گفت و گو با داوود فتحعلی بیگی درباره شاهنامه و شاهنامهخوانی
نه سهرابی بهجا مانده نه رستم
عکس جومونگ یا یانگوم را به مردم ایران نشان بده، بدون مکث اسم و پیشینه آنها را برایت میگویند، از بچگی تا بزرگسالی.این که با چه چالشهایی رو به رو بودند چه دوستانی داشتند و چه دشمنانی.چگونه و با چه روشی بر مشکلات غلبه کردند و پیروز شدند و بهعنوان قهرمانان کره جنوبی نام خود را در تاریخ ( حال بماند واقعی یا جعلی) ثبت کردند و در ذهن و روان نهتنها مردم کشور خود که در ذهن و قلب مردم ایران هم جایی ویژه باز کردند.
حالا از آنها درباره رستم بپرس یا سهراب و اسفندیار یا رودابه و سودابه. شاید به گوش برخی از مردم بهخصوص جوانها و به خصوصتر نوجوانها این نامها آشنا باشند اما بسیاری از آنها نمیدانند که اینها مهمترین قهرمانان اسطوره ای ایرانی اند که هرکدام قصه خاص خود را دارند. هر کدام به شیوه خود برای ایران و ایرانیان کاری مهم انجام دادهاند و باعث شدهاند در گذر تاریخ ایران، ایران پهناور و وسیع و با افتخار بماند.برای شناختن آنها اول از همه باید شاهنامه فردوسی را خواند که مدتهاست کمتر خوانده میشود . آنهایی که شاهنامه میخواندند و فردوسی را میشناختند تقریبا دیگر نیستند و به دیار باقی شتافتهاند و آنهایی هم که هستند، صدایشان به جایی نمیرسد که از اهمیت فردوسی و شاهنامه و شاهنامهخوانی بگویند و به مردم یادآوری کنند اگر میخواهید ایرانی آباد، ایرانی آزاد داشته باشید، در کنار همه کتابهایی که میخوانید و فیلم و سریالهایی که میبینید، شاهنامه را هم بخوانید. نقالها و پردهخوانها هم دیگر این روزها مخاطبی ندارند، کلا این هنر دیرینه ایرانی در معرض نابودی است و شاید هم نابود شده و ما آخرین نجواهای آن را میشنویم.
شاهنامهات کو؟
داوود فتحعلیبیگی ، کارگردان تئاتر و استاد دانشگاه یکی از بازماندههای هنر و تئاتر اصیل ایرانی است که اتفاقا فردوسی و شاهنامه را خوب میشناسد و یکی از همانهایی است که سالهاست زنگ خطری را بهصدا درآورده که به ما هشدار میدهد باید برای بچهها شاهنامه بخوانیم تا آنها قهرمانان اساطیری ایران را بشناسند، تا ایران و معنای وطن برایشان اهمیت پیدا کند.اما راستش صدای فتحعلیبیگی کمتر به گوش رسیده.دیروز با این هنرمند فرهیخته همصحبت شدم تا از فردوسی و غفلت از شاهنامه برایمان بگوید.
