جزئیاتی تکاندهنده از اسارت و شکنجه صیادان ایرانی به دست دزدان دریایی سومالی؛ صیادانی که حالا پس از 5 سال سرنوشتشان مشخص شده است
روایت هولناک از1675روزاسارت درجهنم سومالی
1675 روز اسارت در بدترین شرایط، 1675 روز دوری از خانواده، 1675 روز ترس و نگرانی، 1675 روز شكنجه و تحمل گرسنگی و تشنگی، 1675 روز، فقط 1675 روز نیست، فقط گذشت حدود پنج سال نیست، یك عمر درد و رنج غیرقابل فراموشی برای تعدادی صیاد ایرانی است كه هنوز هم اسیر چنگ دزدان دریایی سومالی هستند و هر یك روز اسارت به اندازه صد سال برای آنها میگذرد. ماجرای صیادان ایرانی تازه نیست، اما خیلی هم قدیمی نیست. بهمن 93 بود كه 21 صیاد با یك لنج از كنارك به دریا رفتند تا رزق و روزی همیشگیشان را از آب بگیرند و لقمهای نان حلال برای زن و بچهشان ببرند، اما آنچه دزدان سومالیایی به سرشان آوردند و چهار صیاد ایرانی بعد از آزادی تعریف كردند، داستانی عجیب، سخت و هولناك است. از 21 صیاد، شانس با مسعود بلوچی، شیرمحمد تابهزر، احمد بلوچی و آدم بلوچی یار بود كه دزدان دریایی سومالی تصمیم گرفتند آنها را پس از گذشت 40 ماه جهنمی آزاد كنند تا پس از بازگشت به ایران روایتگر درد و رنجشان باشند.
آنها هفت روز تمام روی دریا بودند تا به 406 كیلومتری ساحل سومالی رسیدند. به منطقه آزاد كه رسیدند، تور ماهیگیریشان را پهنكردند. تا 25 روز نانشان در روغن بود و ماهی شكاركردند، اما عصر روز26ام ناگهان ورق برگشت.
15 دزد دریایی مسلح به آرپیجی و نارنجكانداز، سوار بر دو قایق تندرو به صیادان نزدیك شدند. مردان ایرانی با چشمهایگشاد شده از ترس به حركات مارپیچ دزدان دریایی نگاه میكردند كه دائم دور میزدند تا رد كشتی آنها را پیداكنند، اما هرچه گشتند، كمتر پیدا كردند. دزدان وارد لنج شدند و از ناخدا و رفقایش خواستند دستشان را روی سرشان بگذارند و رو به دریا بنشینند. این آغاز ماجرای هولناكی بود كه شیرمحمد، یكی از صیادان آزاد شده از اسارت دزدان سومالیایی از روز حادثه برای جامجم تعریف كرد.
دزدان دریایی، مردان صیاد را 14 ماه در لنج زندانی كردند و بعد آنها را به جنگل بردند. در جنگل، چنان بلایی بر سر صیادان آوردند كه آرزو كردند ای كاش در همان لنج خودشان زندانی میماندند. مرگ را روزی هزار بار جلوی چشمشان دیدند.
مدتی بعد، هشت نفر از صیادان بهخاطر شكنجه و گرسنگی و تشنگی جلوی چشم بقیه جان دادند. برادر جلوی چشم برادر مُرد و صیادان عزادار، اجساد برادرانشان را با دستور دزدان دریایی، درست در یك متری خود دفن كردند. در این گیرودار، فرار یكی دیگر از صیادان بهنام گلاب اوضاع را خرابتر كرد.
با فرار او، دزدان دریایی شكنجهها را خیلی بدتر از قبل دوباره از سرگرفتند. آب و غذا را قطع كردند، با دندان بازوی صیادان را گاز گرفتند، طوری كه گوشت از بدن جدا شد. با آهن پای یكی از صیادان را از چهار جا شكستند و سیگار روشن را روی پوستشان خاموشكردند. شرایط لحظه به لحظه برای صیادان شكنجهآورتر میشد.صیادان كه میدانستند اگر همینطور پیش برود، دیر یا زود میمیرند، دنبال راه چارهگشتند. به دزدها گفتند زنده آنها بیشتر از مردهشان به درد میخورد و اگر پول میخواهند باید با خانوادههایشان تماس بگیرند. طمع پول زیاد باعث شد دزدان دریایی سومالی دست از شكنجه بردارند.
