قهرمانی كه متهم شد

كلینت ایستوود در چهل و یكمین فیلمش دوباره سراغ یك موضوع واقعی رفته است

قهرمانی كه متهم شد

«ریچارد جول» درامی شرح‌حال‌گونه و انتقادی است كه نگاهی افشاگرانه به یكی از حوادث تلخ تاریخی آمریكای معاصر دارد. با این حال، انتقادات زیادی هم از سوی منتقدان و جامعه مطبوعاتی آمریكا به این درام انتقادی صورت گرفت. مجموعه بحث‌ها و حرف و حدیث‌هایی كه ریچارد جول به راه انداخت، تازه‌ترین ساخته سینمایی كلینت ایستوود كهنسال و همچنان فعال را به صورت یكی از فیلم‌های جنجالی شش ماه اخیر سینما درآورد. شاید برای تماشاگران خارجی ریچارد جول نامی ناشناس و نامانوس باشد. اما برای تماشاگران آمریكایی این نام یادآور یكی از خاطرات تلخ تاریخی به حساب می‌آید. درام ایستوود تلاش كرده نگاهی دقیق به ماجرایی داشته باشد، كه نام شخصیت محوری داستان فیلمش را به تیتر یك رسانه‌ها ‌تبدیل و حكم یك بمب خبری را پیدا كرد. كل داستان ریچارد جول (با بازی پل والتر هاوزر)، در یك محدوده كوچك زمانی چند ماهه رخ می‌دهد. اما همین تاریخ مختصر، در زندگی این مامور ساده دولتی تغییری بزرگ را رقم زد. فیلمنامه فیلم توسط بیلی ری نوشته شده و ایستوود در تمام مراحل نگارش فیلمنامه، دقیقا ناظر كار وی بود. این فیلمنامه با نگاهی به مقاله جنجالی مری برنر در مجله ونیتی فیر و هم چنین كتاب سال 1997 كنت آلكساندر و كوین سالون به نام «مظنون: بمبگذاری المپیكی» نوشته شده است.

 محور اصلی داستان ریچارد جول بمبگذاری 27 جولای 1986 پارك كنتینانتال المپیك و ماجراهای بعدی آن است. ریچارد جول كه در گارد امنیتی پارك در آتلانتا مشغول به كار بود، در جریان یك كنسرت پرجمعیت موفق به پیدا كردن یك بمب می‌شود. او مقامات پلیس را از این موضوع مطلع كرده و پارك بلافاصله خالی می‌شود.
به نوشته نشریه هالیوود ریپورتر، انفجار بمب باعث كشته‌شدن تعداد اندكی از مردم می‌شود و جول از سوی رسانه‌ها و اهالی شهر لقب یك قهرمان ملی را می‌گیرد. اما چاپ گزارشی از كتی اسكروگز روزنامه‌نگار (با بازی اولیویا وایلد) مبنی بر دست داشتن جول در این بمبگذاری، باعث برعكس شدن سیر ماجراها می‌شود. اسكروگز از طریق دوستانش در اف‌بی‌آی متوجه شده اداره پلیس به جول مظنون است و این موضوع را رسانه‌ای می‌كند. جول هر‌گونه دست داشتن در ماجرا را رد كرده و می‌گوید به اشتباه متهم شده است.
واتسون بریانت وكیل دعاوی (با بازی سام راكول) دفاع از جول را به‌عهده می‌گیرد و كارزاری علیه اف‌بی‌آی و اسكروگز به راه می‌اندازد. تام شاو افسر عالی‌رتبه اداره پلیس (با بازی جان‌هم) تلاش سختی می‌كند تا از جول اعتراف بگیرد، اما موفق نمی‌شود. توجهی كه رسانه‌ها به موضوع نشان می‌دهند، زندگی ریچارد و مادرش باربارا (كتی بیتس) را دچار آشفتگی می‌كند. در پایان ماجرا، بی‌گناهی جول اعلام و از او رفع اتهام می‌شود. اما سایه این اتهام همچنان دامن او را گرفته است و رها نمی‌كند.
