چیزی از رئیس‌جمهورهای دنیا کم ندارم!

گفت‌وگو با نیکوکار نمونه کشوری که تمام دلخوشی‌اش، کمک به دیگران است

چیزی از رئیس‌جمهورهای دنیا کم ندارم!

در شیراز مردی 61 ساله زندگی می‌كند كه وقتی در خیابان‌ها راه می‌رود، فكر می‌كند همه چیز این شهر برای اوست، فكر می‌كند رئیس‌جمهور همه عالم است. او از نسل خانواده‌ای ثروتمند است، نوه مردان و زنانی كه هنوز هم در شیراز به نیكوكاری شهره‌اند. او یك خیر است كه وقتی می‌بخشد حس می‌كند همه شیراز برای اوست و شده است یكی از رئیس‌جمهورهای عالم. ژن بخشندگی در خانواده این مرد موروثی است، اینها وقتی می‌بخشند شادند و وقتی جمع می‌كنند غصه می‌خورند. این مرد سعید نیاكان است، یكی از آدم‌های خاص و بخشنده روزگار، آن‌قدر كه چند روز پیش نشان والی مهر به سینه‌اش سنجاق شد و لقب نیكوكار نمونه كشوری را گرفت. داستان زندگی این مرد، افكارش، عاداتش و مرامش خواندنی است،؛ مردی كه دوست نداشت رقم آخرین كمكش به ساخت مسكن ایتام را بنویسیم، مردی كه خودروی شاسی بلندش را فروخت تا دو خانه برای نیازمندان بسازد،‌ مردی كه از این دنیا و مافیها چیزی نمی‌خواهد مگر قدرتی برای خدمت كردن به مردم.

 حتما خیلی‌ها دوست دارند بدانند نیكوكار نمونه كشوری كه همین چند روز پیش نشان والی مهر را گرفته چه كسی است و اهل كجا.
سعید نیاكان اهل كازرون فارس، ساكن شیراز و متولد سال 37 هستم. مهندسی نفت خوانده‌ام و مدیر پشتیبانی شركت نفت زاگرس جنوبی بودم كه با 22 سال سابقه زودتر از موعد خودم را بازنشسته كردم و بعد از آن وارد كارهای مردمی و همكاری با كمیته امداد شدم.
 چرا خودتان را بازنشسته كردید؟
در شركت مسؤولیتم به‌عنوان مدیرپشتیبانی و عضو هیات مدیره بسیار سنگین بود. حوزه كاری‌ام از بندرعباس تا كنگان تا دالان و فراشبند گسترده بود و عمده مسائل رفاهی و درخواست‌های كاركنان به تصمیم و مجوز من بستگی داشت. عادت هم نداشتم به كسی نه بگویم، طوری كه اتاق مرا می‌گفتند اتاق باب‌الحوائج. این مسؤولیت سنگین از یك‌سو و حضورم در ماهشهر در طول هشت سال دفاع مقدس باعث شد احساس كنم بخشی از عمرم را باید خارج از ساختار اداری و در كارهای عام‌المنفعه بگذرانم. البته بگویم كه همیشه آرزو داشتم خودم را درجوانی بازنشسته كنم.
 لازمه این كار این است كه شما یك پشتوانه مالی داشته باشید، این‌طور بود؟
نه، من یك كارمند ساده بودم و خدا را گواه می‌گیرم تا زمانی كه مدیرپشتیبانی شركت نفت زاگرس جنوبی بودم خانه اجاره‌ای داشتم و تازه بعد از بازنشستگی موفق شدم خانه‌ای بخرم.
 یعنی می‌گویید مسؤولیت سنگین بود اما درآمد سنگین نبود؟
درآمد می‌توانست سنگین باشد اما من سبكش می‌كردم.
