کوثر از بهشت  گوهر آورده ...

به‌مناسبت میلاد امام حسین ؟ع؟

کوثر از بهشت گوهر آورده ...

یک وقت‌هایی قلم دست خودت نیست. یعنی دستت هست اما تو نمی‌نویسی فوق فوقش یک کاتبی که کسی از یک جای دیگر کلمه توی کله ات می‌پاشد و تو خوشگل‌هایش را سوا می‌کنی و صیقل می‌زنی و با نظارت همان نیرو کنار هم می‌چینی! نوشتن از شما هم همین است.
 خودت انتخاب نمی کنی چه بگویی و چه بنویسی تو فقط راوی‌ای . امروز داشتم به این فکر می کردم که تولدتان است و اتفاقا همین چند روز پیش با کاروانتان یا بهتر بگویم خانواده‌تان راه افتادید به سمت مکه برای حج همان کاروانی که احرام در مکه بست وقربانی در کربلا به جا آورد. شاید عرب آن موقع تبریک تولد و جشن و اینها در رسمش نبوده و قطعا شان شما اجل از این کارهایی است که ما زمینی ها می کنیم اما ور خیالپرداز و عاطفی دلم می‌گوید شاید در غروب سوم شعبان همان سال یک غروبی مثل امروز غروب همان‌طور که روی مرکب به دور دست‌ها خیره شده‌اید و به اصلاح امت جدتان می‌اندیشید یکهو از ذهن‌تان گذشته باشد که امروز تولدتان بوده بعد آه کشیده باشید و یادکرده باشید از مادر بزرگوارتان و پدر ارجمندتان. آه کشیده باشید از دینی که سلامت و نجابت و رستگاری بود و به بیراهه بردندش و به شمشیرها گفتید در آغوشتان بگیرند اگر جز با خون شما این نهال سر به راه نمی‌شود. می‌دانید آقاجان می‌دانم تولدتان است و کاروانتان هم تازه به راه افتاده و این حرف‌ها  هم پشت سر مسافر شگون ندارد اما نمی‌شوداز شما حرفی بشود و چشم‌های آدم مثل پشت کوزه سقاها نمناک نشود .
 مگر نه که شب تولدتان جدتان، پدرتان و مادرتان هم  اشک ریخته ، به ما هم حرجی نیست . نقاشی های قهوه‌خانه‌ای از عاشورا را هر بار دیده‌ام  به لشکرتان چشم دوخته‌ام و همیشه به خدا گفته ام ای کاش فردای قیامت من هم جزو همین سیاهی لشکری که هیچ نام و نشانی ازشان در نقاشی نیست محسوب شوم . امشب شبی است که خداوند شما را به زمینی ها داد و ما حسین دار شدیم.
 امشب شبی است که بزرگ‌ترین کشتی نجات بشر به اقیانوس افتاد که اوسع و اسرع است و راکب بر آن رستگار دو عالم است . تولدتان مبارک آقاجان . سفرتان
بی خطر ...