بسیاری از منتقدان سینمایی درام اجتماعی ایستوود را تحسین كردند و به ویژه از بازی خوب بیتس و هاوزر نوشتند. منتقدان نشنال بورد آو ریویو ریچارد جول را به عنوان یكی از ده فیلم برتر سال انتخاب كردند. خود فیلم هم در چند رشته نامزد دریافت جایزه شد. اما با این حال، نوع نگاه كارگردان به رسانه‌های گروهی و خبرنگاران چیزی بود كه مورد انتقاد عمومی قرار گرفت. حتی برخی از هم سویی نگاه ایستوود با ترامپ رئیس‌جمهور آمریكا گفتند و بر این عقیده بودند كه فیلمساز در حال توجیه كردن نوع نگاه رئیس‌جمهور به رسانه‌های گروهی است.
در همین رابطه، انتقادات زیادی به نوع ترسیم چهره كتی اسكروگز صورت گرفت. با توجه به مرگ این روزنامه‌نگار در سال 2001 (كه به دلیل افسردگی قرص می‌خورد و بالاخره اوردوز كرد و مرد)، دیدگاه عمومی این بود كه ایستوود به این خانم جفا و یك طرفه ماجراها را روایت كرده است. بحث تولید ریچارد جول در سال 2014 مطرح شد. آن زمان لیوناردو دی‌كاپریو و جونا هیل، امتیاز ساخت فیلمی سینمایی درباره جول را خریداری كردند. كمپانی برادران وارنر كه نزدیكی زیادی به دی‌كاپریو و شركت فیلمسازی‌اش دارد، وظیفه تولید فیلم را به‌عهده گرفت. در ابتدا قرار بر این بود كه دی‌كاپریو نقش وكیل داستان را بازی كند و هیل هم ریچارد جول داستان باشد. پل گرینگراس كه برای درام‌های بحث‌انگیز سیاسی‌اش معروف است، به عنوان كارگردان فیلم انتخاب شد.
دیوید او راسل و عذرا ادلمان هم تمایل زیادی برای قرار گرفتن در پشت دوربین این فیلم داشتند. اما بالاخره و به دلایلی كه معلوم نیست، سر و كله ایستوود پیدا شد و در اوایل سال 2019 همزمان با اعلام رسمی خبر تولید فیلم، او به عنوان كارگردان فیلم معرفی شد.
همین زمان گفته شد دی‌كاپریو و هیل به عنوان بازیگر با ریچارد جول همكاری نخواهند داشت، اما همچنان از تهیه‌كنندگانش هستند. زمان پیش‌تولید فیلم، نیكلاس كیج رفت و آمد زیادی به كمپانی برادران وارنر داشت. نزدیكان به كمپانی گفتند قرار بود نقشی در فیلم داشته باشد. اما مذاكرات بین طرفین به نتیجه نرسید و هیچ‌وقت هم معلوم نشد كیج قرار بود نقش كدام شخصیت داستان را بازی كند. دوران فیلمبرداری ریچارد جول با یك آتش‌سوزی بزرگ در داخل استودیوی برادران وارنر همراه شد. ایستوود در برنامه تلویزیونی الن دجنرس در این باره حرف زد و گفت با وجود آتش‌سوزی، او كار فیلمبرداری را متوقف نكرد. جنجال بر سر نوع به تصویر كشیدن اسكروگز، مدیر مسؤول روزنامه آتلانتا ژورنال كانستیتوشن (كه اسكروگز در آنجا كار می‌كرد) را وادار به نوشتن نامه‌ای سرگشاده برای ایستوود كرد. او در این نامه رسما نوشت كه كارگردان تصویری دروغین و غیرواقعی از اسكروگز را به نمایش گذاشته است.
مدیر مسؤول روزنامه از این هم فراتر رفت و گفت فیلم ایستوود تلاش دارد كار و فعالیت روزنامه‌نگاران زن را زیر سؤال برده و آنها را به عنوان موجوداتی كم عقل نشان می‌دهد كه برای كسب اخبار و اطلاعات حاضرند دست به كارها و راه‌هایی غیرمعقول بزنند. در شرایطی كه جنبش من هم به دنبال دفاع از حقوق اجتماعی زنان است، فیلم ایستوود در نقطه مقابل این جنبش قرار می‌گیرد.
نكته جالب این است كه روزنامه‌نگاری اعلام كرد ایستوود در فیلمش در همان راهی گام برمی‌دارد كه در پی محكوم كردن آن است. فیلم ایستوود به دنبال آن است كه ترور شخصیتی ریچارد جول را محكوم كند و در همان زمان، همین كار را با شخصیت كتی اسكروگز كرده و دست به ترور شخصیت او می‌زند.
