گفتوگو با کارگردان،نویسندگان و بازیگران سریال «از سرنوشت»
روایت شیـــریـــــن تلخــــــــــــیهــــا
18سالگی برای هر كدام از آنها شروع داستانی سرنوشتساز است، قصهای كه هنوز خیلیها از آن بیخبرند اما هر روز در نزدیكی ما تكرار میشود و طبق یك قانون همیشگی انگار تا همیشه ادامه دارد. ماجرا داستان بچههایی است كه تقدیرشان به تنهایی گره خورده و عدد 18 برای آنها زمانی برای یك پایان و البته آغاز جدید محسوب میشود؛. پایان ۱۸ سال آرامش نسبی در خانههایی كه آنجا بزرگ شدهاند و شروع فصل تازهای از زندگی با مبلغی كه در اختیار آنها قرار داده میشود. همه اینهایی كه گفتیم مدتی است دستمایه داستان «از سرنوشت» شده؛ سریالی كه این شبها از شبكه دو روی آنتن رفته و این ماجرا را از دریچه رفاقت به تصویر كشیده است؛ قصه هاشم و سهراب كه تا الان به فصل دوم رسیده و فصل بعدی آن هم به زودی پخش میشود. به همین مناسبت ما هم در جامجم میزبان گروهی از عوامل این مجموعه شدیم و با حضور علیرضا بذرافشان كارگردان، تیم نویسندگان: محمدمحمود سلطانی، روحا... صدیقی و سارا خسروآبادی، بازیگران مجموعه:دارا حیایی، كیسان دیباج و فاطیما بهارمست از تلخ و شیرین این سریال گفتیم و شنیدیم.
محمدمحمود سلطانی، فیلمنامهنویس: ما به زعم خودمان گروه خوبی بودیم. البته خروجی كار هم این را میگوید. این گروه سریال اپیزودیك دیوار شیشهای را با هم كار كرده بودند؛ ضمن اینكه آقای كرمی هم برای نگارش فصل سوم به جمع ما سه نفر (خودم، روحا... صدیقی و سارا خسروآبادی) اضافه شد. درباره تیتراژ هم باید بگویم كه به خواست خودمان این اتفاق افتاد كه هر قسمت نامهای دو نفر در تیتراژ باشد.
روحا... صدیقی، فیلمنامه نویس: ما برای این سریال از نویسندگان دیگری هم دعوت كردیم، اما جهان ما یكی نشد. تا اینكه به این گروه رسیدیم. هر كدام از ما روی متن و شخصیتها، كامل تسلط داشت و یكدیگر را تكمیل میكردیم و به یك میزان سهیم هستیم. البته اگر شما سریالهای خارجی هم دیده باشید گاهی نام ده نویسنده برای نگارش یك قصه پیوسته دیده میشود.
مثل سریال خانه پوشالی؟
سلطانی: چیزی كه مدنظر من است مثل سریال گیمآفترونز. گاهی در یك قسمت نام دو نویسنده و در قسمتی دیگر نام چهار نویسنده در تیتراژ دیده میشود و به هیچ وجه كار از یكدستی خارج نمیشود.
یعنی اصلا دچار چالش نشدید؟ به هر حال میان رفقا هم اختلاف نظر پیش میآید.
سارا خسروآبادی، فیلمنامهنویس: شیوهای كه ما در نگارش به آن رسیدیم، جالب بود؛ البته من كار گروهی انجام داده بودم، اما همیشه دو نفر بودیم (در سریال دنبالهدار). اما این بار ماجرا فرق میكرد و سه نفر بودیم. به نظرم اگر آدمها دنبال منیت نباشند، خیلی كار جلو میرود. در نگارش فیلمنامه یك بخش تكنیك هست و بخشی دیگر سلیقه. اگر ما دچار غرور و كبر شویم و بدون منطق پافشاری روی نظرات مان داشته باشیم نمیتوانیم به نتایج دلخواه برسیم.
