یک فنجان همدلی
زهرا استادی / ورامین
عید را بیخیال خودت چطوری؟
خانهتکانیها به کنار رو به راهی؟ بیا؛ بیا بنشین کنار من دو کلوم حرف بزنیم چای که ندارم اما برایت نوشتهام، تازه دم! فقط تو بخند که دیگر نیازی به قند و شیرینی و اینچیزها نباشد.
اصلا نظرت چیست فارغ از تمام تشویش ها با هم نفسی عمیق بکشیم و ایمان بیاوریم به یک روز دیگرِ بهتر؟
یا مثلا آرزوهایمان را به پرواز در بیاوریم و رویاهایمان را مو به مو ببافیم؟
و کنار الرحمن و آیتالکرسی خواندنهای این روزهایمان، کمی غزل بگنجانیم بعد همینطور که آرام آرام حالمان رونق میگیرد من برایت از سهراب بخوانم؟ آخر میدانی هموطن نازنین من!
تا شقایق هست زندگی باید کرد.