینطوری طبیعتاً با حال مساعدتر بتوانند خدمت بهتری هم بكنند. یك روز چهارشنبه بود و حاجآقا از تهران برگشتند و نگاهی به كولر انداختند و حرفی نزدند و من با خودم گفتم: خدا را شكر! به خیر گذشت! حتی با روحیهای كه از ایشان سراغ داشتم، كمی تعجب هم كردم! همان شب یا فردای آن روز مرا صدا زدند و گفتند: «بابا! این را خودت باز میكنی یا من از جا بكنم؟» چون میدانستم خیلی روی اسراف حساس هستند، گفتم: اگر این را باز كنیم، اینقدر هزینه برمیدارد و اینقدر افت قیمت دارد. گفتند: «اشكالی ندارد، من هزینه باز كردنش را میپردازم و افت قیمتش را هم میدهم، ولی به هیچوجه استفاده نمیكنم. اگر با زبان خوش بازش میكنی كه هیچ، وگرنه خودم بازش میكنم و آسیب میبیند!» ما هرچه اصرار میكردیم كه این كولر برای سلامت شما ضروری است، سریع با چند تا از همسایه ها مقایسه میكردند كه وضعیت مالی متوسط یا شاید رو به پایینی داشتند. میگفتند: هر وقت آنها كولر داشتند، من هم خواهم داشت!بالاخره مجبورمان كردند كولر را باز كنیم. برای آب شیرینكن هم با ایشان همین مشكل را داشتیم. كلیه حاجآقا كمی مشكل داشت و سابقه سنگ كلیه هم داشتند. هرچه میگفتیم: آب شیرینكن یك چیز پیشپاافتاده و معمولی است، زیر بار نمیرفتند. بالاخره با خوشحالی فهمیدیم همسایهها آب شیرینكن دارند و خبر آوردیم كه: این دو نفری كه شما میگویید هر وقت آنها داشتند شما هم اجازه میدهید،آب شیرینكن دارند. بالاخره با اطمینان خاطر از اینكه همسایهها هم آب شیرینكن دارند، موفق شدیم برای منزل ایشان هم آب شیرینكن بگذاریم. چنین روحیهای داشتند. یا مطلب دیگری كه برای بعضیها میگویم و تعجب میكنند، پاكتهای نامهای بود كه برای حاجآقا میآمد. خیلی از نامهها داخل پلاستیك بود. حاجآقا پلاستیكها را با حوصله باز میكردند و در جایی به شكل منظم نگهداری و بعداً از آنها استفاده میكردند. پاكتهای نامه كاغذی را هم با دقت باز میكردند كه پاره نشود و به ما میگفتند: چرا پاكتها را پاره میكنید؟ طوری باز كنید كه بشود دوباره استفاده كرد! بعد هم روی اسم و آدرس را خط میزدند و موقعی كه میخواستند نامهای را دستی برای كسی بدهند كه ببرند، اسم او را روی پاكت مینوشتند.
برای همه هم جا افتاده بود كه حاجآقا این كار را میكنند. حتی چسبهای نواری بستههای پلاستیكی را دور تقویم یا جاهایی میچسباندند و از آنها مجدداً استفاده میكردند
تیتر خبرها