سعید صادقی ، عكاس جنگ، دنبال صاحبان این عكسها میگردد؛ شاید شما یكی از این قهرمانان گمنام را بشناسید
به این عكسهــا خیـــــــره شو...
خوب نگاهشان كن. شاید گوشهای از كادر خودت را دیدی یا مثلا پسر همسایه قدیمیتان را، پدرت را، فامیل دور و نزدیكت را. به این عكسها نگاه كن. نمیشناسی هیچكدام را؟ عیبی ندارد. باز هم یك بار از اول نگاهشان كن. با افتخار و با عشق. تو داری قهرمانهایی را نگاه میكنی كه حالا هیچكدام نمیدانیم كجا هستند و چه میكنند. با چه حالی جنگ را به پایان رساندهاند. سالمند یا جانباز. اسارت، آنها را در هم شكسته یا جراحات جنگ، شهادت را سهمشان كرده و ما بیخبریم؟
سعید صادقی هم یكی از همین قهرمانهاست. او شجاعانه دوربین دست گرفته و رفته وسط میدان جنگ برای ثبت یك جنگ هشت ساله، جنگ یك جهان علیه ایران كه بدنامیاش مانده برای رژیم بعث عراق، اما زمان نشان داده همان به ظاهر مدافعان جهانی حقوق بشر چه دستهای آلودهای در آن دارند. صادقی مدتی است عكسهایش از آن روزها را تماشا میكند، یكی یكی دنبال آنهایی میگردد كه مقابل دوربینش قرار گرفتهاند تا عكسشان را تقدیمشان كند، آنها كه امروز در هیاهوی جامعهای كه بهسرعت پوست انداخته، فراموش شدهاند. هر چند خودش میگوید كاری نكرده و عنوان شجاعانه را از من نمیپذیرد، اما تماشای عكسهایش نشان میدهد چه كرده است. حالا كه او سوژههای این عكسها را فراموش نكرده و مهربانانه دنبالشان میگردد، رسانهها هم تلاش میكنند او را در این كار یاری كنند.
او یك روز مهمان دفتر روزنامه بود، با هم عكسهایش را نگاه كردیم و حرف زدیم. عكسهایی كه میگویند او در
34 عملیات حضور پیدا كرده و تمام زیباییها و نازیباییهای مقابلش را شكار كرده است. عكسهایی كه اغلب نشان میدهند در جنگ هم زندگی پیروز میشود. زندگی هرگز نمیمیرد، نوزادی آن میان متولد میشود، مجروحی برای
زنده ماندن میجنگد، مادری فرزندش را میبوسد و اتوبوسها مردها را به میدان میبرند تا به ایستادگی معنی دیگری بدهند.
اما واقعا او در سنین جوانی چرا رفتن به میدان جنگ را انتخاب میكند و با عكس هایش دنبال ثبت چیست؟ آنطور كه خودش میگوید، عكاسی در آن سنین برایش رفتن به دنبال تكنیك نبوده، او دنبال چیزی بوده بالاتر و بیشتر از آنچه در كلاسهای عكاسی آموزش داده میشود. صادقی میگوید: من دنبال محتوای واقعه بودم. هدف اصلی من انسان و تأثیرات جنگ به روی انسان بود. به همین دلیل از تكنیك فاصله میگرفتم و خودم را به انسان نزدیك میكردم، انسانی كه میتواند درون زشتیها غرق شود. جنگ زشتترین فاجعه بشری است و اصلا قهرمان ندارد، ولی روش انسانی قهرمان دارد. جنگ هیچگاه برای بشریت قهرمان نمیسازد ولی روش انسانی برای بشر قهرمان میسازد.
