گفتوگو با یكی از احیاكنندگان عروسكهای محلی و سنتی در كشور که حالا به فکر صادرات هم افتاده
«بِــی» به جــای بــاربــی
بین من و گلبهار و عطرگل و صدرگل، 680 كیلومتر فاصله است؛ از تهران تا دزفول، اما از همین فاصله دور هم میتوانم زل بزنم به چشمهای درشت و ابروهای كمانیشان، به لباسهای رنگی و دامن پرچین و چارقدهای منجوقدارشان و از دیدن این همه رنگ، این همه ظرافت و زیبایی سر ذوق بیایم. بین من و این عروسكها فاصله كم نیست، اما بهناز پویاننسب از همین راه دور راوی داستان گلبهار و عطرگل و صدرگلش میشود؛ عروسكهایی كه داستان خودشان را دارند، یك داستان دور و دراز و تاریخی؛ داستانی كه چندسالی است وصل شده به زندگی این دختر جوان كه لیسانس صنایع شیمی دارد و حالا یكی از احیاكنندگان عروسكهای بومی كشورمان است؛ عروسكی كه دزفولیها به آن«بِی» میگویند و از سه سال پیش به همت این هنرمند خوشذوق صنایعدستی كشورمان دوباره جان گرفته و نه فقط از مرز استان خوزستان، كه از مرز كشورمان هم عبور كرده؛ حالا چندتا گلبهار ساكن آمریكا هستند، چند تا عطرگل توی فرانسه میچرخند و چند تا صدرگل هم خودشان را رساندهاند به آلمان و شدهاند نماد میراث فرهنگی ایران در آنسوی دنیا.
این عروسك برای من غریبه نبود، با اینكه خودم هیچوقت آن را نداشتم، اما خالهام از خیلی قدیمها یك عروسك شبیه اینها را با خودش داشت، مادربزرگم هم روش ساخت آن را بلد بود. تا سه سال پیش البته هیچوقت به طور جدی به ساخت این عروسك فكر نكرده بودم، حتی از پیشینه این عروسك هم خبر نداشتم. تا اینكه بالاخره یك روز از مادربزرگم بانورضوان گوشهدزفولی خواستم ساخت آن را به من آموزش بدهد. آنموقع با اینكه ایشان بیمار بود و حال جسمی خوبی نداشت، اما با شوق و ذوق زیاد از این پیشنهاد استقبال كرد و ساخت عروسك را با همه جزئیاتش به من یاد داد. من هم اوایل برای دل خودم عروسك میساختم و هدف خاصی نداشتم یعنی بیشتر به صورت یك سرگرمی بود؛ اما كمكم كه از پیشینه این عروسك باخبر شدم، بحث احیا برایم جدیتر شد.
چه پیشینهای؟
كمكم فهمیدم كه این عروسك یك اسم قدیمی دارد و در زبان محلی دزفول به آن «بِی» میگفتند كه به معنی عروس است. اما چیزی كه برایم جالب بود كاربرد بِی بود كه دیدم الان كاملا منسوخ شده، مادربزرگم میگفت كه در قدیم دخترها برای تزیین اتاق عروس از این عروسك استفاده میكردند و یكجورهایی عروسك بی، سنگصبور تازهعروسها بوده، چون دخترها در سن پایین ازدواج میكردند، حتما هر دختری از آن نسل قدیم، یكی از این عروسك در جهازش داشته كه بیشتر وقتها هم خودش میساخته. یعنی بِی، یك عروسك آیینی بوده كه با یك بند خاص كه الان بافتناش را كسی بلد نیست در اتاق تازه عروسها آویزان میشده و درددلهایشان را گوش میكرده و سنگصبورشان بوده.
از آن عروسكهای قدیمی بهجز عروسكی كه گفتید خاله شما داشت، بازهم نمونهای هست؟
واقعیتش الان هنــوز هستنــد خانوادههایی كه عروسك قدیمیشان را داشته باشند، اما چون كار كلا منسوخ شده خیلی انگشتشمارند، شاید كمتر از ده تا خانواده را من پیدا كردم كه این عروسك را دیده بودند یا آشنایی با آن داشتند. نكته جالب اینجا بود اكثر افرادی هم كه عروسك بِی را میشناختند، در رده سنی مادربزرگ من بودند و خیلی از جاها، نه نسل من و نه نسل مادر من این عروسك را ندیده بود و همین موضوع انگیزهای شد تا من این عروسك را احیا كنم.
پس شما برای احیا به حافظه مادربزرگتان در ساخت عروسك تكیه كردید؟
بله و فكر میكنم تا وقتی ایشان زنده بودند پنج تا عروسك با هم ساختیم، اما آن موقع هنوز كار من این قدر رونق نگرفته بود. من اوایل تنهایی كار میكردم بعد كه حجم سفارشها بیشتر شد، از مادرم هم كمك گرفتم والان گروه هنری فاش كه عروسك بومی دزفول را احیا كرده، از پنج نفر تشكیل شده.