دوباره به صیادان آب و غذا دادند و مردان صیاد هم طبق قرار و مدار قبلی با خانوادههایشان تماسگرفتند وگفتند 120 هزار دلار به حساب دزدان سومالیایی بریزند. خانواده صیادان به امید برگشتن مردانشان، بیمعطلی 45 هزار دلار جمع كردند و با واسطه به دزدان دادند. صاحب لنج هم 75 هزار دلار به مردی سومالیایی به نام عثمانی داد كه او پولها را دزدید.
در حالیكه دزدان سومالیایی با پولهای بادآورده مشغول خوشگذرانی و صیادان چشم انتظار مرگ بودند، در ایران اما خیلی خبرها بود. درست یك ماه بعد از به اسارت درآمدن صیادان، دولت برای نجات آنها وارد عمل شد. همه پای كار بودند؛ از شورای عالی امنیت ملی تا وزارت اطلاعات و وزارت خارجه و سپاه قدس. در فاز بعدی عملیات نجات و با تمام مشكلاتی كه وجود داشت، چهار صیاد با كمك تیم زبده عملیاتی از بند دزدان دریایی آزاد شدند و پس از تحمل سه سال اسارت توانستند خاك پاك وطن را سرمه چشمانشان كنند و با عشق بگویند:«همین ساحل ایران خوب است، حداقل امنیت دارد.»
در حالی كه سه سال از آزادی چهار صیاد میگذشت و خیلیها تصور میكردند دولت صیادان زنده دیگر را فراموش كرده است، چند روز پیش سیدعباس موسوی، سخنگوی وزارت خارجه خبر خوبی داد و گفت صیاد دیگری بهنام محمد شریفپناهنده هم از چنگال دزدان دریایی آزاد شده و قرار است بهزودی وارد ایران شود.خبر به اندازه كافی خوشحالكننده بود، اما آنطور كه موسوی میگفت هنوز سه صیاد دیگر در چنگ دزدان سومالی هستند و قرار است بهزودی مقدمات آزادی آنها هم فراهم شود، اما از سرنوشت صیادان دیگر خبری نبود.با این خبر بهدنبال رد و نشانی از سه صیاد دیگر در كنارك میگردیم، اما نتیجه متفاوت است. دولت رسما اعلام كرده سه صیاد اسیر هستند، اما آنطور كه خانوادههایشان به جامجم توضیح میدهند، هنوز هشت صیاد دیگر بهنامهای پیرمُنیر صبوری، افشین غلامی، محسن غلامی، زاهد غلامی، خالد دهقانی، عابد درانی، نعیم درانی و احمد دُرزاده در اسارت دزدان سومالیایی هستند.
روایت اختصاصی نجاتیافته اسارتگاه مخوف دزدان دریایی
وقتی دیدند رو به مرگم، آزادم کردند
در میان غم و غصه خانوادههای صیادان اسیر در دست دزدان دریایی سومالیایی، اما خبر خوش این روزها برای یكی از همین خانواده ها، آزادی محمد شریفپناهنده، یكی از صیادانی است كه پنج سال در اسارت دزدان دریایی سومالی بود. او فردا از طریق كشور تركیه از كشور اتیوپی به تهران سپس به چابهار، محل زندگیاش پرواز میكند.
اسماعیل فروزانمهر، برادر محمد شریف در مورد آزادی برادرش از بند دزدان دریایی سومالیایی میگوید: هنوز هم نه خودمان و نه برادرم باورمان نمیشود او آزاد شده است. بعد از اسارت برادرم، دزدان دریایی با ما تماس گرفتند و گفتند با ما معامله كنید تا اسرایتان را آزاد كنیم. بعد از پرداخت پول، جایی قرار میگذاریم و آنها را آزاد میكنیم. آنها دائم درخواست پول میكردند. 300 - 200 هزار دلار طلب میكردند. رقمها هر بار متفاوت بود. مبلغ درخواستیشان بالا بود و پرداختش در توان ما و خانواده اسرا نبود. جراتش را هم نداشتیم به جایی كه آنها میگویند، برویم.
