نگاهی به فیلم «زنان کوچک» محصول سال 2019 به کارگردانی گرتا گرویگ
زندگی در کنار آرزوهای دخترانه
احتمالا بسیاری از مخاطبانی که دارند این یادداشت را میخوانند انیمیشن ژاپنی «زنان کوچک» را دیدهاند و از آن خاطرات خوشی دارند. این انیمیشن 48 قسمتی که در دهه شصت و هفتاد از صداوسیما پخش میشد، به خاطر فضای نوجوانانهاش بسیار مورد توجه قرار گرفت. همزمان با پخش انیمیشن، تعدادی از نوجوانان به سراغ منبع اصلی آن یعنی کتاب «زنان کوچک» نوشته «لوییزا می الکات» رفتند و انیمیشن را با نسخه مکتوب مقایسه کردند. کتابی که آن قدر غنی و ارزشمند بوده که به بیش از 50 زبان ترجمه شده و تا کنون چندین فیلم و انیمیشن با اقتباس از آن ساخته شده است. سالگذشته یک نسخه جدید از فیلم سینمایی «زنان کوچک» به کارگردانی «گرتا گرویگ» عرضه و با استقبال منتقدان و مخاطبان عام مواجه شد. این فیلم در شش رشته نامزد جایزه اسکار 2020 شد و در اکران عمومی هم گیشه 205 میلیون دلاری (تا کنون) را تجربه کرد. این رقم فروش برای فیلمی که هزینه تولید آن 40 میلیون دلار بوده بسیار امیدوارکننده است.
فیلم «زنان کوچک» فاقد یک قصه سرراست و یکدست است که بتوان آن را برای دیگران در چند کلمه تعریف کرد. روایت از مجموعهای از موقعیتهای متنوع و پراکنده تشکیل شده که در نهایت به بافت منسجمی نمیرسند. البته باید این نکته را در نظر داشته باشیم که قصه اولیه برای خوانندگان یک کتاب نوشته شده و از همان ابتدا قرار نبوده تبدیل به یک فیلم سینمایی شود.
در فیلم با یک مقطع هفت ساله از زندگی خانواده «مارچ» مواجه هستیم که در آن هر یک از فرزندان دختر سرنوشت متفاوتی پیدا میکنند. فیلم تشکیل شده از اتفاقاتی چون ازدواج، مرگ، خاکسپاری، شکست عشقی، خواستگاری، تحصیل، مهمانی رفتن، مسافرت و همه موضوعاتی که هر کسی در زندگیاش آنها را مشاهده یا تجربه میکند. به نظر میرسد سریالها و انیمیشنهایی که با اقتباس از «زنان کوچک» ساخته شدهاند نسبت به فیلمهای سینمایی برگرفته از این کتاب محصولات موفقتری هستند. رویدادهای کتاب به قدری زیاد و متنوع هستند که پرداختن به تمام آنها در یک فیلم سینمایی دو ساعته امکان پذیر نیست. روایت فیلم همچنین نمیتواند شخصیتهای پرتعداد کتاب را با جزییات رفتاریشان به مخاطب بشناساند. فیلم در واقع نوعی ادای دین به کتاب موفق «زنان کوچک» محسوب میشود و تماشایش بیشتر برای کسانی مناسب است که بخواهند با قصه و شخصیتها تجدید خاطره کنند.
هنگام تماشای نسخه جدید فیلم «زنان کوچک» محصول سال 2019 باید به این نکته توجه داشت که کارگردان علاقه زیادی به تدوین موازی و رفتوبرگشتهای زمانی دارد. پس از سکانس افتتاحیه که در آن جو معرفی میشود، کاگردان بلافاصله سرنوشت دوخواهر دیگر را در سالها بعد نمایش میدهد و سپس به گذشته بازمیگردد.
این رفت و برگشت چند بار دیگر هم تکرار میشود. مثلا زمانی که «جو »داخل قطار است و میرود خواهر بیمارش را ملاقات کند؛ شاهد مرور خاطرات او هستیم که چندین سال پیش اتفاق افتادهاند.
با توجه به روایت غیرخطی فیلم، شخصیتهای متنوع و رویدادهای پرتعداد، باید فیلم را با دقت و تامل بالا تماشا کنید. اما مطمئن باشید وقتی کلیدهای فیلم را پیدا کنید، از تماشای کلیت آن لذت خواهید برد.