استاد فتحعلی بیگی میگوید: قدیمها، زمانی که لوازم سرگرمی به اندازه امروز نبود و باسوادها هم تعدادشان از امروز کمتر بود، شبهای بلند پاییز و زمستان مردم دور هم جمع میشدند و یکی که اطلاعات و سوادش از دیگران بیشتر بود برای مردم داستانهای کلیله و دمنه، هزار و یک شب را روایت میکرد و نقالی و پردهخوانی هم رواج زیادی داشت.شاهنامهخوانی یکی از آن برنامههای دوستداشتنی بود که همه مردم وقت برای شنیدن آن داشتند. اما زمانه که عوض شد، اسباب سرگرمی و سواد تغییر کرد اینها کنار گذاشته شدند و روز به روز مهجورتر شدند و الان تقریبا از بین رفتهاند. مردم جومونگ را میشناسند اما رستم و سهراب را نه ! رستمی که نامش با نام ایران گره خورده و آنقدر وطنش را دوست داشته که برای آن همه کار کرده و جانش را هم داده. واقعیت این است که متولیان فرهنگ و هنر در کشور ما کاملا قدمت و تاریخ ادبیات ایران را نادیده گرفته و میگیرند. وقتی هنر، فرهنگ و ادبیات عرضه نشود، فراموش میشود. شاهنامهخوانی دیگر جایی برای عرضه ندارد. چین، یکی از کشورهایی است که چیزی شبیه نقالی و پردهخوانی ما را در تمدن و فرهنگ خود دارد. زمانی که زمانه تغییر کرد و شرایط عوض شد، نقالی و پردهخوانی از فرهنگ چین در به در نشد، دولت و متولیان جاهای کوچکی مانند قهوهخانه که مرکزی است برای نقالی دایر کردند و آداب و رسوم قهوهخانه را هم به شکلی مدرنتر در آنجا برقرار کردند تا مردم برای دیدن و شنیدن نقالی به این مکانها بروند. شرایط تغییر کرد اما متولیان امر اجازه ندادند فرهنگ غنی و قدیمی چین از بین برود.
جای خالی وطندوستی
این کارگردان تئاتر میگوید: اگر فرهنگ قدیمی و باستانی خود را حفظ نکنیم، به مرور دچار بیهویتی میشویم؛ اتفاقی که در کشور ما رخ داده. وقتی شاهنامهخوانی رواج داشته باشد و مردم از کوچک و بزرگ با قهرمانان اساطیری کشور خود آشنا شوند و بدانند ایران چه قهرمانانی داشته و آنها چگونه برای حفظ این آب و خاک از جان خود گذشتهاند، حس وطن دوستی در آنها بیدار شده و ماندگار میشود. ما در طول تاریخ جنگطلب نبودهایم و نیستیم اما وطندوستی در ایرانیان سابقه طولانی دارد و در امتداد تاریخ میتوان رد آن را پیدا کرد. وقتی فردوسی 30 سال از عمر خود را صرف نگارش شاهنامه کرد هدفش زنده نگهداشتن ایران بود. آن زمان اعراب ( منظورم اسلام محمدی نیست، خلفایی مانند بنیامیه است) به ایران مسلط شده بودند و با نگاهی نژادپرستانه در تلاش بودند فرهنگ ایرانی و حتی زبان ایرانی را از بین ببرند اما افرادی مانند فردوسی، همت کردند و فرهنگ و زبان ایرانی را حفظ کردند. ما زبان عربی را با زبان فارسی آمیختیم و خلاقانه از آن استفاده کردیم و پیشینیان فرهیخته ما نگذاشتند زبان فارسی از بین برود همان طور که اجازه ندادند معماری ما از بین برود. معماری ایرانی- اسلامی در دنیا بینظیر است. اینها را جوانها باید بدانند. باید هوشیار باشند که ما در طول تاریخ همه جوره پای کشورمان ایستادهایم و الان هم باید بمانیم. این تعصب ارزشمند را چگونه میشود در جوانهای امروز و نسل آینده بیدار نگه داشت؟ با حفظ هویت ایرانی.هویت ایرانی چیست؟ فرهنگ و هنر غنی ایرانی.
همه چیز ختم به ok میشود
این استاد دانشگاه یادآوری میکند: اما فرهنگ غنی ایرانی دارد از بین میرود، هیچ کس حواسش نیست که دارد چه بر سر فرهنگ ما میآید. دانشجوی ایرانی که باید پایاننامه بنویسد آیین نگارش بلد نیست ! بلد نیست یک مقاله بنویسد. در دانشگاهها واحدی به نام پژوهش داریم اما نگارش نداریم.کلمات بیگانه دارند رد پای خود را در زبان فارسی محکم میکنند،دارند 30 سال زحمت فردوسی و بعد از آن زحمت همه فرهنگدوستان و پژوهشگران و ادیبان را بر باد می دهند. مردم در صحبتهای روزانه از تعداد کلمات غیر ایرانی زیاد استفاده میکنند در حالی که ما در زبان فارسی معادل آن را داریم. همه صحبتها به okختم میشود! معتقدم هر کسی در هر جایگاهی که هست باید از فرهنگ، هنر، ادبیات و زبان ایرانی دفاع کند.رسانهها در این کار باید خیلی جدی باشند.استادان دانشگاه، معلمها و همه مردم که اگر نباشیم کم کم فرهنگ ایرانی از بین خواهد رفت و نه رستمی باقی خواهد ماند و نه سهرابی و نه فردوسی و حافظ و ...
