گفتوگو با علیاكبر مزینانی، مدیر فیلمبرداری «خونبارش» اولین فیلمی که به ماجرای 17 شهریور پرداخته است
ماجرای فرار سربــازان!
یكی از گلایههای همیشگی در سینمای ایران، بیاعتنایی به رویدادها و حوادث مهم واقعی و تقویمی كشور است. در حالیكه سینمای جهان سالهاست بهترین بهره را از «براساس یك داستان واقعی» میبرد و در سالهای اخیر، بیش از پیش هم به آن بها میدهد، اما سینمای ما چندان جرات و جسارت رویارویی با وقایع مهم تاریخی خاصه تاریخ معاصر را ندارد و به نسبت كلیت آثار تولیدشده داستانی، فیلمهای كمی را به یاد میآوریم كه سراغی از داستانهای مهم واقعی تاریخ كشور گرفته باشند. هرچند در این چند سال اخیر، فیلمسازان به اهمیت و ظرفیت دراماتیك ماجراهای واقعی پی بردهاند و تا حدودی به آن میپردازند، اما جالب است بدانید سالها پیش و زمانی كه فیلمسازی براساس واقعیت، در سینمای ایران مرسوم نبود، فیلمی به همین شیوه ساخته شد؛ «خونبارش» به كارگردانی امیر قویدل و تهیهكنندگی رسول صدرعاملی كه از آن به عنوان اولین فیلم سینمایی پس از انقلاب هم یاد میكنند، یكی از مهمترین و تلخترین روزهای تاریخ كشور یعنی 17 شهریور 57 (جمعه سیاه) را محور و مبنای روایت قرار میدهد و قصه واقعی سه سربازی را روایت میكند كه به جای اینكه مردم انقلابی را موردهدف گلوله قرار دهند، قائله را ترك میكنند و به مردم میپیوندند. به همین مناسبت، سراغ علیاكبر مزینانی، یكی از سینماگران قدیمی و پیشكسوت سینمای ایران رفتیم كه هم مدیر فیلمبرداری این فیلم بود و هم سهم مهمی در تولید و ساخته شدن آن در سال 59 داشت.
صد در صد. قرار نبود این فیلم دو ساعت زمان داشته باشد، بلكه قرار بود یك فیلم
20 دقیقهای باشد. پایهگذاری این فیلم در دفتر خودم انجام شد. خودم نگاتیو، دوربین و وسایل نورپردازی را در اختیار فیلم قرار دادم و فیلمبرداریاش را هم خودم به عهده داشتم. اما متاسفانه بعدها به خاطر كودتای نوژه، جلوی فیلم را گرفتند.
یعنی فیلم اكران نشد؟
چرا، بعدا فیلم اكران شد، اما در تیتراژ فیلم، تغییر و تحولاتی دادیم. همان موقع با زندهیاد تیمسار نامجو در این مورد صحبت كردم.
به عنوان مدیر فیلمبرداری، حتما در كار با بازیگرانی تازهكار (درواقع نابازیگرانی كه نقش خودشان در واقعیت را بازی میكردند)، با چالشهایی روبهرو بودید.
بله، خیلی سخت بود. شیوه كار ما اینطور بود كه من نورها را به شكل مستندگونه تنظیم میكردم و دوربین را میكاشتیم و فیلم میگرفتیم. آنموقع هم كه امكانات الان نظیر ویدئو را نداشتیم. ما فیلم را به صورت 16 میلیمتری فیلمبرداری و بعد آن را تبدیل به نسخه 35 میلیمتری كردیم. ضمن اینكه آنموقع، اوایل انقلاب بود و نگاتیو هم نبود. نگاتیوهای 16 میلیمتری ما هم كهنه بود كه البته همان كهنگی به من خیلی كمك كرد تا فیلم جنبه مستند پیدا كند. با تبدیل فیلم به نسخه 35 ،این مستندگونگی بیشتر هم شد. حتی فیلم در بخش رقابتی جشنواره مسكو هم شركت كرد. دو نفر از بازیگران كه نقشهای واقعی خودشان را بازی میكردند و به جای آن سربازی كه در واقعیت ماجرا شهید شده بود، هم یكی از اعضای كادر فنی ما بازی كرد كه به او شباهت داشت. به جرات میگویم حدود 80 درصد این فیلم را من مستندگونه گرفتم. روال ما این بود كه بازیگران، كارهای خود را به صورت روزانه و براساس خط قصه انجام دهند و ما فیلم بگیریم. آقای امیر قویدل با آنها صحبت میكرد و آنها را به فضای موضوع میبرد تا آماده بازی شوند.