فیلم «زنان کوچک» اگرچه در گرهافکنی و ایجاد حس تعلیق در مخاطب حرفی برای گفتن ندارد، ولی در عوض دارای خرده روایتهای فراوانی است که هر کدام به صورت جداگانه جذاب و شاعرانه هستند.
این اثر به لحاظ بصری ظاهر زیبایی دارد و سرشار از قابهای چشمنواز و خوش رنگ و لعاب است. موسیقی آرامشبخشی که به خوبی بر روی تصاویر نشسته نیز لذت تماشای فیلم را بیشتر میکند.
صمیمیت با چاشنی قهر و آشتی
مهربانی خانواده مارچ و صمیمیتشان در بیشتر لحظات قابل لمس است. اعضای خانواده بسیاری از تصمیمهایشان را به صورت دسته جمعی میگیرند و در کنار هم آن را اجرایی میکنند. مثلا جو با تشویق و حمایت خواهرانش تصمیم به ازدواج میگیرد و چند دقیقه بعد با اقدامش همه اعضای خانواده را خوشحال میکند.
قهر و آشتی مکرر خواهران با یکدیگر حس خانوادهدوستی آنها را باوپذیر کرده است. اگر خواهرها هیچ تنشی با هم نداشتند، مهربانیشان مصنوعی و غیر واقعی به نظر میرسید. برگ برنده فیلم این است که در کنار نمایش اتحاد خواهران (مثلا هنگامی که دور مادر حلقه میزنند و نامههای پدر را میخوانند)، در چندین سکانس قهر و دعوای مفصلشان را هم میبینیم. همچنین میتوان به اختلاف سلیقه خواهران اشاره کرد که باعث میشود هر یک از خواهران با وجود اشتراکاتی که دارند هویت مستقلی پیدا کنند. مثلا در موضوع ازدواج مگ علاقهمند به تشکیل خانواده است ولی جو او را سرزنش میکند که تصمیمت اشتباه است. بازیگران نقش چهار خواهر بازیهای درخشان و کنترل شدهای را ارائه میدهد و بده و بستانهای تاثیرگذاری با هم دارند. دو نفر از بازیگران نقش چهار خواهر، یعنی سوشا رونان و فلورنس پیو، در مراسم اسکار 2020 جزو نامزدهای دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول و مکمل زن بودند.
در کنار چهار خواهر «مریل استریپ» نیز در نقش یک عمه مسن و پولدار اجرای زیبایی داشت. حضور او در فیلم اگرچه کوتاه و اندک، ولی ماندگار بود.
احترام به شغل نویسندگی
شخصیت «جو» که به عنوان یک داستاننویس در قصه حضور دارد، تا اندازهای توانسته خرده روایتهای پراکنده را به هم نزدیک کند. فیلم با حضور یک نویسنده در دفتر ناشر آغاز میشود و با کتابی چاپ شدهای که او نوشته به پایان میرسد. در میانه درام نیز تلاش و جدیت «جو» برای نوشتن را میبینیم. داستانی که او در ابتدا در قالب کتاب به پایان میرساند همان داستانی است که در فیلم روایت میشود. در واقع نویسنده در کتاب خاطرات واقعی خانواده خودش را روایت کرده با این تفاوت که «جو» در انتها ازدواج میکند؛ ولی نویسنده واقعی تا پایان عمر مجرد ماندهاست. اتفاقا در ابتدای خاطرات نویسنده میشنویم که ناشر به او توصیه میکند اگر میخواهی داستانت جذاب شود دختر قهرمان قصه یا باید بمیرد یا ازدواج کند. فریندی که «جو» تا چاپ کتابش طی میکند، برای مخاطبانی که نویسنده و اهل قلم هستند میتواند جالب باشد. فیلم نشان میدهد که 140 سال پیش در کشور آمریکا بازار نشر حتی در شرایط جنگی هم پررونق بوده است. «جو» در ابتدای کار نویسندگی با آنکه داستان پختهای ننوشته مبلغی را نقدا از ناشر دریافت میکند. او در انتها به درجهای از حرفهای گری میرسد که برای ناشر شرط میگذارد و از او میخواهد که در سود فروش کتابش سهیم باشد. برای نویسندگانی که هنوز نمیدانند نویسندگی یک شغل حرفهای محسوب میشود یا خیر تماشای این سکانسها بسیار آموزنده است.