 چطور؟
از خودگذشتگی می‌كردم. هنوز مدارك و سوابقش در شركت نفت موجود است كه من ماموریت می‌رفتم ولی حاضر نمی‌شدم حق ماموریت بگیرم، یا سعی می‌كردم خودم را با كارمندان متوسط شركت متناسب كنم. با این‌كه سال‌هاست از زاگرس جنوبی جدا شده‌ام اما كارمندان همچنان درباره این سوابق صحبت می‌كنند و این بزرگ‌ترین ثروتی است كه دارم.
 خدا كند نسل مدیرانی مثل شما زیاد شود!
وقتی مدیرپشتیبانی بودم اختیارات بی حد وحصری داشتم. یك روز دخترم از مدرسه آمد شركت و همان رستورانی كه زیرنظرخودم بود دو پرس چلوكباب برای ما آورد. من سوال كردم اگر دختر بقیه كارمندان هم می‌آمدند همین كار را می‌كردید و به خدا قسم غذایی را كه برای دخترم آورده بودند پس دادم و به آبدارخانه گفتم برای من ماست بخرند و خودم نان و ماست و پیاز خوردم و غذایم را به دخترم دادم. حتی خودرویی
24 ساعت در اختیارم بود كه اگر دزدیده می‌شد یا آتش می‌گرفت پیمانكار باید بدون این كه من ریالی بدهم آن را جایگزین می‌كرد؛ اما من حتی اگر جریمه می‌شدم خودم پرداخت می‌كردم و حتی اگر مسافرت شخصی می‌رفتم پول بنزینش را خودم می‌دادم.
 چرا خودتان را این همه درمضیقه قرار می‌دادید؟
مضیقه نبود، لذت با كاركنان بودن برای من آرامشی داشت كه حد نداشت، آن‌قدر راحت می‌خوابیدم، آن‌قدر راحت تعامل كردم و زندگی ام خوش بود كه قابل تصور نبود. اینها همه به من اعتباری داده كه احساس می‌كنم همه ایران مال من است.
 شما از كارمندی معمولی شروع كردید؟
من كارآموز پتروشیمی بندرامام بودم، شدم مدیرروابط عمومی، مسؤول دفترمدیرعامل و بعد مسؤول بازسازی پس ازجنگ و سپس منتقل شدم به شیراز و مدیر پشتیبانی و قائم مقام مدیرعامل و بعد هم عضو هیات مدیره.
 وقتی كارمند معمولی بودید مدیران شما چطور بودند؟
در آن مقطعی كه كارمند بودم زمان جنگ بود و مدیران آن زمان درویش مآبانه زندگی می‌كردند.آنها همان غذایی را می‌خوردند كه ما می‌خوردیم و مثل یك كارمند معمولی رفتار می‌كردند. حتی مدیرعاملی داشتیم كه برایش مرغ درست كردند در حالی كه غذا خورشت بود و او مرغ را به اعتراض پرت كرد.
 به هرحال با این كه شما آدمی ساده زیست و پاكدست هستید اما به نظر می‌رسد آدم پولداری هم هستید كه می‌توانید چند صد میلیون تومان برای كارهای خیر خرج كنید.
من چهارمیلیون وصدهزارتومان حقوق بازنشستگی می‌گیرم و با این مبلغ زندگی بسیارخوبی دارم. بركت یك چیزكاملا واقعی است. باوركنید یك هزارتومانی با هزارتومانی دیگر فرق دارد. یك هزارتومانی می‌تواند گاهی معادل هزار پاره آتش و یك هزار تومانی معادل هزارسكه بهارآزادی باشد. البته این را هم بگویم همه پول‌هایی كه من در راه خیر خرج می‌كنم برای خودم نیست، مثل همین چند صد میلیون تومانی كه برای ساخت مسكن ایتام در نظر گرفته شده كه یك پنجمش پول شخصی من است. كمك بزرگ را آن خیران گمنامی می‌كنند كه به هیچ وجه حاضر نیستند اسمی از آنها برده شود و فقط چون به من اعتماد دارند این پول‌ها را به  من  سپرده‌اند.