این عروسكها چه ویژگی خاصی دارند و چطور ساخته میشوند؟
اولین نكته اینكه عروسكها تماما از پارچه ساخته میشوند، فقط در قسمت گردن و تكیهگاه سر، از یك تكه چوب استفاده میشود كه مادربزرگم میگفت قدیم از نی در این قسمت استفاده میشد و الان چون آن نوع نی در دسترس ما نیست من از چوب بستنی استفاده میكنم. بهجز بحث پرداختن به جزئیات، صورت هم در عروسك بِی مطرح است، یعنی فاصله چشمها از هم، فاصله دهان و بینی و در مجموع شكل صورت كه باید در استانداردترین حالت ممكن باشد و شاید در كمتر عروسك بومیای این نكته رعایت شده باشد، بهخصوص با این نگاه كه مادربزرگم تعریف میكرد در قدیم وجود داشت كه آفریدن فقط كار خداست و هنگام ساخت عروسك، سعی میكردند به شكلی توازن را بههم بزنند تا در این كار دستی نبرده باشند. نكته بعدی كه نه فقط مشخص عروسك بی، بلكه مشخصه بیشتر عروسكهای بومی است، جلوگیری از دورریزهاست. كلا عروسكهای بومی، هنرهایی دوستدار طبیعت هستند و از دورریز مواد زیادی جلوگیری میكنند و این یك امتیاز مثبت برای این هنرهاست، در عروسك بِی هم ما به خاطر شكل ساختاری عروسك، از پشم شیشه برای پركردن داخل بدن استفاده نمیكنیم و مثل قدیم داخل بدن عروسك را با پارچههای دورریز پر میكنیم و به این ترتیب حجم زیادی از خرده پارچهها كه قرار است تبدیل به زباله شوند با این كار بازیافت میشوند.
عروسكهایی كه میسازید، اسمهای مختلفی دارند؟
بله... من برای عروسكهایم اسم میگذارم چون از نظرمن هركدامشان یك شخصیت و داستان دارند. این اسمها را هم باز براساس یك سابقه ذهنی انتخاب كردهام. پدربزرگم وقتی من بچه بودم من را گلبهار صدا میزد، به دخترخالهام قشنگ میگفت و به دخترداییام فاش گل. من این سه تا را از اینجا انتخاب كردم، یك بار هم یكی ازدوستانم به من گفت كه اسم مادربزرگش صدرگل است و یك خواهر داشته به نام تاج گل و یكی هم عطرگل. من دیدم این اسامی چقدر خاص و زیبا هستند و این سه تا اسم را هم به مجموعه اسامی اضافه كردم. بین این دخترها، یك عروسك مرد هم ساختهام كه اسمش آقای دزفولی است. البته واقعا نمیدانم كه عروسك مرد با این هیبت و شكل بوده یا نه، ولی ساختار بدنی آقای دزفولی را شبیه عروسك بِی ساختم، لباسش را هم براساس پوشش مردان قدیم دزفول درست كردم و سعی كردم چهرهاش هم یك چهره بومی باشد.
در قدیم این عروسك مرد وجود نداشته؟
چیزی كه به جا نمانده، اما مادربزرگم میگفت كه قبلا یك عروسك چهارپا (اسب یا قاطر) هم درست میكردند كه بِی رویش مینشست و كنار اینها، یك عروسك مرد هم بوده.
عروسكهایی كه میسازید، بیشتر در كدام شهرها فروش میرود؟
كلا در شهرهایی كه هم كوچك هستند هم بافت بومی دارند، استقبال از صنایعدستی خیلی خوب نیست چون صنایعدستی برایشان یك چیز خیلی رایج است و همیشه آن را دیدهاند، به خاطر همین استقبال از عروسك بِی در شهرهای بزرگتر بیشتر است و 90 درصد مشتریهای من خارج از استان خوزستان هستند. یعنی بیشتر تهران و بعد هم كلانشهرهای دیگر. البته چند تا عروسك هم به فرانسه، آلمان، آمریكا و كویت فرستادهام و در حال آماده كردن سفارشی از انگلیس هستم.
یكی از مشكلاتی كه بیشتر هنرمندان صنایعدستی از آن گلایه میكنند بحث حمایت است، شما مسیر احیای یك عروسك بومی را چطور طی كردید؟
قطعا كار راحتی نبود، اما نمیتوانم بگویم كه هیچ جا از من حمایتی نشد، ولی وقتی یك كار جدید و تازه است احتیاج به بازار دارد. این مشكلی است كه اغلب هنرمندان صنایعدستی با آن مواجه هستند، اینكه بازار خوبی برای محصولاتشان نیست چرا؟ چون ارزش كار آنها به مردم نشان داده نشده، شاید اگر جایی باشد كه این محصولات به مردم نشان داده شود، توجه آنها هم جلب گردد، ولی وقتی این فضا نیست یا كم است، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم مردم برای خرید آنها پیشقدم شوند. من این تجربه را درباره عروسك بِی دارم، یعنی بارها دیدهام كه وقتی كسی از داستان این عروسك باخبر میشود برای خریدش علاقهمند میشود و این نگاه متفاوت است با زمانی كه به آن فقط به چشم
یك عروسك پارچهای بدون سابقه نگاه میكند.
مخاطب عروسكهای شما بیشتر چه قشری هستند؟
بیشتر قشر بزرگسال به خاطر اینكه این عروسكها یك كار فاخر فرهنگی و یك جور صنایعدستی هستند و این ارزش را قاعدتا افراد بزرگسال بیشتر درك میكنند، اما بچهها هم واقعا آن را دوست دارند و من بچههای زیادی را دیدهام كه به گلبهار هم بین باربیهایشان جا دادهاند و این اتفاق خوبی است، گرچه شاید ذائقه این نسل جدید نباشد.