فیلمنامه با تمرکز بر روی «جو» از تیپسازی فاصله گرفته و انسان نویسندهای را رنگ آمیزی کرده که تبدیل به یک شخصیت چند وجهی شده است. تصور کلیشهای مخاطبان از یک نویسنده، فردی مودب و منزوی و اندیشمند است که اوقاتش را با خواندن و نوشتن سپری میکند. ولی این بار با نویسندهای طرف هستیم که سرشار از حس زندگی است؛ نسبت به دیگران حس خودبرتربینی ندارد و با شیطنتهایش همه را کلافه میکند. عشق و علاقه «جو» به نویسندگی را غالبا در تعاملات دیگران با او مشاهده میکنیم. مثلا هنگامی که یکی از خواهران میخواهد از «جو» انتقام بگیرد، نوشتههای او را آتش میزند و میگوید: «هیچ چیز به اندازه آتش زدن نوشتههایت نمیتوانست تو را به اوج عصبانیت برساند».
رابطه قهرآمیز «جو» با مردی که کتابش را نقد میکند، شباهت بسیاری به اوضاع ادبی خودمان دارد. دختر احساساتی فیلم مثل اغلب نویسندگان دل خوشی از منتقدان ندارد و خطاب به یکی از آنها میگوید: «مردم نقدهای تو را فراموش میکنند؛ ولی کتابهای من ماندگار میشود.»
روایت آدمهای معمولی در پشت صحنه جنگ
داستانهای زندگینامهای یا بیوگرافیک را میتوان در دو گروه دستهبندی کرد. دسته اول فیلمهایی هستند که زندگی یک انسان مشهور و نخبه را به تصویر میکشند. در فیلمهای دسته دوم، قهرمان داستان یک انسان معمولی است که در زندگیاش کار شاخصی نکرده است. مسلما خواندن و تماشای داستان افراد مشهور، لذت و هیجان بیشتری را به مخاطب منتقل میکند. چون مخاطب با داستانی پرفراز و فرود همراه میشود و سرنوشت آدمهای قصه برایش اهمیت پیدا میکند. قصه فیلم «زنان کوچک» که در گروه دوم داستانهای زندگینامهای جای میگیرد، در نگاه اول نکته کنجکاوی برانگیزی برای بیننده ندارد. چهار خواهری که قصهشان را میبینیم، هیچ کدام آدمهای مهمی و اثرگذاری نبوده و کار خاصی هم در زندگیشان نکردهاند. جذابیت قصه بیشتر از موقعیتی ناشی میشود که همه آدمها درگیرش هستند. داستان به مقطع زمانی برمیگردد که کشور آمریکا درگیر جنگهای داخلی است و پدر خانواده به عنوان یک ارتشی عازم جبهه جنگ شده است. جنگ تمام مناسبات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کشور را تحت تاثیر قرار داده و خانواده مارچ هم که نمونهای از میلیونها خانواده آمریکایی درگیر با جنگ هستند دارند با شرایط سخت زندگی دست و پنجه نرم میکنند.
فیلم «زنان کوچک» بدون آنکه حتی یک سکانس از جنگ و درگیری جبههها را نشان دهد، سایه سنگین این رویداد تاریخی را مدام به ما یادآوری میکند. وطندوستی و اتحاد مردم در شرایط جنگی عنصر پر رنگ و ملموسی است که در پسزمینه درام حضور دارد. مادر از دخترهایش میخواهد که برای جشن کریسمس هدیهای نخرند؛ چون پدر مشغول جنگ است و خانواده اوضاع اقتصادی خوبی ندارد. آنها حتی از صبحانه خوشمزهای که حاضر و آماده شده چشمپوشی میکنند و آنرا به همسایه فقیرشان میبخشند. همچنین در سکانسی دیگر مادر را در حال کمک به خانوادههای ارتشی میبینیم. مادر با اشتیاق نامههای پدر را برای دخترانش میخواند و به آنها میگوید: ما نباید از پدر بخواهیم که زود برگردد؛ چون او دارد با دشمنان میجنگد.
درونمایه اصلی فیلم تحمل سختیهای زندگی در شرایط جنگی است که به خوبی در لایه زیرین روایت حس میشود. خانواده مارچ شرایط اقتصادی خوبی ندارند و در غیاب پدر روزهای دشواری را سپری میکنند. اما زندگی برای آنها متوقف نشده و افتان و خیزان ادامه دارد. پدر در جبهه به عنوان یک ارتشی مشغول جنگ است و داخل شهر هم هر کدام از دختران دارند برای رسیدن به آرزوهای شیرینشان میجنگند و تلاش میکنند.