در آستانه روز جهانگردی با منصور ضابطیان درباره تاثیر جهانگردی در تغییر نگاه افراد گپ زدیم
هیچ جا خونه خود آدم نمیشه!
شاید حق دارند. در سه چهار روز و نهایت یك هفتهای كه در سفر بودهاند، همهچیز قشنگ و زیبا بوده است؛ ترافیك و آلودگی و بیكاری به چشمشان نخورده است و حالا هم حق دارند از زیباییها و قشنگیهای جامعهای كه دیدهاند برای دیگران تعریف كنند. این روایت كسانی است كه بعد از سفر به یكی از كشورهای شاید اروپایی، ایران را در ته فهرست جوامع موفق قرار میدهند و از برتریهای جامعهای كه دیدهاند میگویند. اما واقعا ماجرا همین است؟ این سوالی بود كه از منصور ضابطیان پرسیدیم؛ كسی كه از 205 كشوری كه در دنیا وجود دارد، به 40كشور سفر كرده است و با نگاهی ماجراجویانه در جامعه و زندگی مردم آن كشور، تجربههای متفاوتی كسب كرده است. به مناسبت روز جهانگردی با او درباره مسائل اجتماعی در كشورهایی كه دیده است حرف زدیم؛ واقعا آنجا همهچیز گل و بلبل است و هرچه ترافیك و آلودگی و شلوغی هست، برای جامعه ما است؟
از تفاوتها بگو
در بین همه این 40 كشوری كه دیدهاید، كشوری هست كه ترافیكهایی پیچیدهتر از كشور ما داشته باشد؟ «واقعیت این است كه مقایسه جوامع مختلف در بررسی معضلات كار درستی نیست. مثلا كشوری مثل لبنان در مقابل شش میلیون جمعیتی كه دارد،
5/1 میلیون ماشین دارد كه خب طبیعی است كه ترافیك بیشتری داشته باشد. در واقع، این موضوعی بدیهی برای شهرها و كشورهای كوچك است که مشكل ترافیكی بزرگتری نسبت به سایر كشورهای دنیا دارند. از طرف دیگر، آمریكا كشور بزرگتر و پهناورتری است، مرزهای وسیعی دارد، شهرها قدیمی نیستند و تازه تاسیس شدهاند؛ یعنی این شهرها در دورانی تاسیس شده كه ماشین وجود داشته و طبیعتا فكر درست كردن بزرگراهها، ترافیك كمتری را به شهر منتقل میكند. برای همین است كه نمیتوانیم بگوییم مثلا تهران ترافیك كمتری دارد یا جایی دیگر.»
گشتن با زندگی كردن فرق دارد
منصور ضابطیان میگوید، هیچوقت پیش نیامده وقتی از كشوری به ایران برمیگردد، ته دلش این فكر بگذرد كه كاش ساكن آنجا بودم: «واقعیت این است شرایطی كه شما در طول سفر و در كشور دیگر تجربه میكنید، بسیار با شرایط جایی كه در آن زندگی و كار میكنید، تفاوت دارد. شما در سفر، مشكلات ترافیك را در پر ترافیكترین شهر دنیا هم احساس نمیكنید اما وقتی در شهری زندگیمیكنید یا كار و درس دارید، ترافیك تازه به چشمتان میخورد و ممكن است اذیتتان كند. مثلا یادم هست كه برای پروژهای به سئول رفته بودم و چون باید مسیری را برای كارم رفت و آمد میكردم و سر ساعت به جایی میرسیدم، ترافیكش واقعا برایم آزاردهنده بود. اما از طرف دیگر شهر نایروبی در كنیا ترافیكهای سنگینی داشت اما من را به عنوان مسافر آزار نمیداد؛ موضوعی كه مشخص بود برای ساكنان شهر اذیتكننده است.»