آقای بذرافشان با توجه به اینكه شما در كنار كارگردانی، فیلمنامهنویس هم هستید، آیا در فیلمنامه سریال از سرنوشت هم تغییراتی در صحنه دادید و دخالتی در نگارش این سریال داشتید؟
علیرضا بذرافشان، كارگردان فصل دوم: اگر ازa ابتدا در كنار گروه نویسندگان بودم، حتما دخالت میكردم؛ اما زمانی من و آقای خردمندان به عنوان كارگردان وارد پروژه شدیم كه فیلمنامه كامل نوشته شده بود و فقط در زمان پیشتولید نظرات كلی دادیم كه خیلی هم مختصر بود. یا تاكید میكردیم كه بخشهایی خلاصهتر شود. در مجموع یك بخش كوچك، پررنگتر شد كه خود نویسندگان انجام دادند كه یكی از آن بخشها قصه هاشم با صالح بود.
یعنی در صحنه تغییرات ندادید؟
بذرافشان: نه، من در صحنه دست نمیزنم و زمانی وارد فرآیند ساخت میشوم كه مطمئن هستم میخواهم فیلمنامه را كار كنم، به همین دلیل ذهنم را میبندم و فقط به اجرا فكر میكنم.
ولی آقای خردمندان در گفتوگو با یكی از همكاران روزنامه اعلام كرده كه سر صحنه فیلمنامه را تغییر میداد.
خسروآبادی: جالب این است كه تغییر چندانی ندادند و به فیلمنامه لطف داشتند و به آن وفادار بودند!
سلطانی: محمدرضا كارگردانی درجه یك است. اتفاقا چندی پیش با هم صحبت میكردیم كه با كمترین تغییر در فیلمنامه سریال ساخته شده است. شاید خبرنگار درست برداشت نكرده حرفشان را.
صدیقی: اتفاقا آقای خردمندان برای هر تغییر جزئی در حد تغییر یك شیء دراماتیك در صحنه هم با ما تماس میگرفت و مشورت میكرد تا ضربهای به بدنه قصه نخورد و یا اگر با سكانسی به مشكل میخورد از خود ما میخواست كه مشكل را در فیلمنامه حل كنیم و برای گروه بفرستیم.
ولی میان شخصیتهای سریال، لحن و حرف زدن آرزو اغراقآمیز به نظر میرسد. خودتان این طور حس نمیكنید؟
صدیقی: اینكه چرا آرزو به نظر شما اغراقآمیز میآید در بحث كارگردانی آقای بذرافشان پاسخ میدهند، اما به لحاظ فیلمنامه باید بگویم كه درباره آرزو خیلی فكر كردیم و به دنبال دختری غیر متعارف بودیم.
بذرافشان (با خنده): پس الان اشكال به كارگردانی برمیگردد!
صدیقی (با خنده): نه منظورم این بود كه در بخش كارگردانی شما صحبت كنید.
بذرافشان: آرزو دختری خارج از كلیشههای تلویزیون است كه تا به امروز نمونه او نشان داده نشده است، به همین دلیل برایتان معمول نیست. اگر موضوع دقیق آسیبشناسی شود، حتما پخش میشود. ضمن اینكه نغمه، هاشم، سهراب و آرزو در سنی قرار دارند كه بسیار بحرانی است و خطرناك. ممكن است خیلی سریع عاشق شده و همین منجر به پیامدهای منفی در زندگیشان شود. از سوی دیگر اقتضای سنشان است. اتفاقا دوستی برایم تعریف میكرد كه اولین بار در 18سالگی عاشق شده و ازدواج كرده، اما بعد دچار مشكلات بسیاری شده و حالا سومین ازدواجش را انجام میدهد. به همین دلیل ما میخواستیم بحران این سن را نشان بدهیم.
آقای دیباج، نقش سهراب هم با چالشهای زیادی همراه بود، گاهی عاشق آرزو بود و برخی مواقع تصمیم میگرفت كه دیگر با آرزو كار نداشته باشد. تا چه میزان از تجربه تئاتریتان استفاده كردید؟
كیسان دیباج، بازیگر نقش سهراب: سعی كردم طبق فیلمنامه و چیزی كه كارگردان از من میخواهد اجرا كنم. فیلمنامه خیلی خوب نوشته شده بود و شخصیتها درست و دقیق بودند. من هم به عنوان بازیگر سعی كردم كه تمام انرژیام را برای نقش بگذارم.