او میافزاید: من در دل جنگ در جستوجوی انسان بودم؛ چراكه قهرمان را در جنس انسانیت و ارزشهای انسانی كه در جنگ خمیر و له میشد، جستوجو میكردم؛ جانهایی كه متلاشی میشد. نوع اخلاص رزمندگان در قاب عروج انسانها برایم تجسم پیدا میكرد و مهم بود. انسانهایی كه آنجا جنگیدند، خالص و صادق بودند. یعنی برای كاسبی و پول نیامده بودند. من در ۳۴ عملیات بودم و حداقل تا آنجا كه دیدم هیچكدام از افرادی كه آنجا بودند نگاه مادی نداشتند و پولی برای جنگیدن و فدا كردن جانشان نگرفتند. یكی از زیباترین لحظات عمر من نفسهای اخلاصگرانه و صادقانه این آدمها بود كه باعث كشمكش من با دوربینم میشد و به آن زندگی میبخشید. این امر باعث میشد كه ما به هم گره بخوریم. بارها شده بود كه در شرایط سختی بین مرگ و زندگی قرار میگرفتم و از وحشت به زمین چنگ میزدم. ولی دوباره كه عملیات تمام میشد، به منطقه عملیاتی بعدی میرفتم، زیرا آنقدر انسانهای پاك در جبههها حضور داشتند كه مرا مانند آهنربا به خود جذب میكردند.
صادقی درباره این تصمیم تازهاش، یعنی پیدا كردن قهرمانهای گمنام عكسها میگوید: نمیدانید چقدر كار خاص و لذتبخشی است. یكی از رزمندگان حاضر در عكسها را پیدا كردم و با او تماس گرفتم. گفت بیا. تا زرند رفتم و عكسش را بردم. گفت سالهاست بچههایم من را در حالی دیدند كه روی تخت خوابیدهام. دوست داشتم مرا ایستاده هم ببینند.
این هنرمند عكاس ادامه میدهد: یك خانم هم به من گفت همیشه عكس رزمندهای را در كتابهای درسی میدیده، عكسی كه من گرفته بودم، بعدتر با او ازدواج میكند و میگوید عكست را زودتر از خودت دیده بودم. وقتی عكس را خودم به آنها هدیه دادم حال خوبی را تجربه كرده.
او به شلمچه هم سفر كرده، آنجا عكسهایش را در خیابان به نمایش گذاشته و برخی حاضران در عكسهایش را پیدا كرده است. باز هم به كارش ادامه میدهد، عكسها را در كانال تلگرامیاش منتشر میكند و از رسانهها هم كمك میخواهد تا مردم عكسها را ببینند و به او در پیدا كردن قهرمانهایش كمك كنند.
صادقی حالا با هزینه شخصی خود دنبال قهرمانانش میگردد و قرار است در ملاقات با یكی از این قهرمانها ما را هم همراه خودش ببرد. تا ما برویم و گزارش مفصلی از دیداری این همه خاص برایتان بنویسیم، عكسها را خوب نگاه كنید و اگر قهرمانی را شناسایی كردید، به ما خبر بدهید.
سعید صادقی هم یكی از همین قهرمانهاست. او شجاعانه دوربین دست گرفته و رفته وسط میدان جنگ برای ثبت یك جنگ هشت ساله، جنگ یك جهان علیه ایران كه بدنامیاش مانده برای رژیم بعث عراق، اما زمان نشان داده همان به ظاهر مدافعان جهانی حقوق بشر چه دستهای آلودهای در آن دارند. صادقی مدتی است عكسهایش از آن روزها را تماشا میكند، یكی یكی دنبال آنهایی میگردد كه مقابل دوربینش قرار گرفتهاند تا عكسشان را تقدیمشان كند، آنها كه امروز در هیاهوی جامعهای كه بهسرعت پوست انداخته، فراموش شدهاند. هر چند خودش میگوید كاری نكرده و عنوان شجاعانه را از من نمیپذیرد، اما تماشای عكسهایش نشان میدهد چه كرده است. حالا كه او سوژههای این عكسها را فراموش نكرده و مهربانانه دنبالشان میگردد، رسانهها هم تلاش میكنند او را در این كار یاری كنند.
او یك روز مهمان دفتر روزنامه بود، با هم عكسهایش را نگاه كردیم و حرف زدیم. عكسهایی كه میگویند او در
34 عملیات حضور پیدا كرده و تمام زیباییها و نازیباییهای مقابلش را شكار كرده است. عكسهایی كه اغلب نشان میدهند در جنگ هم زندگی پیروز میشود. زندگی هرگز نمیمیرد، نوزادی آن میان متولد میشود، مجروحی برای
زنده ماندن میجنگد، مادری فرزندش را میبوسد و اتوبوسها مردها را به میدان میبرند تا به ایستادگی معنی دیگری بدهند.
