چهل ستون و بی‌ستون

چهل ستون و بی‌ستون

سید عباس سجادی
شاعر و مدیرعامل بنیاد نیاوران
هم جدیت خاصی داشت و هم با این جدیت حریمی دور خودش ایجاد كرده بود. نمی‌شد به این راحتی‌ها به او نزدیك شد و در كل نسبت به آدم‌ها گارد خاصی داشت. خیلی‌ها وقتی از دور او را می‌دیدند تصور می‌كردند انسان متكبری است. اما این‌طور نبود، وارد خلوتش كه می‌شدی خیلی مهربان و صمیمی و راحت بود. به خاطر دارم در چند جمع خصوصی و به‌ویژه جلساتی كه در منزل آقای خلیل جوادی برگزار می‌شد، او را شخصیتی بسیار متفاوت دیدم و از منزوی كه در میان جمع دوستان ابدا منزوی نبود، بسیار آموختم.
برخلاف تلخی ظاهری و خودخواسته‌اش بسیار شوخ‌طبع و بانمك بود. بسیار شوخی می‌كرد و البته خدابیامرز خودش اصلا تحمل شوخی را نداشت. به خاطر دارم در یكی از جلسات شعر فرهنگسرای اندیشه كه من برگزار می‌كردم، یك روز منزوی و كیومرث منشی‌زاده هر دو آمدند و محاوره جالبی بین آنها درگرفت كه یادم نمی‌رود. منزوی به منشی‌زاده گفت: كیومرث نه به این‌كه سالی یك بار می‌بینمت و نه به امروز كه دو بار دیدمت، هم صبح و هم بعدازظهر. منشی‌زاده خندید و گفت: حسین جان ما ایرانی‌ها اهل افراط و تفریط هستیم. یا چهل ستون می‌سازیم یا بی‌ستون (منظور بیستون است). و همین عبارات ساده‌ای كه میان این دو رد و بدل شد به‌عنوان یك خاطره ماندگار برای همیشه در ذهن من ماند.