 شما چطور از اموالتان می‌گذرید و آن را به نیازمندان می‌دهید؟
اگر طعم كارنیكو را  بچشی معتاد می‌شوی، غذایت زمانی به تو می‌چسبد كه بخشی را هم به دیگران بدهی و زمانی پول به تو ارزش می‌دهد كه چند نفر دیگر را هم تحت پوشش بگیری. مقدار نیكوكاری به میزان توانایی بستگی ندارد بلكه بسته به بلندی روح است، وقتی وارد این جرگه شدی روز به روز روحت بلند و نیازهایت كمتر و تمایلت به دنیا و مادیات كمتر می‌شود.
 كمك چند صد میلیون تومانی اخیرشما قراراست برای ساخت مسكن ایتام خرج شود. انتخاب این گروه علت خاصی دارد؟
به نظرم مهم‌ترین و پرچالش‌ترین موضوع اجتماعی ما مساله مسكن است؛ نه فقط برای ایتام كمیته امداد بلكه برای همه افراد عادی. الان برای اجاره یك آپارتمان دوخوابه حداقل باید ماهی 700 تا 800 هزار تومان بدهی، اما یك یتیم، یك بیمار، یك زن بی‌سرپرست چطور می‌تواند این مبلغ را تامین كند. من كسی را تحت پوشش دارم كه همسرش بیمار است و ماهانه یك میلیون تومان درآمد ندارد ولی باید 650 هزارتومان آن را اجاره خانه بدهد، خب این آدم عیالوار چه كار كند. خدا به ما توفیق داده كه به مدد این افراد می‌شتابیم. من بعد از بازنشستگی وارد كار ساخت و ساز شدم. از پروژه‌های ساختمان‌سازی كه انجام می‌دادم 115 میلیون تومان پس‌انداز كردم و یك رنوی شاسی بلند خریدم. وقتی داخل آن نشستم یكدفعه به خودم گفتم آقا سعید! بهتر نیست شاسی بلند را آن دنیا سوار شوی و پول این ماشین را صرف تامین مسكن نیازمندان كنی. بعد ماشین را فروختم و دو خانه حیاط‌دار برای دو خانواده نیازمند ساختم. خودم هنوز ال90 مدل 87 كه قسطی خریدم را سوار می‌شوم. اما می‌دانید از چه خوشحالم؟ این‌كه اگر این ماشین هر وقت خراب شود جلوی در خانه یا نزدیك یك تعمیرگاه خراب می‌شود كه این هم می‌شود بركت كار خیر.
 وقتی دست به كار خیر می‌زنید چه حسی دارید؟
به خدا می‌گویم آخر مگرمن چه كرده‌ام كه تو این همه به من لطف داری. چون وقتی خداوند به كسی خیلی توجه داشته باشد كارهای مردم را به او می‌سپارد؛‌ این تاكید آیات و روایات است.
 اگر كاری از دستتان برنیاید جواب مردم را چه می‌دهید؟
نهایت تلاشم را برای شدن می‌كنم، اما وقتی نمی‌شود علت را دقیقا برایشان می‌شكافم. با این حال بازهم به تلاشم ادامه می‌دهم، چون كار دست كسی دیگر
است.
 در این دنیا چیزی هست كه برای خودتان بخواهید؟
من همیشه از خدا می‌خواهم كه به من قدرت بدهد تا به بنده‌هایش خدمت كنم، همچنین از او می‌خواهم عاقبت به خیر شوم و همه پدر و مادرها را حفظ كند و به مادر من هم عمر با عزت بدهد. از او می‌خواهم تا عاقبت به خیر شوم .
 پس خواسته مالی و مادی ندارید؟
وقتی در خیابان‌های شیراز راه می‌روم احساس می‌كنم همه املاك و ماشین‌ها برای من است، احساس می‌كنم چیزی از رئیس‌جمهورهای دنیا كم ندارم وقتی كسی برایم دعای خیر می‌كند.
 كدام دعا بیشتر به دلتان می‌نشیند؟
آن كه می‌گویند خدا پدرو مادرت را رحمت كند و رحمت به شیری كه خورده ای.