سهراب؛ چهل سال بعد

در چهلمین سالمرگ سهراب سپهری، سراغ کارگردانی رفته‌ایم که فیلمی درباره او ساخته است

سهراب؛ چهل سال بعد

اولین‌بار که آن عکس را دیدیم با خودمان گفتیم مگر می‌شود از سپهری تصویری با این کیفیت به جای مانده باشد و بعد با کمی دقت در آن عکس پی بردیم که او سهراب نیست، اما مگر می‌شود این میزان از شباهت! این‌که علی قوی‌تن، این‌‌گونه به سهراب سپهری بدل شده بود، هم به شباهت اولیه خودش با شاعر عزیز کاشانی برمی‌گشت و هم به گریم فوق‌العاده ای که روی او شده بود. کمی که گذشت و خبرهای اولیه تولید فیلمی درباره سهراب سپهری منتشر شد، معلوم شد که قوی‌تن، کارگردان و بازیگر فیلمی خواهد بود با عنوان «رویای سهراب»؛ فیلمی که قرار بود سال گذشته به نمایش عمومی در آید اما به تعویق افتاد. به بهانه اولین روز از ماه‌اردیبهشت که همزمان است با چهلمین سال از درگذشت سهراب سپهری، شاعر و نقاشی كه با نقاشی هایش شعر می گفت با علی قوی‌تن به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