نگران نبودید از پس چالشها بر نیایید؟
دیباج: طبیعی است كه من هم نگرانیهای خودم را داشتم و هر نقشی هم سختیها و چالشهای خودش را دارد. اما تلاش كردم کار را به نحو مطلوب انجام بدهم.
بذرافشان (با خنده): البته تجربههای شخصی دوستان هم بیتاثیر نبوده!
دیباج: تجربههای محیطی هم تاثیرگذار بود و كمك كرد تا درستتر ایفا كنم.
بذرافشان: تفكرات دهه هفتادیها كاملا با ما فرق میكند و خیلی عجیب و متفاوت به عشق نگاه میكنند. برای من هم كار كردن با این دهه تجربه جدیدی بود و خیلی چیزها از آنها متوجه شدم.
سلطانی: من درباره كارگردانانمان باید بگویم كه واقعا درجه یك هستند و فیلمنامه ما را به بهترین شكل ساختند. معمولا من درباره كارهایم پست نمیگذارم، اما این بار با افتخار انجام دادم.
آقای حیایی! با توجه به اینكه شما پدرتان هنرمند هستند، قبل از شروع سریال از سرنوشت، آیا درباره نقشتان با هم صحبت كردید و درباره چالشهای نقش هاشم همفكری داشتید یا نه؟
دارا حیایی، بازیگر نقش هاشم: پدرم قبل از شروع كار به من تاكید داشت كه هر آنچه كارگردان میخواهد اجرا كنم. برای درآوردن شخصیت هاشم هم همه زحمات به گردن آقای بذرافشان بود. حتی من نمیدانستم كه چطور باید به فیلمنامه نگاه كنم و برای ایفای نقش الهام بگیرم. همه این موارد را كارگردان زحمت كشید و به من یاد داد.
شما قبل از بازی در این سریال در فیلم سینمایی شعلهور بازی كرده بودید. یعنی در آن كار یاد نگرفته بودید كه چطور به فیلمنامه نگاه كنید؟
حیایی: به خاطر اینكه ما برای آن فیلم فیلمنامه نداشتیم و روز به روز برگهای از فیلمنامه میآمد و به من میگفتند كه چهكار كنم. به همین دلیل با سریال از سرنوشت یاد گرفتم. فكر میكنم یك تا دو ماه طول كشید.
(با خنده) شاید هم بیشتر از یك تا دو ماه؟!
بذرافشان: اتفاقا دارا باهوش هست و من قبل از انتخاب بازیگران سریال ملاكی كه برایم اهمیت داشت، هوش بچهها بود؛ چون تجربهشان در بازی كم بود، میخواستم باهوش باشند كه در طول كار نقش را در بیاورند. خوشبختانه بچهها به سرعت رسیدند و كار هم یكدست شد. در مجموع هم بازیها و فضای كار روان و یكدست است و هیچكس بالا و پایین نیست.
آقای حیایی پدرتان هم سریال را میبیند. آیا پیش آمده شما را نقد كند؟
حیایی: نه نقد نمیكند.
یعنی تعریف میكند؟!
حیایی: (با خنده) نه، تعریف هم نمیكند!
پس چه كار میكنند؟
حیایی: فقط میبیند و بعد هم ترانه تیتراژ را با خودش زمزمه میكند و ...
به هر حال امین حیایی برای خودش نام و رسمی دارد. از اینكه زیر سایه پدرتان هستید، چطور میخواهید فاصله بگیرید؟
حیایی: خب همه ما فرزندان پدرمان هستیم. ضمن اینكه پدر من برند خودش را دارد كه حیایی است، اما من دارا حیایی هستم.
بذرافشان: دارا هم مثل كیسان، خانم بهارمست و ... تست داد و این طور نبود كه چون پسر امین حیایی باشد برای نقش انتخاب شود. اتفاقا من سالهاست پدرش را ندیدم و فكر میكنم هشت سال پیش بود كه سر كاری دیدم و دیگر همدیگر را ندیدیم.
اما برخی اعتقاد دارند كه شما ادای پدرتان را درمیآورید، حتی شباهت بیش از اندازه صدایتان به این گمانهزنیها دامن زده است.