حتی خود دولت سومالی هم از آنها حذر میكند، چون جایی كه دزدان مستقر هستند، خودمختار و خطرناك است. این تماسها همچنان ادامه داشت، اما هیچ یك متوجه زبان یكدیگر نمیشدیم. هم خانواده ما و هم دزدان دریایی سومالی دو مترجم مسلط به زبان انگلیسی گرفتیم و از طریق آنها با هم صحبت میكردیم.
در این تماسها، متوجه شرایط بسیار بد برادرم و دیگر صیادان زندانی شدیم. بارها آنها را شكنجه و تهدید به مرگ میكردند. از پشت تلفن صدای گریه و ضجه و شكنجه آنها را میشنیدم كه بسیار وحشتناك بود. بعضی وقتها حتی گلوله به سمت صیادان شلیك میكردند یا میگفتند آنها مردهاند. بعضی وقتها دزدان دریایی حتی نصف شب هم زنگ میزدند و درخواست پول میكردند. دائم به صیادان فشار میآوردند كه به خانوادههایتان بگویید به ما پول بدهند. صیادان هم گریه میكردند هر طور شده یا خودتان یا دولت پول به دزدان بدهید تا ما را آزاد كنند.
بعضی وقتها دزدان دریایی به صیادان چند روز آب و غذا نمیدادند تا صدایشان تغییركند و اینطور وانمود كنند آنها را خیلی شكنجه دادهاند. اوضاع بهگونهای بود كه اسرای ما گریه میكردند و میگفتند مراقب خانواده ما باشید تا كمبودی احساس نكنند، چون ما فكر نمیكنیم دیگر به ایران برگردیم. یكجورهایی داشتند برای ما وصیت میكردند.
در حالیكه دزدان دریایی به ما فشار میآوردند، برادر دیگرم از طریق دولت و وزارت خارجه، پیگیر وضعیت محمد شریف بود. بعد از پیگیریهای برادرم، مسؤولان دولتی گفتند تمام تلاشمان را برای آزادیاش انجام میدهیم. در همین روزها بود كه یكی از دوستانم به من زنگ زد وگفت قرار است برادرت آزاد شود. باور نكردم و گفتم تا صدایش را نشنوم، باور نمیكنم. تا به خانه رسیدیم، خودش به گوشی پسر عمویم زنگ زد و گفت من آزاد شدهام. از او پرسیدم چطور شد آزاد شدی؟ گفت از طریق یك سازمان بشر دوستانه كه با دزدان دریایی سومالی ارتباط برقرار كرده بود. البته دولت ایران هم در آزادی برادرم بسیار كمك كرد.
آنطور که محمدشریف پس از آزادی تعریف کرده است، سازمان بشردوستانه به دزدان گفته بودند وضعیت جسمی برادرم بهخاطر بیغذایی بسیار بحرانی است و اگر آزاد نشود، احتمال دارد فوت كند. او بهدلیل نخوردن غذای درست، پوست و استخوان شده بود. در منطقهای كه صیادان و برادرم نگهداری میشدند، حتی زنان روستا هم به دزدان گفته بودند این مرد بهدلیل لاغری بیش ازحد، وضعیت بسیار بدی دارد. او مسلمان است و اگر بمیرد، شما دچار عذاب وجدان میشوید. اینكه الان بین دزدان دریایی و آن سازمان بشردوستانه و دولت ایران پول رد و بدل شده است، اطلاع ندارم، اما بهدلیل بیماری او را آزاد كردند. برادرم وقتی با من صحبت میكرد گفت جای من امن است و الان در اختیار سفارت ایران در آدیسآبابا هستم. پزشك به من رسیدگی كرده و دارو داده و الان وضعیتم خیلی خوب است. اول خواست خداوند و بعد حمایتهای بیدریغ دولت ایران و سازمان بشردوستانه بود كه باعث شد برادرم از چنگ دزدان دریایی سومالی رها شود و به آغوش خانواده برگردد.