حالا از آنها درباره رستم بپرس یا سهراب و اسفندیار یا رودابه و سودابه. شاید به گوش برخی از مردم بهخصوص جوانها و به خصوصتر نوجوانها این نامها آشنا باشند اما بسیاری از آنها نمیدانند که اینها مهمترین قهرمانان اسطوره ای ایرانی اند که هرکدام قصه خاص خود را دارند. هر کدام به شیوه خود برای ایران و ایرانیان کاری مهم انجام دادهاند و باعث شدهاند در گذر تاریخ ایران، ایران پهناور و وسیع و با افتخار بماند.برای شناختن آنها اول از همه باید شاهنامه فردوسی را خواند که مدتهاست کمتر خوانده میشود . آنهایی که شاهنامه میخواندند و فردوسی را میشناختند تقریبا دیگر نیستند و به دیار باقی شتافتهاند و آنهایی هم که هستند، صدایشان به جایی نمیرسد که از اهمیت فردوسی و شاهنامه و شاهنامهخوانی بگویند و به مردم یادآوری کنند اگر میخواهید ایرانی آباد، ایرانی آزاد داشته باشید، در کنار همه کتابهایی که میخوانید و فیلم و سریالهایی که میبینید، شاهنامه را هم بخوانید. نقالها و پردهخوانها هم دیگر این روزها مخاطبی ندارند، کلا این هنر دیرینه ایرانی در معرض نابودی است و شاید هم نابود شده و ما آخرین نجواهای آن را میشنویم.
شاهنامهات کو؟
داوود فتحعلیبیگی ، کارگردان تئاتر و استاد دانشگاه یکی از بازماندههای هنر و تئاتر اصیل ایرانی است که اتفاقا فردوسی و شاهنامه را خوب میشناسد و یکی از همانهایی است که سالهاست زنگ خطری را بهصدا درآورده که به ما هشدار میدهد باید برای بچهها شاهنامه بخوانیم تا آنها قهرمانان اساطیری ایران را بشناسند، تا ایران و معنای وطن برایشان اهمیت پیدا کند.اما راستش صدای فتحعلیبیگی کمتر به گوش رسیده.دیروز با این هنرمند فرهیخته همصحبت شدم تا از فردوسی و غفلت از شاهنامه برایمان بگوید.
استاد فتحعلی بیگی میگوید: قدیمها، زمانی که لوازم سرگرمی به اندازه امروز نبود و باسوادها هم تعدادشان از امروز کمتر بود، شبهای بلند پاییز و زمستان مردم دور هم جمع میشدند و یکی که اطلاعات و سوادش از دیگران بیشتر بود برای مردم داستانهای کلیله و دمنه، هزار و یک شب را روایت میکرد و نقالی و پردهخوانی هم رواج زیادی داشت.شاهنامهخوانی یکی از آن برنامههای دوستداشتنی بود که همه مردم وقت برای شنیدن آن داشتند. اما زمانه که عوض شد، اسباب سرگرمی و سواد تغییر کرد اینها کنار گذاشته شدند و روز به روز مهجورتر شدند و الان تقریبا از بین رفتهاند. مردم جومونگ را میشناسند اما رستم و سهراب را نه ! رستمی که نامش با نام ایران گره خورده و آنقدر وطنش را دوست داشته که برای آن همه کار کرده و جانش را هم داده. واقعیت این است که متولیان فرهنگ و هنر در کشور ما کاملا قدمت و تاریخ ادبیات ایران را نادیده گرفته و میگیرند. وقتی هنر، فرهنگ و ادبیات عرضه نشود، فراموش میشود. شاهنامهخوانی دیگر جایی برای عرضه ندارد. چین، یکی از کشورهایی است که چیزی شبیه نقالی و پردهخوانی ما را در تمدن و فرهنگ خود دارد. زمانی که زمانه تغییر کرد و شرایط عوض شد، نقالی و پردهخوانی از فرهنگ چین در به در نشد، دولت و متولیان جاهای کوچکی مانند قهوهخانه که مرکزی است برای نقالی دایر کردند و آداب و رسوم قهوهخانه را هم به شکلی مدرنتر در آنجا برقرار کردند تا مردم برای دیدن و شنیدن نقالی به این مکانها بروند. شرایط تغییر کرد اما متولیان امر اجازه ندادند فرهنگ غنی و قدیمی چین از بین برود.
