مثل برق و باد می‌گذره

فقط همین را كم داشتیم؛ روز جهانی باد

مثل برق و باد می‌گذره



اگر بگویم، امروز روز جهانی باد است، احتمالا یك نگاه عاقل اندر سفیه نثارم می‌كنید و هنوز نخوانده مطلب را رها می‌كنید. حق دارید، آن‌قدر روز جهانی در تقویم جا داده‌اند و فضای مجازی هم در بعضی موارد سعی كرده تا ماجرا را آب و تاب بیشتری بدهد و از روز جهانی بیسكویت گرفته تا چكش را تبریك بگوید، كه من هم خسته‌ام. اصلا روز را كه می‌شنوم می‌ترسم مبادا بعدش جهانی بیاید و بعدترش هم مثلا ناخنگیری، برسی، پیچ‌گوشتی‌ای چیزی... اما راستش از این روز جهانی باد نه ترسیدم و نه حرصم گرفت. با دیدن این روز كلی هم شاد شدم، حتما می‌پرسید چرا. این جناب باد در ادبیات كلاسیك ما شخصیت عزیز و بزرگواری است. كلی شاعر و نویسنده او را روانه كرده‌اند برود به جناب معشوق بگوید در فاصله‌ای دور دل یكی برایش می‌تپد. مثلا همین باد صبای خودمان را كه دیگر می‌شناسید، حافظ و جناب باد چه می‌كنند با هم، هی حافظ باد را می‌فرستد سمت جناب معشوق و او را بدل می‌كند به یكی از شخصیت‌های مهم شعری‌اش.
 باد صبا مشك فشان است و چاره‌گر، می‌رود و بوی یار می‌آورد. فكرش را بكنید، شاعر چقدر باید دلبری بلد باشد كه بگردد باد را پیدا كند برای این پیغام بری و عطر آوردن. البته نه این‌كه استفاده از باد ابتكار جناب حافظ باشد، شاعران زیادی قبل‌تر رفته‌اند سراغ باد، اما جناب حافظ آنقدر به این عنصر فرار و گریزپای طبیعی شخصیت داده كه می‌شود تصور كرد هر بار حافظ و جناب باد با یكدیگر حرف زده و موقع خداحافظی به گرمی دست هم را فشرده‌اند.

باد اما در فرهنگ ما نماد گذر سریع ایام و عمر هم هست؛ عمری كه مثل برق و باد می‌گذرد و چشم به‌هم می‌زنی تمام شده است. حالا فكرش را بكنید در همین كشور همسایه خودمان تركیه، به باد می‌گویند «روزگار» البته روز به سكون ختم می‌شود. برای ما فارسی‌زبان‌ها كه روزگار مساعد و نامساعد را به بادهای خوش و ناخوش بسیاری در ادبیاتمان تشبیه كرده  یا شخصیت بخشیده‌ایم، آنقدر این روزگار شیرین است كه می‌شود هر بار با وزش باد به این فكر كرد كه روزگار آمد. روزگار به معنی باد همان نگاه ماست به جهان.
گاهی خوش است و گاهی ناخوش اما در هر حال زود می‌گذرد، مثل باد، گاهی بیرحم و بنیانكن است و گاه مفرح و نشاط‌بخش. مگر زندگی با ما چه می‌كند؟ جز این است كه گاهی خوشمان می‌كند و گاهی...