حیایی: من پاسخ به این سؤال را با فوتبال جواب میدهم، اما شما تیم رئال را میتوانید با تیم دسته چندم جای دیگر مقایسه كنید. پدرم برند خودش را دارد و من هم سعی خودم را میكنم تا در كارم موفق باشم.
برایتان مثالی میزنم. در یك صحنه و موقع نشان دادن چك، شما برمیگردید با یك افكت میگویید جی جی ینگ ... و بعد چك را رو میكنید، همین واكنش را پدرتان در فیلم نقاب مقابل پارسا پیروزفر انجام داد. چطور چنین واكنشی را از پدرتان گرفتید؟
حیایی: فكر میكنید او از كجا چنین واكنشی را درآورد؟(با خنده)
(با خنده) حتما شما به او یاد دادید؟!
حیایی: نه!
پس چی. پدرتان خودش این صحنه را دید، چه گفت؟!
حیایی: فكر كنم اصلا یادش نبود، چون چیزی نگفت!
خسروآبادی: خب طبیعی است دارا حیایی از پدرش الهام بگیرد. این كار را همه بازیگران انجام میدهند كه از بازیگران پیشكسوت الهام میگیرند، حال چه فرزندش باشند و چه نباشند.
آقای حیایی چقدر پدرتان الگوی بازیگری شما هستند؟
حیایی: در بازیگری صفر درصد، در اخلاق خیلی زیاد. چون در فیلم شعلهور مرتب به اخلاق او در طول كار نگاه میكردم.
بذرافشان: همایون شجریان هم اگر تلفیقی نخواند، صدایش شباهت زیادی به پدرش دارد. به هر حال بخشی از این مساله به ژنتیك بر میگردد. اما از طرف دیگر پسر اینشتین به خودش رفت، مسیر موفقیت پدر را حتی نعل به نعل هم رفت چه ایرادی دارد.
در طول كار چقدر با نظرات وپیشنهادات بازیگران پیش رفتید؟
بذرافشان: همه بازیگران با كارگردان در تعامل بودند ولی از آن جا كه دارا خیلی فعال است، پیشنهادات او بیشتر به چشم میآمد اما علیرضا آراء، خانم مائده طهماسبی و بقیه گروه هم ایدههای بسیار خوبی داشتند كه در قسمتهای مختلف از آنها بهرهمند شدیم و این جریان برای همه صدق میكرد.
نقشها چقدر به شخصیت واقعی بچهها نزدیك بودند؟
بذرافشان: میتوان گفت كه اصلا، ما اول كیسان را برای نقش هاشم درنظر داشتیم اما بعد به این انتخابها رسیدیم. مثلا دارا شباهتی به هاشم ندارد و خیلی آرام تر از آن چیزی است كه فكرش را میكنید، كیسان هم برعكس نقشش پرشورتر از شخصیتی است كه در سریال از او دیدهاید.
سلطانی: شاید بشود این طور گفت كه در طول كار بچهها خواه ناخواه كمی شبیه كاراكترهایشان شدهاند.
خانم بهارمست شما بگویید، فاطیمای كوچك دیروز، امروز میخواهد از ذهنیتی كه مردم از او دارند با نقش نغمه فاصله بگیرد، این تجربه برای شما چطور بود؟
فاطیما بهارمست، بازیگر نقش نغمه: این جریان خیلی سخت بود و من باید از مقطعی گذر میكردم كه در ذهن خیلیها ثبت شده بود. من در این مدت به دانشگاه رفته بودم، تئاتر خوانده و كار كردم اما در این فضا آدمها خیلی اعتماد نمیكردند سراغ كسی بروند كه در بچگی تجربهای داشته و شاید امروز هم بتواند مسیرش را ادامه دهد و من خیلی از آقای بذرافشان بابت انتخابهایی كه داشتند ممنون هستم. این اعتماد برای من هم خیلی جذاب بود، موضوعی كه از ابتدا با خواندن فیلمنامه مشتاقش شدم و فارغ از آن كه نقشم را دوست داشتم؛ داستان برایم جالب بود و باعث شد تا با هیجان آن را در زمان كوتاهی بخوانم. با همه اینها من فكر نمیكردم مخاطب آن قدر غرق روایتها بشود كه باور كند فاطیما الان نغمه است اما این اتفاق افتاد.