سال گذشته در گفت‌وگویی که با شما داشتم، گفتید که «رویای سهراب» سال 98 به اکران عمومی می رسد. چرا این اتفاق نیفتاد؟
بله. فیلم «رویای سهراب» بهمن سال گذشته کاملا آماده شد و ما منتظر قرعه‌کشی سازمان سینمایی بودیم. چون قرار بود سازمان سینمایی فیلم‌های تولیدشده سال را مثل سابق قرعه کشی کند و طبق قرعه کشی فیلم‌ها را اکران کند. این قرعه کشی قرار بود اسفند انجام شود که با شیوع کرونا مواجه شدیم و سینماها تعطیل شد.   
 بنابراین می توان امیدوار بود که با بهبود شرایط عمومی جامعه فیلم تان را برای مهرماه که سالروز تولد سهراب (15‌مهر) است به اکران در سینماها برسانید؟
ما اختیاری برای تعیین زمان اکران نداریم و اصلا مسؤولان سینما دغدغه‌ای برای تقارن اکران فیلم‌ها با مناسبت‌های مرتبط تاریخی ندارند. من از اواخر سال 96 عملا درگیر ساخت این فیلم با هزینه شخصی شدم که حدودا سه میلیارد تمام شد. در این چند سال کاملا متوجه شدم که برای اکثر متصدیان سینمایی اصلا شعر و ادبیات و فرهنگ مهم نیست! مهم نیست که یک کارگردان دغدغه زنده نگه داشتن نام یک شاعر را دارد! این بی‌دغدغه‌گی البته تنها مختص به شعرا نمی‌شود و هر شخصیت ملی و نامداری را در برمی گیرد. خیلی جالب است، پیش‌ترها دوستانی از همین سینما که سینما در چنبره‌شان است من را مدام تشویق می کردند که چرا وقتی که هم کارگردانی و هم چهره‌ات شباهت بسیاری به سهراب دارد فیلمی درباره او نمی‌سازی؟! حالا که ساخته‌ام هیچ وقعی بر آن نمی گذارند! زمانی‌که پای مسائل مالی به میان می‌آید انگار تمام علقه‌های دوستان از بین می رود و فقط پول دوستی و مافیاست که حرف اول و آخر را می زند! این در حالی است که مردم به دیدن فیلم‌هایی که به زندگی انسان‌های شاخص بر پرده سینما علاقه دارند. به هر حال با وجود تمام این مشکلات من این فیلم را ساختم و برای اکران عمومی آن تلاش می کنم.
 اگر کسی بگوید فیلم شما پر از نماد است و داستان در وهله دوم قرار دارد، در این‌صورت چه توضیحی دارید؟
در این‌صورت می‌گویم شما از من چه انتظاری دارید؟ انتظار دارید «مطرب» بسازم؟ انتظار دارید «هزارپا» بسازم؟ نه این‌که «مطرب» و «هزارپا» و امثال آنها نباید ساخته شوند، اما من نمی‌توانم فیلم سهراب سپهری را بدون نماد بسازم. شما وقتی زندگی سهراب را بررسی می کنید یک لطافتی در آن می بینید که باید در فیلم اش لحاظ شود. مردم هم اتفاقا وقتی به تماشای فیلم سهراب می‌نشینند، توقع همین نمادها و آرایه ها را
دارند.  
 خب این ریسک نیست که فیلمی ‌قهرمان محوری‌اش یک شاعر باشد و فضاسازی در آن حرف اول را بزند؟ گیشه برای شما مهم نیست؟
اعتقاد من به عنوان یک فیلمساز همیشه بر این بوده که نباید مهندسی شده فکر کنم که چه فیلمی با چه معیارهایی می‌فروشد و حالا آن را بسازم. این کار تاجران سینما است. ما به عنوان فیلمسازان مستقل باید سراغ موضوعی برویم که در تاریخ سینما ماندگار شود و قطعا مخاطب خودمان را هم داریم. درست است که مخاطب ما به اندازه مخاطب فیلم‌های کمدی نیست، اما دلیل نمی‌شود یادمان برود که چه دغدغه‌ای برای ساخت فیلم داریم و اصلا چه هدفی را در سینما دنبال می کنیم. درست است که شادی برای مردم لازم است، اما آشنایی با مفاخر ادبی و هنری هم از جمله وظایفی است که سینما به عهده دارد و امیدوارم رسانه ها با فرهنگسازی مردم را ترغیب به تماشای فیلم های غنی کنند. دو هفته پیش دو فیلم از من از یک شبکه هنری در لهستان پخش شد، در حالی‌که رسانه‌های داخلی اطلاع‌رسانی جامعی در مورد آن نکردند. متاسفانه در ایران رسانه‌های ما با فیلمسازان دغدغه‌مند چندان
همراه نیستند و در این زمینه فرهنگسازی
نمی کنند.
 ظاهرا قرار بود در ابتدا مستندی از زندگی سهراب سپهری بسازید. چرا به جای مستند، فیلم بلند ساختید؟
سال 81 قرار بود مستند سهراب را بسازم و اصلا در فکر فیلم بلند سینمایی نبودم. آن‌زمان حدود یکسال مرتب به کاشان می‌رفتم و درباره زندگی ایشان تحقیقاتی می‌کردم. صحبت‌ها و دیدارهایی با معصومه سیحون، مشفق کاشانی و فهیمه راستکار و بسیاری از نزدیکان ایشان در داخل و خارج از کشور داشتم. از سویی دیگر کتاب‌های سهراب که خانواده ایشان آنها را مصور کرده‌اند منبع بزرگی برای شناخت ایشان است و در نهایت به این نتیجه رسیدم که یک مستند جوابگوی حجم این مطالب و مستندات نیست.
 با وجود گذشت چهل سال از زمان درگذشت سهراب، عشق و ارادت مردم کاشان نسبت به ایشان چگونه است؟
قابل وصف نیست. در زمان فیلمبرداری فیلم خیلی‌ها به دلیل شباهت من به سهراب سر صحنه می‌آمدند و از سهراب یاد می کردند. نه در آن منطقه بلکه در همین تهران هم مردم وقتی من را می بینند جلو می آیند و از سهراب می گویند و این باعث شادی من است. نه به این دلیل که با من از سهراب می گویند، بلکه به این خاطر که مردم سهراب را می شناسند. 

بهار و اقبال
غایبان امروز
امروز روز بزرگداشت سعدی است، همین‌طور سالمرگ سهراب سپهری، ملک‌الشعرای بهار و اقبال لاهوری. اما اول اردیبهشت که می‌رسد همه می‌روند سراغ دو گزینه اول و گزینه‌های بعدی فراموششان می‌شود. سعدی که بخش مهمی از فرهنگ ایران است و اصولا هرجا نامش بیاید بقیه می‌روند در حاشیه، سهراب هم به سبب شعرها و البته بیشتر نقاشی‌های مدرنش که این سال‌ها فروش میلیاردی داشته‌اند به همه یادآوری می‌شود، اما بهار و اقبال حسابی کمرنگ می‌شوند. البته ما سعی کردیم کمی از حق اقبال را در صفحه اول روزنامه ادا کنیم، اما چه کنیم که صفحه‌ها برای جناب بهار جا نداشت. قول می‌دهیم در یک فرصت مناسب سراغ این مرد بزرگ ادبیات ایران هم برویم و از او یاد کنیم.