شیشهبر، فاكتور و شیشهبر كوچه پشتی
امید مهدینژاد طنزنویس
در ایام پیش از شیوع كرونا و پروتكلهای بهداشتی و فاصلهگذاری اجتماعی كه مدارس باز و اجتماعات آزاد بودند، پسربچهای وقتی به همراه تنی چند از همكلاسیهای خود از مدرسه به خانه برمیگشت و در راه با آنها بازی و شیطنت مینمود، از آنجا که هنگام بازی انسان دچار غفلت از اطراف میگردد، در اثر بیاحتیاطی سنگی پرتاب كرد كه به شیشه مغازهای خورد و آن را شكست. پس از شكستن شیشه مغازه، همكلاسیها بهسرعت پا به فرار گذاشتند، اما پسر كوچك از آنجا كه پسر مؤدب مسؤولیتپذیری بود سر جایش ایستاد. صاحب مغازه از آنجا كه هركس در چنین موقعیتی عصبانی میشود، با عصبانیت از مغازه بیرون آمد تا ضارب را بگیرد، اما وقتی پسرك را مشاهده كرد كه سر جای خود ایستاده و تكان نخورده بود، ایستاد و گفت: تو شیشه را شكستی؟ پسرك گفت: بله. اشتباه شد. نمیخواستم بشكنم. صاحب مغازه از آنجا كه فرد متمدنی بود بهجای آنكه پسرك را كتك بزند یا به او فحش بدهد، به داخل مغازه بازگشت و با یك فاكتور بیرون آمد و فاكتور را به پسرك داد و گفت: این را بده بابات. پسرك فاكتور را گرفت و به سمت خانه به راه افتاد. فردای آن روز مردی به مغازه صاحب مغازه مراجعه كرد و گفت: من شیشهبر هستم و حاضرم شیشه شكسته شما را تعویض كنم. صاحب مغازه گفت: چند؟ مرد گفت: صد و پنجاه هزار تومان. صاحب مغازه گفت: همین كوچه پشتی شیشهبری هست كه با صد هزار تومان عوض میكند. در این لحظه مرد از آنجا كه مرد زرنگی بود صدهزار تومان از جیب خود درآورد و به مغازهدار داد و گفت: من پدر همان بچهای هستم كه دیروز شیشه مغازه شما را شكست و شما سیصد هزار تومان پیشفاكتور تعویض شیشه به او دادید. این هم هزینه تعویض شیشه شماست كه شیشهبر كوچهپشتی انجام دهد. مغازهدار كه آنموقع معلوم شد علاوه بر متمدن بودن ناتو هم بود، پول را از مرد گرفت و توی دخل گذاشت و به شیشهبر كوچه پشتی تلفن زد و پشت دخل نشست و به چك كردن كانالهای خبری مشغول شد.