جای خالی وطندوستی
این کارگردان تئاتر میگوید: اگر فرهنگ قدیمی و باستانی خود را حفظ نکنیم، به مرور دچار بیهویتی میشویم؛ اتفاقی که در کشور ما رخ داده. وقتی شاهنامهخوانی رواج داشته باشد و مردم از کوچک و بزرگ با قهرمانان اساطیری کشور خود آشنا شوند و بدانند ایران چه قهرمانانی داشته و آنها چگونه برای حفظ این آب و خاک از جان خود گذشتهاند، حس وطن دوستی در آنها بیدار شده و ماندگار میشود. ما در طول تاریخ جنگطلب نبودهایم و نیستیم اما وطندوستی در ایرانیان سابقه طولانی دارد و در امتداد تاریخ میتوان رد آن را پیدا کرد. وقتی فردوسی 30 سال از عمر خود را صرف نگارش شاهنامه کرد هدفش زنده نگهداشتن ایران بود. آن زمان اعراب ( منظورم اسلام محمدی نیست، خلفایی مانند بنیامیه است) به ایران مسلط شده بودند و با نگاهی نژادپرستانه در تلاش بودند فرهنگ ایرانی و حتی زبان ایرانی را از بین ببرند اما افرادی مانند فردوسی، همت کردند و فرهنگ و زبان ایرانی را حفظ کردند. ما زبان عربی را با زبان فارسی آمیختیم و خلاقانه از آن استفاده کردیم و پیشینیان فرهیخته ما نگذاشتند زبان فارسی از بین برود همان طور که اجازه ندادند معماری ما از بین برود. معماری ایرانی- اسلامی در دنیا بینظیر است. اینها را جوانها باید بدانند. باید هوشیار باشند که ما در طول تاریخ همه جوره پای کشورمان ایستادهایم و الان هم باید بمانیم. این تعصب ارزشمند را چگونه میشود در جوانهای امروز و نسل آینده بیدار نگه داشت؟ با حفظ هویت ایرانی.هویت ایرانی چیست؟ فرهنگ و هنر غنی ایرانی.
همه چیز ختم به ok میشود
این استاد دانشگاه یادآوری میکند: اما فرهنگ غنی ایرانی دارد از بین میرود، هیچ کس حواسش نیست که دارد چه بر سر فرهنگ ما میآید. دانشجوی ایرانی که باید پایاننامه بنویسد آیین نگارش بلد نیست ! بلد نیست یک مقاله بنویسد. در دانشگاهها واحدی به نام پژوهش داریم اما نگارش نداریم.کلمات بیگانه دارند رد پای خود را در زبان فارسی محکم میکنند،دارند 30 سال زحمت فردوسی و بعد از آن زحمت همه فرهنگدوستان و پژوهشگران و ادیبان را بر باد می دهند. مردم در صحبتهای روزانه از تعداد کلمات غیر ایرانی زیاد استفاده میکنند در حالی که ما در زبان فارسی معادل آن را داریم. همه صحبتها به okختم میشود! معتقدم هر کسی در هر جایگاهی که هست باید از فرهنگ، هنر، ادبیات و زبان ایرانی دفاع کند.رسانهها در این کار باید خیلی جدی باشند.استادان دانشگاه، معلمها و همه مردم که اگر نباشیم کم کم فرهنگ ایرانی از بین خواهد رفت و نه رستمی باقی خواهد ماند و نه سهرابی و نه فردوسی و حافظ و ...