چشم انتظار پسرم هستم
فاطمه بنایی، مادر پیر منیر صبوری هنوز چشم انتظار دیدن پسرش است. صدای زنگ تلفنكه بلند میشود، فكر میكند منیر یا دزدان دریایی هستند كه تماس گرفتهاند. بار اول كه با او تماس میگیریم، با صدایی بیرمق حرف میزند، اما بار دوم كه خودش با ما تماس میگیرد، به چشم او فرشته نجاتی هستیم كه اگر با ما صحبتكند، همه به درخواست كمكش توجه میكنند.
فاطمه تندتند حرف میزند و از پسرش میگوید: پنج سال است كه از پسرم بیخبرم. آخرین باری كه با او صحبت كردم، محرم چهار سال پیش بود كه زنگ زد و گفت ماهیگیریمان تمام شود، زود به خانه برمیگردیم، اما دیگر از او خبری نشد. پسرم موقعیكه رفت، همسرش باردار بود و الان یك دختر چهار ساله دارد كه پدرش را ندیده است. برای پیگیری وضعیت منیر، همراه پسر دیگرم به منطقه آزاد چابهار، شیلات، فرمانداری و خیلی جاها رفتیم. گفتند دنبالش میگردیم، اما تا الان خبری نشده است. دزدها از ما دو میلیارد تومان میخواستند تا منیر را آزاد كنند، اما پولش را نداشتیم. البته با ما تماس نگرفتند، آنها با مادر ناخدای لنج (عابد درانی) تماسگرفتند وگفتند اگر میخواهند اسرا آزاد شوند، باید پول پرداختكنند. قبولكردیم، اما گفتیم مبلغ را كمتركنند.
صدای مادر منیر ضعیف میشود و با بیحالی میگوید: این پول برای ما خیلی زیاد است، ولی قبول نكردند. دو سه بار هم دزدان با ما تماسگرفتند، اما به زبان عربی صحبت میكردند و متوجه حرفهایشان نشدیم.
بلور آهنجان، دختر خاله مادر منیر در مورد وضعیت منیر میگوید: لنج صیادان اسیر متعلق به مرد پولداری بهنام فرهاد است. با دزدیده شدن صیادان، بلوچها به فرهاد گفتند به دزدهای سومالی پول بدهد تا اسیران را آزاد كنند، اما او زیر بار نرفت و گفت من از كجا میلیارد، میلیارد پول بدهم به دزدها؟ بعد هم فرار كرد. خیلی از بلوچها دنبال فرهاد میگردند، اما هیچ ردی از او نداریم. دولتگفته سه صیاد اسیر هستند، اما هشت نفر اسیرند. پدر و مادر عابد و نعیم حتی تا پاكستان رفته و دنبال بچههایشانگشتهاند، اما فایدهای نداشت.
مادرم با عكس برادرم گریه میكند
محسن غلامی، یكی دیگر از صیادانی استكه خواهرش مینا میگوید دزدان سومالی او را دزدیدهاند. آخرینبار كه مینا برادرش را دید، پنج سال پیش بود. او میگوید: «سه ماه بعد به ما گفتند دزدان سومالیایی آنها را به گروگان گرفتهاند. میگویند آنها در سومالی هستند، اما واقعا نمیدانیم كجا هستند. از زنده بودنشان خبر نداریم. مادر و پدرم برای پیگیری وضع برادرم، بارها به شیلات و منطقه آزاد چابهار رفتهاند، اما هیچ نتیجهای نداشت. حتی خالهام كه در دبی زندگی میكند هم مدتی دنبال برادرمگشت، اما پیدایش نكرد. حال پدر و مادرم خیلی بد است، اما به روی ما نمیآورند. مادرم هر روز به عكس برادرم زل میزند و دور از چشم ما گریه میكند.» لحن مینا تلخ و ناامید است، اما میگوید چارهای جز توكل به خدا نداریم و امیدوارم برادرم و بقیه زنده باشند.