ریچارد جول در اكران عمومی هم موفقیتی به دست نیاورد. فیلم با هزینه تولید 45 میلیون دلاری خود، افتتاحیه‌ای 5 میلیون دلاری داشت. همان زمان تحلیلگران اقتصادی سینما، صحبت از شكست تجاری فیلم كردند.
فروش كلی ریچارد جول در سینماهای آمریكای شمالی حدود 22 میلیون دلار بود و تقریبا همین قدر هم در بقیه كشورهای دنیا فروش كرد. اما فروش كلی جهانی 44 میلیون دلاری فیلم، پاسخگوی هزینه تولید آن نشد و لقب كاری كم فروش را گرفت و در جدول گیشه نمایش شكست تجاری خورد.


وحدت رویه
 منتقدان سینمایی با اشاره به چهار فیلم آخری كه كلینت ایستوود ساخته، روی این نكته تاكید می‌كنند كه او یك موضوع و سوژه را گرفته و هر بار به شكلی متفاوت و در قالبی دگرگون به نمایش می‌گذارد.  به باور آنها، از این نظر فیلمساز به نوعی وحدت رویه در سبك كاری‌اش رسیده است. ایستوود تا به حال 41 فیلم بلند سینمایی را كارگردانی كرده است، اما چهارتای آخر آن شباهت‌های زیادی با هم دارند.  روایت‌های ایستوود از چهار داستان این فیلم‌ها، بسیار نزدیك به هم هستند.
در حقیقت، تاكید هر چهار داستان فیلم‌های «تك تیرانداز آمریكایی»، «سالی»، «قطار 15:17 به پاریس» و همین ریچارد جول، روی آدم‌هایی معمولی است كه بعد از قرار گرفتن در یك موقعیت ویژه، دست به كارهایی استثنایی و غیرعادی می‌زنند.  در ابتدا آنها برای كار خود مورد تشویق قرار گرفته، اما در ادامه برای همان كار قهرمانانه مورد نكوهش و پرسش قرار می‌گیرند.  بررسی دقیق كاری كه این افراد انجام داده‌اند، روایت داستان را جلو برده و پرسش‌هایی را درباره واقعیت اقدام آنها مطرح می‌كند.
 از این نظر، داستان ریچارد جول شباهت بسیار زیاد و عجیبی با داستان سالی (با بازی تام هنكس در نقش خلبان زبردست و قهرمانی كه هواپیمای مسافربری معیوب خود را به سلامت به زمین نشانده و جان مسافران را نجات می‌دهد‌) دارد. منتقدان، ریچارد جول را فیلمی انتقادی علیه اداره و نیروی پلیس می‌دانند.  ایستوود در این فیلم حمله تندی به حافظان نظم و مجریان قانون می‌كند.  در داستان فیلم، اف‌بی‌آی كه نتوانست مشكل بمبگذاری در یك پارك تفریحی بزرگ را حل كند، برای خلاصی از آن تصمیم به قربانی‌سازی می‌گیرد و قربانی بخت برگشته هم كسی نیست جز آن كه ماجرای بمبگذاری را افشا كرده است.  تصویری كه فیلمساز از ماموران پلیس (به‌ویژه فرمانده عملیات با بازی جان هم) به دست می‌دهد، آدم‌هایی تندخو و سخت هستند كه فاقد هر گونه ظرافت و همراهی هستند و خودشان را در رابطه با همه چیز محق می‌دانند.  البته برعكس دیگر شخصیت‌های داستان فیلم كه برگرفته از آدم‌های واقعی هستند، شخصیت این پلیس ساخته و پرداخته ذهن فیلمساز است و در عالم واقعیت چنین كسی وجود خارجی نداشته است.  این شخصیت براساس شخصیت چند مامور پلیسی كه درگیر پرونده بمبگذاری بودند، خلق شده است.
