روز درخت‌های همیشه بهار زندگی
نگارنده امروز فقط نگارنده نبود، زبل خان شده بود، اینجا.. اونجا... همه جا... از مصاحبه‌های منتشر نشده قدیمی اش دو تا را پیاده و تنظیم کرد. هی نوشت و هی نوشت و آخرش هم دید هنوز تمام نشده. نگارنده را دست کم نگیرید خلاصه که به نظر من از زبل خان هم خفن‌تر است.
وی قصد دارد بعد از باز کردن نوشابه برای خودش برود سراغ باز کردن دو تا کوکاکولای خنک برای همکارانش. خبری هم از نوشابه زیرو و این لوس بازی‌ها نخواهد بود... قندهای مصنوعی برای مغز آدم
ضرر دارند.
یک امروز آذر مهاجر و علی رستگار بی خیال رژیم شوند و نوشابه میل کنند، اصلا نوشابه هم هیچ... شربت بهار نارنج خودمان چه کم دارد از این نوشیدنی‌های مضر و بی‌خاصیت فرنگی...!
ای بابا.... نگارنده اگر زبل‌خان است، چرا این طوری پرش ذهنی گرفته؟ شما دعوایش نکنید حالا.... خب پرش ذهنی داشته باشد، مولانا هم داشته و خیلی مرض باکلاسی است! تا بیش از این ذهنش شلنگ تخته نینداخته ببرمتان سر اصل مطلب.
علی رستگار که روز مرد و تولد حضرت علی به طور ویژه بر او مبارک باد، از صبح علی الطلوع برایتان گزارش نوشته از درخت‌های معروف سینمایی. من جای شما باشم اول حدس می زنم سراغ چه درخت‌هایی رفته و بعد صفحه 11 را می خوانم. چه بازی ای جالب تر و شیرین تر از این که چشم‌هایمان را ببندیم و همه درخت‌ها را مرور کنیم، شاید همکار ما رفته باشد سراغ همان درخت‌های مورد نظر شما...
آذر مهاجر که قطعا کالری شربت بهارنارنج را حساب کرده و می گوید نه نه نمی‌خورم! امروز سنگ تمام گذاشت، با همکاری صابر محمدی که از راه دور مشغول همراهی با ما بود، دو صفحه تدارک دیده، یکی 10 و دیگری 12. در صفحه 10 به تولد حضرت علی، اسطوره مردان جهان پرداخته و گفت و گوی جذابی با آقای سنگری انجام داده است.
در صفحه 12 هم به رسم هر هفته مروری داشته‌ایم بر تمام اتفاقات فرهنگی و هنری در هفته ای که به سرعت برق و باد گذشت و رسید به امروز که آخر هفته است...
در همین صفحه 9 هم با پدرها شوخی کرده ایم. ناراحت می شوند؟ نه جنبه شان بالاتر از این حرف‌هاست. وگرنه در برابر این همه شوخی‌های موجود در فضای مجازی باید حسابی به دل می گرفتند و اخم می‌کردند. اما پدرند و پشت چهره گاه خسته شان، مهربانی بزرگی دارند و قلبی از طلا. خیالمان از مهربانی همیشگی شان راحت است و از همین جا هم می گوییم روزتان مبارک ای درخت‌های همیشه سبز زندگی.
