چرا هنوز هم جهان پهلوان صدایش می‌زنند؟

52 سال پس از مرگ غلامرضا تختی

چرا هنوز هم جهان پهلوان صدایش می‌زنند؟

شاید همه نوشته‌ها تكراری باشد چرا كه به قول یكی از دوستان نزدیكم كه عاشق كشتی است، مگر دیگر چیزی از آقا تختی باقی مانده؟ همه چیز را درباره‌اش نوشته‌اند. حتی فیلمش را هم ساخته‌اند. چه كاری است هر سال و هر سال می‌نویسید آقا تختی، آقا تختی؟! اجازه بدهید روحش شاد باشد. این‌قدر سرك در زندگی این بنده خدا نكشید. تختی...
ادامه حرف‌هایش را می‌شد حدس زد. حوصله نداشتم نصیحت كند. حتی اگر همه زیر و بم‌های تختی را كنكاش كرده باشند، از زن و زندگی و بابك پسرش نوشته باشند، حتی اگر فیلم بسازند و از خودكشی جهان پهلوان بگویند باز هم مرگ او كهنگی ندارد. انگار یك چیز اجازه نمی‌دهد این اتفاق فراموش شود. یعنی داغ او برای خیلی‌ها تمام شدنی نیست.
هنوز هم هستند رفقایی كه وقتی یادش می‌افتند برایش اشك بریزند. هنوز هم هستند جوانمردانی كه وقتی اسم تختی می‌آید دست روی سینه بگذارند و بگویند: «سالاری بود برای خودش.» هنوز هم هستند خیلی‌ها كه بخواهند به هتل آتلانتیك بروند، در آنجا سرك بكشند، بروند به دهه چهل، به جنوب شهر، به زمان لوطی‌ها و لوطی‌منش‌ها. به اتاقی كه تختی آخرین بار آنجا دراز كشیده بود و... زود می‌گذرد.
امروز دوباره هفدهم دیماه است و فقط سالش فرق می‌كند. به قول قدیمی‌ها انگار همین دیروز بود كه روزنامه‌ها تیتر زده بودند: «دل شیر خون شده بود.» همین دیروز كه پلیس هتل را قرق كرد، خیلی چیزها را مخفی كرد و اجازه نداد تا برای سال‌های سال، خبری به بیرون درز كند. حتی می‌گویم اینها را هم باید گذاشت كنار.  حتی اختلاف‌های خانوادگی، طرد شدن از مسابقات مختلف ورزشی، زیر بار نرفتن برای بازی كردن در فیلم‌های سینمایی و تبلیغات عسل، شهلا، شاه، رفقا، مردم، گل فروشی چهارراه تخت جمشید، باشگاه راه‌آهن و همه در و دیوار شهر كه از تختی خاطره دارند را.
امروز 52 سال از مرگ تختی می‌گذرد و شاید به قول دوست عشق كشتی‌ام نباید این همه كنكاش كرد. نباید تا این حد ذره‌بین شد و در ماجرای تختی غرق! به قول او باید از این نوشت كه او چرا ماندگار شد، چرا تختی، تختی شد و چرا هنوز هم نامش ماندگار است و جهان پهلوان صدایش می‌زنند؟