فکر نمی‌کردیم شکایت کنند

فکر نمی‌کردیم شکایت کنند

مینا 20 ساله است و سراب یك زندگی و ازدواج تجملی او را گرفتار باندی كرد كه دست به آدم‌ربایی و اخاذی می‌زدند.

 چطور با سركرده باند آشنا شدی؟
من و دوستم شیوا بازاریاب فروش لوازم آرایشی شركتی بودیم و برای فروش به شیفت زنانه باشگاه ورزشی رفته بودیم كه با دو پسر آشنا شدیم. می‌خواستیم با همان پسران ازدواج كنیم و جشن عروسی و خانه و ماشین اشرافی داشته باشیم، اما پول نداشتیم و برای تامین این پول سرقت و اخاذی را شروع كردیم. 
 از شیوه سرقت‌هایتان بگو.
من و شیوا، مردان پولدار رادر كانال‌های تلگرامی و اینستاگرام به دام انداخته و به خانه‌های اجاره‌ای می‌كشاندیم. پسران مورد علاقه‌مان گاهی لباس پلیس به تن كرده و با حكم جلب دروغین وارد آپارتمان‌ها می‌شدند و با ادعای این‌كه مردان پولدار به ما تجاوز كرده و باردار شده ایم، فریبشان داده و بعداز كتك زدن اموال و پول‌هایشان را سرقت و در قبال آزادی شان اخاذی هم می‌كردیم. گاهی پسران مورد علاقه‌مان خودشان را شوهر یا برادرانمان جا‌زده و از مردان پولدار اخاذی می‌كردند.
 چرا خودروی مگان را سرقت كردید؟
با آن شاكی مدتی در اینستاگرام دوست بودم و بعد جدا شدم. از او كینه به دل داشتم. به دروغ به شهروز گفتم این مرد پولدار مخفیانه از من فیلم و عكس گرفته و تهدیدم می‌كند كه با این ترفند او را به خانه اجاره‌ای كشانده و علاوه برسرقت و اخاذی اموالش، خودروی مگانش را هم سرقت كردیم.
 حرف آخر؟
قرار بود با پول‌های سرقتی جشن هزینه ازدواج، خانه و خودروی گران‌قیمت را تامین كنیم كه نشد. فكر می‌كردیم شاكیان از ترس آبرویشان شكایت نمی‌كنند، اما شكایت كردند.