 ایستوود در جریان نمایش اتفاقی كه برای شخصیت اصلی داستانش به وجود می‌آید و او از یك قهرمان تبدیل به یك متهم می‌شود، اصرار دارد روی زوال اعتماد عمومی (و البته خود ریچارد جول) به مجریان قانون و اداره پلیس تاكید كند.  در ابتدای فیلم، ریچارد جول به صورت كسی نشان داده می‌شود كه بسیار پایبند قانون است و علاقه و ارادت خاصی به ماموران پلیس دارد.  حتی همین اعتماد است كه باعث می‌شود همكاری بسیار نزدیكی با آنان كرده و در جاهایی خواسته‌های آنان را تامین كند.  اما با پیشرفت داستان، این اعتماد كاملا از بین می‌رود.  با سلب اطمینان ریچارد جول، تماشاچی هم همراه او از اداره پلیس سلب اطمینان می‌كند.  منتقدان با توجه به وحدت رویه اخیر داستان فیلم‌های ایستوود، به او پیشنهاد كرده‌اند در چهل و دومین فیلمش وارد یك وادی تازه شود.



قصه وارونگی
 در تاریخ سینما تعداد اندكی فیلم سینمایی از هنر وارونگی استفاده كرده است.  در این شیوه كار، فیلمنامه ذهن تماشاچی را به سمت پذیرش یك موضوع می‌برد و مدتی بعد، با غبارزدایی از آن موضوعی وارونه و برعكس را به او ارائه می‌كند.  «همشهری كین» اورسن ولز سرآمد این گونه فیلم‌هاست.
 در این فیلم ابتدا تصویری مثبت از شخصیت محوری داستان به تماشاچی ارائه می‌شود،  اما با پیشرفت داستان و حضور شخصیت‌های دیگر در آن، ورق برمی‌گردد و تصویری متفاوت و متضاد از آن شخصیت محوری به نمایش درمی‌آید.
 آكیرا كوروساوا هم در «راشومون» خود، چند روایت متفاوت از یك داستان را ارائه می‌كند و تماشاچی را در انتخاب پایانی برای آن، در شك و تردید قرار می‌دهد.  در «شب‌های كابیریا» هم فدریكو فلینی چنین بازی فریبنده‌ای با بیننده خود به راه می‌اندازد.
 ریچارد جول ایستوود هم در همین مایه‌ها عمل می‌كند.  او ابتدا تصویر یك قهرمان را از شخصیت اصلی فیلمش در معرض دید تماشاچی قرار می‌دهد، اما خیلی زود به واسطه حضور ماموران پلیس این تصویر را به چالش می‌كشد.
 در سینمای ایران به دلیل ضعف فیلمنامه (كه متاسفانه مشكل اصلی بسیاری از محصولات و تولیدات سینمایی است)، فیلم‌های سینمایی از تنوع سوژه رنج می‌برند.  به همین دلیل، این فیلم‌ها توان و امكان بازی با تماشاچی و سردرگم كردن آن ندارند.  
در همین رابطه، پیدا كردن فیلمی كه از عنصر وارونگی بهره ببرد در تولیدات ایرانی بسیار اندك است.  این در حالی است كه با نگاهی منصفانه به تولیدات بین‌المللی هم می‌توان این ضعف و كمبود را در داستان فیلم‌ها دید.
 در حقیقت، برای فیلمنامه‌نویسان پیدا كردن داستانی كه بتوان با كمك آن دست به خلق وارونگی زد، كاری سخت و دشوار است.
 با این وجود، سینمای ایران در دوران بعد از انقلاب فیلم مطرحی دارد كه استفاده خوب و درستی از هنر وارونگی كرده است.  محمدعلی سجادی در اولین ساخته بلند سینمایی خود «بازجویی یك جنایت»، به‌خوبی داستانی وارونه را انتخاب و در معرض دید بیننده كنجكاو قرار می‌دهد.  داستان فیلم درباره یك سرمایه‌دار سنتی است كه جسدش پیدا می‌شود.
روایت اطرافیان مرد، تصویری مهربان، موجه و خوب از او ارائه می‌دهد. اما با پیشرفت داستان و حضور بقیه آدم‌هایی كه با این مرد سروكار داشته‌اند، روایتی متفاوت و وارونه از او را به تصویر می‌كشد.
 منتقدان سینمایی كه درام دلهره‌آور و پلیسی سجادی را پسندیدند، از آن به عنوان یكی از محصولات سالم و ممتاز بعد از انقلاب اسم می‌برند. البته آنها به شباهت‌های روایتی فیلم با همشهری كین هم اشاره كرده‌اند.