دلت برای آن تصویر قبلی تنگ نمیشود؟
بهارمست: واقعیت این است از این بابت كه دیگر همه تنها یاد آن فاطیمای كوچك نمیافتند خوشحالم. این یعنی اغلب پذیرفتهاند كه این آدم بزرگ شده و الان چنین شخصیتی را بازی میكند.
از كجا به این موضوع رسیدی؟ بازخوردها؟
بهارمست: بله، مثلا بعد از بعضی قسمتهایی كه با هاشم بحث و دعوا میكنم؛ خیلیها شاكی میشوند و در صفحه شخصیام بد و بیراه میگویند كه چرا با او این طوری صحبت كردی. البته این هم برای من باعث خوشحالی است چرا كه یعنی آن قدر هم چیز سرجای خودش است كه مردم تا این حد آن را باور میكنند.
با این حال هر چه قدر هم دو كارگردان هماهنگ باشند، تفاوتهایی در دیدگاهشان وجود دارد، این برای مثلا فاطیمای بهارمست كه با هر دو باید كار كند، مشكل نبود؟
بهارمست: آقای خردمندان و بذرافشان در این مسیر خیلی با هم همسو بودند اما با روش كاری بسیار متفاوت، با این حال هر دو از تسلطی برخوردار بودند كه این اغلب خیال بازیگر را راحت میكرد. البته در مورد برخی واكنشها برای كاراكترها و مثلا همین نغمه با وجود تعاملی كه با هر دو كارگردان داشتم، اختلاف نظرهایی وجود داشت كه با صحبت كردن خیلی از آنها برطرف میشد. در برخی موارد هم با توجه به تجربه من از آن نقش، شكل دادن شخصیت به خودم محول میشد.
دیباج: برای من هم اختلاف عقیده آن چنانی وجود نداشت چون سعی ما این بود كه وفادارانه با فیلمنامه پیش برویم، برای همین مشكلی از این نظر نداشتیم. با همه اینها هدایت نهایی عاملی بود كه باعث شد تا این انسجام حفظ شود و ماجرا آن طور كه باید ادامه پیدا كند.
حیایی: من نمیتوانم دروغ بگویم و در كنار مواردی كه گفته شد، در هفته اول چندان به این تغییر عادت نداشتم و انگار از كاری سر سریال دیگری رفته بودم. در ادامه اما همان حس اولیه برگشت و بازهم با گروه همانطور راحت شدم. بابت این موضوع هم علاوه بر آقای بذر افشان باید به همان اندازه از آقای خردمندان هم تشكر كنم.
بهارمست: بله مثلا در فصل سه آن فضای نوجوانانهای كه در سری قبل بود دیده نمیشود و همه چیز خیلی جدی تر پیش میرود. این جریان در عین حال جذابیت خودش را هم دارد.
گاهی صحبتهایی درباره شباهت این سریال به مجموعه «بچه مهندس» مطرح میشود، گرچه قبل از پخش این شائبهها ادامه داشت، اما حالا با پخش مجموعه كاملا برطرف شده است.
صدیقی: زمانی كه ما فصل دوم این سریال را نوشتیم، در جلسه با مسؤولان شبكه تازه متوجه شدیم كه سریالی با عنوان «بچه مهندس» ساخته شده و قرار است روی آنتن شبكه دو برود، یعنی ما تا آن لحظه نمیدانستیم چنین مجموعهای هست و اگر شباهتی وجود دارد و برخی این را میگویند، خوب است بدانند ما هیچ اطلاعی از آن نداشتیم.
خسروآبادی: در پایان باید بگویم داستان این سریال میطلبید كه به لحاظ مضمونی قصه تلخ، تیره و تاری شود، اما این اتفاق نیفتاد. ما در یك كار اجتماعی آدمهایی را نشان میدهیم كه در كنار نقطه ضعفها و اشتباهاتی كه دارند اما به همنوعانشان كمك میكنند. در عین حال مخاطب میتواند بدیهایشان را هم قضاوت كند.بهنظرم این شیوه شخصیتپردزای بهشدت امیدبخش است.