تنهایی همه پیرهای دنیا
از دیگر مشكلات بشر در نقاط دیگر دنیا كه حرف میزنیم به سالمندی میرسیم؛ موضوعی كه به نظر میرسد معضل مشترك همه كشورهای جهان است: «چیزی كه همیشه برایم جالب بوده این است كه همه جهان و همه جوامع گریبانگیر سالمندی است؛ چیزی كه من در سفرهایم دیدم این بود كه جهان به سمت پیر شدن پیش میرود. حتی در كشورهایی كه جمعیت جوان نسبتا خوبی هم دارد، سالمندانش اكثرا تنها بوده و جوانها مشغول فعالیتهای روزمرهشان هستند اما راهحلهایی هم برایش ایجاد كردهاند. در بسیاری از كشورها سعی میكنند امید به زندگی را بالا ببرند، سر سالمندانشان را گرم كنند و همینها باعث میشود سالمندان آن كشور احساس پوچی نكنند. موضوع مهم هم این است كه معضل همه سالمندان در همه دنیا مشكل تنهایی است و اتفاقا این اصلا چیزی كه تنها به جامعه ما مربوط باشد.»
مهاجرت برای من یا برای شما؟
خوشبختی آنجا نیست؟ آنطرف مرزها؟ در جوامع پیشرفته و قانونمندی كه ظاهرشان دل آدم را میبرد؟ این مهمترین سوالمان از آقای ضابطیان بود؛ سوالی كه به دنبال جواب مهاجرت برایش بودیم اما پاسخی متفاوت گرفتیم: «اگر واقعیت را بخواهید باید بگویم نه اینطور نیست. مهاجرت پدیده پیچیدهای است كه با شخصیت و ویژگیهای هر فردی ارتباط پیدا میكند. گاهی ممكن است مهاجرت راه نجات برای آدمی باشد اما برای كسی دیگر آغاز سقوطش باشد. در واقع هركسی با توجه به تواناییها و دلبستگیها، اخلاق و رفتار و روابط اجتماعی و بسیاری از عناصر موثر در زندگیاش، میتواند تشخیص بدهد كه مهاجرتش موفق یا غیرموفق خواهد بود. در حقیقت مجموعه این عوامل میتواند راه درست را به مانشان بدهد. اینكه شما فكر كنی كسی كه مهاجرت میكند و ظاهرا به جایی با امكانات بهتر میرود، خوشبخت خواهد شد، برداشت بسیار غلط است؛ هرچند برعكس آن هم اشتباه است و این موضوع كه به خودمان و اطرافیانمان القا كنیم با مهاجرت بدبخت میشویم، اصلا تفكر درستی نیست. درباره شخص خودم میتوانم بگویم با توجه به اینكه زندگی در كشورهای مختلف را دیدهام، میدانم مهاجرت كردن راهحلی منطقی برای من نیست، ولی برای فردی دیگر شاید باشد.»
خوشبختی جای دیگری است
زیبایی، نظم و امكانات مختلفی كه در سفرها دیده است، هیچوقت ضابطیان را برای زندگی در یكی از آن شهرهای ایدهآل وسوسه نكرده است: «حالا و با توجه به تجربهام در طول این سفرها، دیگر میدانم شرایط ایدهآل و امكانات رفاهی كافی به این معنا نیست كه وقتی این شرایط را دارید احساس خوشبختی میكنید. بله درست است؛ اینها ابزارهایی برای خوشبختی هستند اما واقعیت این است داشتنشان برای خوشبختی كافی نیست. طبیعتا چنین شرایطی ممكن است برای هر كسی رفاه بیاورد اما خوشبختی مفهوم دیگری است كه لابهلای اینها نمیتوانیم آن را پیدا كنیم. اگر یكسری مسائل اولیه در جامعهمان حل شود زندگی مرفهتری خواهیم داشت، اما به جرات میتوانم بگویم این را فهمیدهام كه زندگی مرفه به معنای زندگی خوب و خوشبختی نیست.»
