آتش كن برویم سمتی!
یكی از مهمترین خاطراتی كه مهدی طالقانی از پدرش به خاطر میآورد، سفر رفتن است. او میگوید: آقا هیچوقت ما را به اجبار وادار به انجام كاری نمیكرد و اهل امر و نهیهای نامتعارف نبود. برای اینكه مطلبی را در ما جا بیندازد، شیوههای دلپذیری را ابداع میكرد. گذشته از این مهمترین ویژگی آقا كه برای من بسیار خاطرهانگیز و شیرین است، علاقه او به طبیعت و سفر بود. وقتی خسته میشد یا احساس دلتنگی میكرد، میگفت: «مهدی! ماشینت را آتش كن برویم یك سمتی!» من هم كه عاشق سواری بودم، حاضر به یراق راهمیافتادم!
اگر آقا در زندان یا تبعید نبود، تابستانها حتما سری به گلیرد میزدیم. از سال46 كه زندانها و تبعیدهای آقا خیلی زیاد شدند، طبیعتا این سفرها كمتر شدند، ولی در ایامی كه آقا بیرون بود، در هر فرصتی سری به طبیعت میزدیم یا به سفر میرفتیم.
اگر آقا در زندان یا تبعید نبود، تابستانها حتما سری به گلیرد میزدیم. از سال46 كه زندانها و تبعیدهای آقا خیلی زیاد شدند، طبیعتا این سفرها كمتر شدند، ولی در ایامی كه آقا بیرون بود، در هر فرصتی سری به طبیعت میزدیم یا به سفر میرفتیم.