پس باتوجه به محدودیت نگاتیو، برداشت، زیاد گرفتید؟
حدود 50 نگاتیو 10 دقیقهای مصرف كردیم. همانطور كه بازیگران، براساس واقعیت دیالوگ میگفتند، دوربینم روشن بود و مدام كلوزآپ، مدیوم شات و لانگ شات میگرفتم. اینقدر فیلم میگرفتم كه آن نگاتیو 10 دقیقهای تمام شود. وقتی تمام میشد، دو ساعت استراحت میدادیم و بعد به بازیگران میگفتیم حالا از یك دقیقه بعد آن صحنه و حرف قبلی، دوباره شروع كنید.
از این وضعیت كلافه میشدید یا فیلمبردار صبوری بودید؟!
این كار 9 ماه طول كشید كه قطعا نیاز به صبوری داشت. ما ابتدا تهیه كننده نداشتیم.
بعدا كه رسول صدرعاملی تهیهكنندگی كار را به عهده گرفت.
رسول را خودم به سینما آوردم، او قبل از آن خبرنگار روزنامه اطلاعات بود. رسول در مراسم قدردانی از من كه در ارسباران برگزار شد، گفت من اصلا كارگردان نبودم و علی مزینانی باعث كارگردانی من شد.
زندهیاد قویدل هم اولین بار بود كه فیلم سینمایی میساخت.
بله، اولین فیلم سینمایی اش همین بود، اما اولین كارش به عنوان كارگردان، سریال چنگك بود كه من هم فیلمبرداریاش را انجام میدادم. چنگك اولین سریالی بود كه صدا سرصحنه ضبط میشد. من با دوربین اكلر فیلم میگرفتم و برادرم منصور هم مدیرتولید كار بود. آقای جلال مقدم هم سرپرست گروه بود و باز بالای سر ما زنده یادان مازیار پرتو و نصرتا... كنی بودند.
میگویند اولین فیلم بعد از انقلاب، همین خونبارش است، این موضوع صحت دارد؟
دقیقا، البته قبل از آن یكی دو فیلم را شروع كردیم مثل «انفجار» آقای ساموئل خاچیكیان كه توقیف شد. خودم فیلمبردار كار بودم و تهیهكننده هم مرتضی نیكخواه بود.
انبوه سربازانی كه در صحنههای ابتدایی فیلم خونبارش و آن صحنههای تظاهرات میبینیم، سرباز واقعی بودند؟
بله، سربازان ارتش بودند كه برای حضور در فیلم از آنها استفاده شد.
فیلم، كجا فیلمبرداری شد؟
در پادگان قصر فیروزه نیروی هوایی كه زنده یاد حسن نورهادی، نقش فرمانده را بازی میكرد. البته برای همین سربازان، پدر ما را درآوردند! حدود 300 سرباز در پادگان به ما میدادند و ما باید شب تا صبح، فیلمبرداری میكردیم. به جرات میگویم صد نفر از سربازان ـ به خاطر سختی كار فیلم - فرار میكردند و قایم میشدند!
از سختیهای دریافت تجهیزات جنگی در آن سالها هم بگویید.
سختی كه داشتیم، اما دیگر از «عقابها» سخت تر نبود كه خودم تهیه كننده و مدیر فیلمبرداری آن بودم. به من 150 قبضه اسلحه داده بودند، به آنها میگفتم یكی را برای دریافت آنها بفرستید، میگفتند نه، دست خودت باشد قبول است! (میخندد) ولی البته سختیهای دیگری داشتیم، بهعنوان مثال روز اولی كه همراه خدابیامرز خاچیكیان، پیش فرمانده نیروی هوایی رفتم، از من پرسید: «چه میخواهی جوان؟!» آنموقع یك دانه موی سفید هم نداشتم. گفتم: هیچی آقا! آمدم كه چهار هواپیمای فانتوم به من بدهید. به قول ما فیلمبرداران، با نگاهش تیلت (حركت عمودی دوربین) كرد و گفت: «جوان! راهت را اشتباه نیامدی؟» گفتم چطور سرهنگ؟ گفت: «مگر آمدی آژانس، ماشین بگیری؟! مرد حسابی! من اگر چهار تا فانتوم داشتم، خودم كلی از عراق را میگرفتم.» آن فانتومهایی كه شما در عقابها میبینید كه آقای سعید راد و دیگر خلبانان ما سوار آن هستند، درواقع هواپیماهای از رده خارج است كه آنها را بكسل و برای فیلم بازسازی كردیم. این هواپیماها روی زمین بود، اما من جوری فیلمبرداری كردم كه انگار در آسمان هستند. البته صحنههایی هم بود كه از آسمان و از هواپیما گرفته شده است.