دولت، صیادان اسیر را فراموش نكند
حال و هوای نسیمه، خواهر زاهد و عارف غلامی هم دست كمی از مینا و خانوادهاش ندارد. در این چهار پنج سال آنقدر پیگیر برادرانش بوده كه تقریبا به ناامیدی رسیده است. او با ناراحتی و صدای بلند بارها به ما میگوید تكلیفمان را نمیدانیم.كاش میدانستیم حداقل زنده هستند یا مرده. تنها خبری كه نسیمه از زاهد دارد، شماره ناشناسی است كه دوبار با شماره خواهرش تماس گرفته است: یكبار دو ماه پیش، یكبار هم 20 روز پیش تماسگرفتند. زنگكه زدند، خواهرم گوشی را برداشت، اما آنها تلفن را قطع كردند. خواهرم زنگ میزند و متوجه میشود انگلیسی صحبت میكنند كه چیزی از حرفهایشان نمیفهمد. دفعه دوم كه دزدها زنگ میزنند، بچه كوچكی در خانه تلفن را جواب داده بودكه متوجه نشده بودیم. شماره را به فرمانداری كنارك دادیم، اما جوابی ندادند. بعد رفتیم سراغ شیلات، فرمانداری و منطقه آزاد چابهار.
گفتند خبرتان میكنیم، اما تا الان هیچ خبری نشده است و كاری نكردهاند. دستمان به هیچ جا بند نیست و فقط دولت میتواند كمكمانكند. درخواستم این است كه ما و عزیزانمان را فراموش نكنند. اول خدا بعد هم دولت.
تنهایمان نگذارید
خانواده افشین غلامی هم چشم انتظار بازگشت عزیز خود به خانه هستند. آنها هم نزدیك پنج سال است که هیچ خبری از عزیزشان ندارند. مادر افشین سالها پیش فوت شده و حالا جمیله خواهر 37 ساله اوست كه غصه نبود برادر جوانش را میخورد. او میگوید: خانواده زاهد و منیر، افشین را مثل پسر خودشان میدانند. همانقدركه نگران وضعیت بچه خودشان هستند، برای افشین هم نگرانند. هربار كه به فرمانداری و شیلات میروند، در مورد افشین هم پرسوجو میكنند. همه صیادان با هم فامیل هستند و همه همدیگر را میشناسیم. از روزنامه شما به دولت میگویم كه ما حاضریم دزدها هرچقدر بخواهند پرداخت كنیم تا آنها آزاد شوند. تحمل نداریم در روزنامه بخوانیم كه آنها را كتك میزنند یا زخمیشان میكنند. زجر میكشیم. حالمان با خواندن خبرهای مربوط به صیادها و عذابهاییكهكشیدهاند بد میشود. شما را به خدا ما را تنها نگذارید.
امیدمان به خداست
احمد دُرزاده هم یكی دیگر از صیادانی استكه پنج سال است به خانه برنگشته و خانوادهاش نگرانش هستند. ایرج آبیاری، داماد خانواده دُرزاده میگوید:دزدها هیچ تماسی با ما نگرفتهاند، فقط سه سال پیش، ساعت 2 نیمه شب، شمارهای روی گوشیام افتاد كه ناشناس و خارجی بود. صبحكه شد به مخابرات رفتم و بعد از بررسیگفتند این شماره تلفن متعلق به یك ناو انگلیسی یا آمریكایی است. حالا نمیدانیم چرا با شماره ما تماسگرفتهاند و چرا از یك ناو آمریكایی یا انگلیسی. انتظار داشتیم صدای احمد از پشت تلفن بیاید. مدتی پیش به فرهاد كه صاحب اصلی لنج بود،گفته بودیم وضعیت صیادها را پیگیری كند كه گفته بود در حال پیگیری است، اما اینطور نبود و او فراری است و هیچ ردی از او نداریم. اگر خبر خوبی از احمد داشتید، ما را هم بیخبر نگذارید. شنیدهام یكی دیگر از صیادان همآزاد شده است، خدا كند احمد را هم آزاد كنند.
-
با یک «گل» بهار شد!
-
توی عالم همسایگی
-
جواهرهای کشمیر در خوزستان
-
خوابهای جنگی شهر موشکها
-
روایت هولناک از1675روزاسارت درجهنم سومالی
-
داستان نیمکتنشینها
-
یارانه چه کسانی قطع میشود؟
-
بچه مهندس، آقا مهندس میشود
-
انفجار 160 میلیارد دلاری
-
71درصد مردم پای حسینیه تلویزیون
-
یارانه چه کسانی قطع میشود؟
-
یارانه اقشار کم درآمد به اشتباه حذف شده است