بذرافشان: این روزها تلخی مدشده است و بین خیلی از سازندگان طرفدار دارد، كار ما هم از پایه تلخ است اما داستان آن بهشدت امیدبخش است و مخاطب برای ادامه زندگی روحیه میگیرد، موضوعی كه رسالت رسانه است و در فضاهایی مثل هالیوود و ... تاثیر آن را میبینیم. .
آیا شما بازیگران نقشهای سهراب و هاشم را در فصل اول دیده بودید تا بتوانید راکوردها در بازیتان حفظ کنید؟
دیباج: فصل اول و دوم با هم كلید خورد و ما این امكان را نداشتیم كه فصل اول را ببینیم منتهی ما بازیگران بچگیهایمان را در پیش تولید دیده بودیم، باهم گپ زدیم و خود من فیلمنامه فصل یك را قبل ازشروع فصل دو خوانده بودم و پیشزمینهای از آن داشتم كه كمكم كرد. به همین دلیل میدانستم كاراكتری كه قرار است بزرگی این بچهها و مثلا سهراب باشد چه شكلی است و چطور باید پیش برود یا رفتار كند.
حیایی: همانطور كه كیسان هم گفت، به دلیل همزمانی ما فصل دو را ندیدیم و من هم چندان در جریان فصل اول نبودم. در كل میتوانم بگویم كه من دو بار هاشم كوچولو را دیدم و او آن قدر بامزه بود كه در همان دیدارها از او خیلی چیزها را در ذهنم ثبت كردم و در ادامه حدود دو ماه بعد هر جا حس میكردم لازم است، با مشورت با آقای بذرافشان از آنها استفاده میكردم.
بذر افشان: البته دارا 20 جلسه اول خیلی شیطان بود و حتی ماجرا را خیلی جدی نگرفته بود اما بعد از آن ما صحبتی داشتیم كه به او گفتم باید این نقش را جدی تر جلو ببری. در ادامه بعد از آف ده روزه وقتی برگشتیم او مسلطترین بازیگر گروه شد و این تفاوت در بازی او نسبت به سكانسهای قبلی كه داشت قابل تشخیص بود.
آقای بذرافشان، شما در این سریال تابوشكنی كردید و عشق تینیجری میان شخصیتهای اصلی قصه را به تصویر كشیدید، حتی جالب است بدون ممیزی این صحنهها پخش میشود. از سوی دیگر ساختههای قبلیتان همچون گسل، نابرده رنج و ... در گونههای دیگر بوده، گرچه شما با نگارش خط قرمز، اولین قصه عشقهای تینیجری را در تلویزیون باب كردید، اما چطور شد سراغ این تابوشكنی رفتید؟
بذرافشان: من علاقهای به منیت ندارم. این جسارت برای فیلمنامه و تهیهكننده بود. اگر من از ابتدا همراه نویسندگان بودم، حتما به دوستان نویسنده تاكید میكردم كه آرامتر بروند، چون خیلی لب خط قرمز هستند! اما دوستان نویسنده با هم مرزها را جلو بردند و خوشبختانه پخش هم شد. ما در سریال از سرنوشت سعی كردیم آدمهایمان واقعی باشند. تا زمانی كه جوان 20 ساله پای سریال مینشیند، شخصیتها را دور از خودش نبیند.
در طول قصه نغمه حس دوگانگی كه از آن گفته شد را شاید بیشتر از خیلی از كاراكترها به مخاطب منتقل میكند و مصداق با دست پس زدن و با پا پس كشیدن است...
بهارمست: بله این اتفاقی است كه بخش زیادی از آن در فیلمنامه وجود داشت و من كار چندانی نكردم اما در این بین كاری كه انجام دادم و سختی خودش را داشت، این بود كه آقای بذرافشان مدام به من یادآوری میكرد كه حواست باشد نغمه حدود 19 سالش است و همه رفتارهایش باید در سطح اتفاق بیفتد و چیزی را عمیق نكن؛ جریانی كه در نگاهها و كوچكترین حركاتم باید آن را درنظر میگرفتم.