ما را رها كنید  در این رنج بی‌حساب...

ما را رها كنید در این رنج بی‌حساب...

  یک: دانشجو بودم، عصر بود. آخرین كلاسم دم غروب بود كه تمام شد. 200 تومن یا همان 2000 ریال ته جیبم بود. گفتم. 50 تومنش را یك چایی می‌خورم و با 150 تومن باقیمانده‌اش از دانشگاه می‌روم تا تجریش كه خانه یكی از بستگان بود و سال‌های دانشجویی مهمانش بودم. توی راهرو رفیقی دید كه سمت بوفه می‌روم، گفت كجا؟ گفتم یك چای بخرم! گفت برای من هم بخر. افت لاتی داشت بگویم نه. كه بیابان‌مرد را بی‌سفره‌گی سفلگی است. چای خریدم و نوشیدیم و قرار شد هر كی برود سی خودش. من بودم و صدتومن پول و میدان صنعت تا تجریش راه. از میدان قدس تا مژده سربالایی بود و صدتومان كرایه‌اش. یك بلیت 20 تومانی اتوبوس اگر داشتم دنیا داده بودم و خب اگر را كاشتند و جایش چغندر سبز شد. نداشتم و آن شب اتوبان چمران و تكه پارك وی تا تجریش شاهد پسرك سیاه‌سوخته شهرستانی بود كه دارد یالش را گز می‌كند و نداری را آه می‌كشد. ننه‌من‌غریبم بازی نمی‌كنم. اتفاق بود و نمی‌شد كاریش كرد. توی كشوی اتاقم همین قدر بخور و نمیری پول بود كه فردایش اذیت نشوم. گذشت ولی بعد از سه ساعت پیاده‌روی.
دو: دلگیری عصر جمعه تحریریه همینجوری‌اش چسبناك و لزج و چروك‌كننده روانت هست وای به این‌كه یك خبر ناخوش هم بشنوی و كلا روحت برود لای باقالی‌ها. آن‌قدر كه قرار دوستانه جمعه‌شبت را بپیچانی و بگویی
كار پیش آمده و توی لاك خودت باشی.
حالا خبر چیست؟ عرض می‌كنم؛ صندلی‌های اتوبوس‌های خط واحد فروشی می‌شوند. یعنی چی؟ یعنی این‌كه شما می‌روید توی اینترنت مسیر و ساعت حركتت را انتخاب می‌كنی بعد پولش را یك مقداری بیشتر از حدمعمول كرایه دستی‌اش به صورت اینترنتی می‌پردازی. بعد مثل یك پسر خوب یا دختر خوب می‌روی توی ایستگاه و اتوبوس مورد نظر می‌رسد و شما سوار می‌شوی و به مقصدت می‌رسی. جالب است نه؟ فكر كن توی یك اتوبوس كه در حد انفجار مسافر دارد بروی بالا با ببخشید ببخشید كوچه واكنی برسی بالای سر پیرمردی و یك‌كاره بگویی باباجان ببخشید لطف كنید بلند شوید شما روی صندلی من كه اینترنتی خریده‌ام نشسته‌ای‌! اتوبوس اعتراض نمی‌كند؟ نمی‌گویند حالا بگذار بنشیند‌؟ نمی‌گویند تو كه پول داری با اسنپ برو‌! نمی‌گویند چه بی‌شعور؟ من شك ندارم آن كسی كه این طرح را طراحی كرده و آن كسی كه این طرح را تصویب كرده و آن كسی كه خبر اجرایی شدنش را بیان كرده، سال‌های سال است به لطف پرشیاهای نوك‌مدادی دولتی شیشه دودی از اتوبوس كه هیچ از تاكسی تلفنی و اینترنتی هم استفاده نكرده‌است. آقایان عزیزان مسؤولان! گرفته‌اید ما را؟ لطف كنید فردا یكی‌تان مصاحبه كنید این شاهكار را تكذیب كنید. جامعه ما سال‌هاست به لطف سیاست‌های شمایان به یك شكاف كه نه یك دره طبقاتی حیرت‌آور فقیر و غنی تقسیم شده است و به فاصله یك ساعت از ویلاهای چندهزارمتری فرشته (كه اگر حلال خریده باشند نوش جان‌شان) به خانه‌هایی می‌شود در همین تهران رسید كه به جای در، یك پتو آویزان كرده‌اند. اتوبوس‌سوارهای تهران اتوبوس انتخاب‌شان از بین هزار گزینه نیست. تنها چاره‌شان است. شلوغی اتوبوس‌هایتان به اندازه كافی خاستگاه نزاع و مشاجره و عصبانیت هست. انسان موجود منعطف و انطباق‌پذیری است. اتوبوس‌سوارهای تهران سال‌های سال است درست یا غلط به همین شیوه و سلوك عادت كرده و خم و چم كار را یاد گرفته‌اند و با هم كنار می‌آیند. اتوبوس‌سوارهای تهران را به جان هم نیندازید. یكی‌شان آه بكشد زندگی‌تان رنگ پرشیاهاتان دودی می‌شود.