همان صحنههای پایانی فیلم كه از داخل بالگرد فیلمبرداری شده است؟
فیلمبرداری آن صحنهها كه كار بچههای گروهمان بود! (میخندد) آن صحنههایی كه از بالای میدان آزادی در فیلم میبینید را من سوار بر بالگرد و هواپیما گرفتم. این تودماغی حرف زدن من، از اثرات فیلمبرداری همین فیلم عقابهاست. مرا سوار هواپیما كرده بودند و 8000 پا بالا بردند. به محض اینكه در هواپیما را باز كردند، همه صورت من دفرمه شده بود. تازه مرا با چتر بسته بودند كه اگر از هواپیما پرت شدم بیرون، اتفاقی برایم نیفتد و با چتر فرود بیایم. حتی قبل از فیلمبرداری، تمرین چتربازی كردم.
قبل از عقابها، تجربه این چنینی برای فیلمبرداری داشتید؟
در فیلم تپه 330 هم داشتم كه امان منطقی آن را ساخته بود و بازیگرانی چون سعید راد، پرویز فنیزاده و بیك ایمانوردی در آن بازی میكردند.
پس قبل از عقابها هم با سعید راد كار كرده بودید؟
بله، قبل از تپه 330 هم فیلم فاتحین صحرا را با او كار كرده بودم.
صحنههای هوایی عقابها كجا فیلمبرداری شد؟
پایگاه یكم شكاری.
آن صحنههای آبانبار خونبارش كه یكی از سربازان در آن به شهادت میرسد و دو نفر دیگر دستگیر میشوند، را چطور گرفتید؟ زدید به آب؟
بله، این صحنه كه چیزی نبود، ما فیلمبرداران آنموقع اینقدر دیوانه بودیم كه این چیزها برایمان عادی بود! در فیلم حسن كچل (علی حاتمی) آقای كنی، مدیر فیلمبرداری بود و من دستیار ایشان بودم، من در خزینه هشتگرد، یك چراغ ژاپنی را روشن دستم گرفتم و رفتم توی آب ایستادم! شما فكر كنید اگر یك درصد فاز و نول این چراغ قاطی میكرد، چه بلایی سر ما میآمد. نهتنها من بلكه برای همه كسانی كه در آب بودند. من در خونبارش هم تهانبار نشسته بودم و چراغها را تنظیم كرده بودم تا مستندطور تصاویر را بگیرم.
در همین خونبارش و هم در عقابها، به شیوه سینمای آن سالها، از زومهای اغراق شده برای نزدیك شدن به شخصیتها و سوژهها استفاده كردهاید، شیوهای كه چندان با سینمای این سالها همخوانی ندارد و دیگر از آن استفاده نمیشود.
مساله به ژانر و فضای فیلم، مربوط میشود. همان زمان من فیلم دستنوشتهها را كار كردم كه زمین تا آسمان، شیوه تصویربرداری آن با این فیلمها فرق میكرد. بهجز تفاوت ژانر فیلم، شیوه كار كارگردانها هم با یكدیگر تفاوت داشت. مهمتر از همه اینها پیشرفت فناوری و سینماست و با رایانه همه كار میتوانند با تصاویر انجام دهند. مرا برای فیلم كوسه جنوب، با كابل یك فاز برق، زیر تریلی بستند كه چرخهای ماشین، جلوی كادر من بچرخد تا نیروهای ژاندارمری كه در تعقیب این تریلی است، از زیر هشت چرخ عقب دیده شوند. بعد دوربین پن (حركت افقی دوربین) میكند و پلان را از آینه میگرفتم. خود خدابیامرز خاچیكیان رفته بود بالای ماشین و میكوبید توی سر من و میگفت اگر كابل پاره شود و بیفتی، مثل مگس، پخش زمین میشوی! من هم به او گفتم تو گفتی این صحنه را میخواهی و من هم باید آن را بگیرم. اما الان به دستیار فیلمبردار میگویی رابط بیاور، او هم به یكی دیگر میگوید رابط بیاور و او هم به دیگری میگوید رابط! بامزه است برای دوربینی كه كلا نیم كیلو وزن هم ندارد، چهار پنج كادر فنی میبرند. اما ما آنموقع فقط سه كادر فنی بودیم كه هم تراولینگ میكردیم و هم چراغ میكشیدیم و هم دوربین و سهپایه میآوردیم و همه كارها را خودمان میكردیم.