زمین انسانها چطور فارسی شد؟
امروز 7 خرداد، سروش حبیبی مترجم برجسته 87 ساله میشود.
سروش حبیبی ما را با بیش از 50 شاهکار ادبی جهان آشنا کردهاست. کار او صرفا برگردان متنها نیست بلکه او به اجتهاد در زبان رسیدهاست. آنجا که در ترجمه آناکارنینای تولستوی مینویسد: «در سکوتِ شفاف صبح کوچکترین صدا هم شنیده میشد» آوردن صفت «شفاف» برای «سکوت» کاری است فراتر از ترجمه و به نوعی تصرف در زبان است.
در دنیای مترجمها انتخاب هر اثری برای ترجمه، ماجرایی دارد. خاطرات مترجمهای بزرگ پر است از این دقایق و سروش حبیبی هم ماجراهایی خواندنی از ترجمههایش دارد.
او در خصوص ترجمه کتاب «بیابان تاتارها» اثر دینو بوتزاتی میگوید: بیابان تاتارها که اولین ترجمهام [در سال ۱۳۴۹] بود، داستان جالبی دارد. در پاریس بودم. یک روز در اتاقم در هتل کار میکردم. خسته شدم و رادیو را روشن کردم. برنامه داستانخوانی بود و من وسط برنامه دستگاه را روشن کردهبودم. اما قسمتی که خوانده میشد به قدری توجهم را به خود جلب کرد که دلم خواست هر طور شده کتاب را بخرم و بخوانم. اما تلفن زنگ زد و مانع شد من آخر برنامه را بشنوم.
روز بعد به تکاپو افتادم. اما پیداکردن کتابی که نه اسم آن را بدانی و نه اسم نویسندهاش را کار آسانی نیست. یکی از کتابفروشها که نتوانسته بود اطلاعی را که میخواستم به من بدهد، کتاب دیگری را به من توصیه کرد و اطمینان داد حتما از آن خوشم خواهدآمد. این کتاب «خداحافظ گاری کوپر» اثر رومن گاری بود. روز بعد از دوستم که در رادیو کار میکرد کمک خواستم. او ساعت پخش برنامه را از من خواست و اسم کتاب و نویسندهاش را برایم پیدا کرد. از ترجمه این دو کتاب بسیار استقبال شدهاست.
«زمین انسانها» کتابی از نویسنده شازده کوچولو؛ آنتوان دو سنت اگزوپری هم از جمله آثاری بود که با ترجمه حبیبی به ایرانیها شناسانده شد. او در این باره میگوید:کتاب زمین انسانها هم داستان عجیبی دارد. برای دیدار دوستم زندهیاد منوچهر مهندسی به هامبورگ رفتهبودم. او دستیار پروفسور [برتولد] شپولر معروف بود. ترجمه کتاب شازده کوچولوی سنت اگزوپری را به آلمانی به من داد و گفت: «این را بخوان.» گفتم: «من که آلمانی نمیدانم.» گفت: «یاد بگیر.» به همین سادگی. یک فرهنگ آلمانی- فرانسه هم به من پیشکش کرد که هنوز آن را دارم و برایم بسیار عزیز است. بعد از آن فورا شروع کردم به یاد گرفتن آلمانی، اصل کتاب را گرفتم و با ترجمه آلمانی آن مقایسه کردم. البته آموختن آلمانی بی معلم کار آسانی نبود. ولی روش آموزش از طریق مقایسه دو متن و البته با کمک گرفتن از وسایل دیگر، به نظر من بهترین راه آموختن زبان است. البته از شازده کوچولو بسیار خوشم آمد و چند کتاب دیگر همین نویسنده را خریدم و خواندم و ترجمه زمین انسانها نتیجه همین آشنایی با نویسندهاش بود.
در دنیای مترجمها انتخاب هر اثری برای ترجمه، ماجرایی دارد. خاطرات مترجمهای بزرگ پر است از این دقایق و سروش حبیبی هم ماجراهایی خواندنی از ترجمههایش دارد.
او در خصوص ترجمه کتاب «بیابان تاتارها» اثر دینو بوتزاتی میگوید: بیابان تاتارها که اولین ترجمهام [در سال ۱۳۴۹] بود، داستان جالبی دارد. در پاریس بودم. یک روز در اتاقم در هتل کار میکردم. خسته شدم و رادیو را روشن کردم. برنامه داستانخوانی بود و من وسط برنامه دستگاه را روشن کردهبودم. اما قسمتی که خوانده میشد به قدری توجهم را به خود جلب کرد که دلم خواست هر طور شده کتاب را بخرم و بخوانم. اما تلفن زنگ زد و مانع شد من آخر برنامه را بشنوم.
روز بعد به تکاپو افتادم. اما پیداکردن کتابی که نه اسم آن را بدانی و نه اسم نویسندهاش را کار آسانی نیست. یکی از کتابفروشها که نتوانسته بود اطلاعی را که میخواستم به من بدهد، کتاب دیگری را به من توصیه کرد و اطمینان داد حتما از آن خوشم خواهدآمد. این کتاب «خداحافظ گاری کوپر» اثر رومن گاری بود. روز بعد از دوستم که در رادیو کار میکرد کمک خواستم. او ساعت پخش برنامه را از من خواست و اسم کتاب و نویسندهاش را برایم پیدا کرد. از ترجمه این دو کتاب بسیار استقبال شدهاست.
«زمین انسانها» کتابی از نویسنده شازده کوچولو؛ آنتوان دو سنت اگزوپری هم از جمله آثاری بود که با ترجمه حبیبی به ایرانیها شناسانده شد. او در این باره میگوید:کتاب زمین انسانها هم داستان عجیبی دارد. برای دیدار دوستم زندهیاد منوچهر مهندسی به هامبورگ رفتهبودم. او دستیار پروفسور [برتولد] شپولر معروف بود. ترجمه کتاب شازده کوچولوی سنت اگزوپری را به آلمانی به من داد و گفت: «این را بخوان.» گفتم: «من که آلمانی نمیدانم.» گفت: «یاد بگیر.» به همین سادگی. یک فرهنگ آلمانی- فرانسه هم به من پیشکش کرد که هنوز آن را دارم و برایم بسیار عزیز است. بعد از آن فورا شروع کردم به یاد گرفتن آلمانی، اصل کتاب را گرفتم و با ترجمه آلمانی آن مقایسه کردم. البته آموختن آلمانی بی معلم کار آسانی نبود. ولی روش آموزش از طریق مقایسه دو متن و البته با کمک گرفتن از وسایل دیگر، به نظر من بهترین راه آموختن زبان است. البته از شازده کوچولو بسیار خوشم آمد و چند کتاب دیگر همین نویسنده را خریدم و خواندم و ترجمه زمین انسانها نتیجه همین آشنایی با نویسندهاش بود.