مقایسه ممنوع
اصلا مگر میشود جا به جای دنیا را دید و آن را با جایی كه در آن زندگی میكنید، مقایسه نكنید؟ ولی انگار میشود: «هر جامعهای شرایط خاص خودش را دارد. هر اقلیم و هر كشوری، مبتنی بر تاریخی كه دارد، مبتنی بر اخلاق مردمانش، مبتنی بر شرایط اقتصادی و اجتماعی و عوامل دیگر، دارای وضعیتی است كه فقط و فقط مختص به همانجا و ویژه همان نقطه است. پس مقایسه مثلا كشور خودمان با جایی دیگر كه اصلا هیچكدام از آن شرایط را ندارد، واقعا درست نیست. مثلا نمیتوانیم كشور ایسلند را كه نقطهای دورافتاده و البته مرفه در اروپاست با شرایط اجتماعی ایران كه مشكلات متفاوتی دارد، هزاران اتفاق تاریخی را از سر گذرانده و حتی شرایط اقلیمی بسیار متفاوتی دارد مقایسه كنیم و بگوییم چرا آنجا آنطوری است و اینجا اینطوری؟»
جایی كه زمینش سفت است
بازگشت از پیشرفتهترین كشورهای دنیا هم نتوانسته است نگاه منصور ضابطیان را به كشور و جامعه و مردم خودش عوض كند: «هر بار و بعد از هر سفر، وقتی به ایران برمیگردم، احساس میكنم خانهای دارم كه من متعلق به آنجا هستم. تجربه به من ثابت كرده است كه انسان در بهترین سفرها كه خیلی هم به او خوش میگذرد، وقتی به كشورش برمیگردد احساس میكند تنها در سرزمین خودش است كه زمین زیر پایش سفت است، نه در هیچ جای دیگر و این تفكر حس خیلی خوبی به من میدهد كه باعث میشود اینجا را دوست داشته باشم. من فكر میكنم جامعهبینی چیزی نیست كه با یك بار سفر و دیدن آدمهای متفاوت، نگاهمان به كشور و جامعه و مردم خودمان عوض شود. طبیعتا ممكن است در طول سالها، جهانبینی كسی كه دنیا را دیده است عوض شود، اما نگاهش به جامعه خودش نه.»
قطعه پازلی از یك جامعه
به نظر میرسید كسی كه چندین و چند جامعه با فرهنگ و منش متفاوت را از نزدیك دیده و لمس كرده است، قطعا میتواند جامعه زیبا را به ما معرفی كند: «احساس آرامش یك حال درونی است كه اگر آن را داشته باشی، جامعهات هم زیباست و اگر نداشته باشی، حتی با زندگی در زیباترین خانهها و موفقترین جوامع هم چنین حسی پیدا نمیكنی و نمیتوانی جامعه زیبا را پیدا كنی؛ جامعهای كه آدمهایی با حال خوب یا بد آن را میسازند و ما هم عضوی از همان اجتماع هستیم كه زشت و زیبایش را میسازیم. جهانگردی، جهانبینی خاصی را به من اضافه كرد؛ باعث شد بتوانم مدارای بیشتری با دیگران، با مشكلاتم و با آن چیزی كه در جامعه هست داشته باشم. مدارایی با همه آن خوب و بدهایی كه در جامعهمان وجود دارد و مختص به خود ماست و باید آنها را بپذیریم. من معتقدم باید آنها را بپذیریم و بدانیم كه این موضوعات بر دوش ماست و به لحاظ تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی باید با آنها كنار بیاییم.»
-
هیچ جا خونه خود آدم نمیشه!
-
گاهی به آسمان نگاه کن!
-
روحانی: مذاکره تحت تحریم، هرگز!
-
یاران مرحوم مختارنامه
-
روایت رئیسی از مبارزه با رشوه در دستگاه قضا
-
سختیها را زندگی کردهام
-
کسی از جبهه غرب خبر دارد؟
-
كف قیمت خودرو كجاست؟
-
«نه» قاطعانه
-
تنفس مصنوعی به برجام
-
حمایت از کارآفرینان ادامه دارد
-
فرمانده سپاه: اگر بزنیم، شجاعانه میگوییم