اما واقعا او در سنین جوانی چرا رفتن به میدان جنگ را انتخاب میكند و با عكس هایش دنبال ثبت چیست؟ آنطور كه خودش میگوید، عكاسی در آن سنین برایش رفتن به دنبال تكنیك نبوده، او دنبال چیزی بوده بالاتر و بیشتر از آنچه در كلاسهای عكاسی آموزش داده میشود. صادقی میگوید: من دنبال محتوای واقعه بودم. هدف اصلی من انسان و تأثیرات جنگ به روی انسان بود. به همین دلیل از تكنیك فاصله میگرفتم و خودم را به انسان نزدیك میكردم، انسانی كه میتواند درون زشتیها غرق شود. جنگ زشتترین فاجعه بشری است و اصلا قهرمان ندارد، ولی روش انسانی قهرمان دارد. جنگ هیچگاه برای بشریت قهرمان نمیسازد ولی روش انسانی برای بشر قهرمان میسازد.
او میافزاید: من در دل جنگ در جستوجوی انسان بودم؛ چراكه قهرمان را در جنس انسانیت و ارزشهای انسانی كه در جنگ خمیر و له میشد، جستوجو میكردم؛ جانهایی كه متلاشی میشد. نوع اخلاص رزمندگان در قاب عروج انسانها برایم تجسم پیدا میكرد و مهم بود. انسانهایی كه آنجا جنگیدند، خالص و صادق بودند. یعنی برای كاسبی و پول نیامده بودند. من در ۳۴ عملیات بودم و حداقل تا آنجا كه دیدم هیچكدام از افرادی كه آنجا بودند نگاه مادی نداشتند و پولی برای جنگیدن و فدا كردن جانشان نگرفتند. یكی از زیباترین لحظات عمر من نفسهای اخلاصگرانه و صادقانه این آدمها بود كه باعث كشمكش من با دوربینم میشد و به آن زندگی میبخشید. این امر باعث میشد كه ما به هم گره بخوریم. بارها شده بود كه در شرایط سختی بین مرگ و زندگی قرار میگرفتم و از وحشت به زمین چنگ میزدم. ولی دوباره كه عملیات تمام میشد، به منطقه عملیاتی بعدی میرفتم، زیرا آنقدر انسانهای پاك در جبههها حضور داشتند كه مرا مانند آهنربا به خود جذب میكردند.
صادقی درباره این تصمیم تازهاش، یعنی پیدا كردن قهرمانهای گمنام عكسها میگوید: نمیدانید چقدر كار خاص و لذتبخشی است. یكی از رزمندگان حاضر در عكسها را پیدا كردم و با او تماس گرفتم. گفت بیا. تا زرند رفتم و عكسش را بردم. گفت سالهاست بچههایم من را در حالی دیدند كه روی تخت خوابیدهام. دوست داشتم مرا ایستاده هم ببینند.
این هنرمند عكاس ادامه میدهد: یك خانم هم به من گفت همیشه عكس رزمندهای را در كتابهای درسی میدیده، عكسی كه من گرفته بودم، بعدتر با او ازدواج میكند و میگوید عكست را زودتر از خودت دیده بودم. وقتی عكس را خودم به آنها هدیه دادم حال خوبی را تجربه كرده.
او به شلمچه هم سفر كرده، آنجا عكسهایش را در خیابان به نمایش گذاشته و برخی حاضران در عكسهایش را پیدا كرده است. باز هم به كارش ادامه میدهد، عكسها را در كانال تلگرامیاش منتشر میكند و از رسانهها هم كمك میخواهد تا مردم عكسها را ببینند و به او در پیدا كردن قهرمانهایش كمك كنند.
صادقی حالا با هزینه شخصی خود دنبال قهرمانانش میگردد و قرار است در ملاقات با یكی از این قهرمانها ما را هم همراه خودش ببرد. تا ما برویم و گزارش مفصلی از دیداری این همه خاص برایتان بنویسیم، عكسها را خوب نگاه كنید و اگر قهرمانی را شناسایی كردید، به ما خبر بدهید.