چند آنارشیست نهضت مشروطهخواهی، صدها شهید اهل كلمه روی دست انقلاب گذاشت؛ درباره 5شاعر مقتول در این نهضت بیشتر بدانید
سیمای نجیب
سالها پیش از صدور فرمان مشروطیت دست به كار شده بودند. قرار بود وقتی مظفر، صبح روز چهاردهم مردادماه صدوچهارده سال پیش امضای همایونی را میزند پای آن برگه، بالاخره پس از سالها مبارزه، پا روی پا بیندازند، یك استكان چای بهاره گیلان بنوشند، دفتر شعرشان را باز كنند و این بار غزلی شادمانه بنویسند برای بهنتیجهرسیدنِ انقلابشان. اما تاریخ، نسخه آدمها را همیشه آنطور كه شاعران انتظار دارند نمیپیچد. همان روز آنها، البته آنها كه عمر مبارزهشان به صدور فرمان رسیده بود، فهمیدند كه این، تازه آغاز كار است؛ فهمیدند كه فعلا قرار نیست باروت كلماتشان در گنجه تاریخ ادبیات ایران خیس بخورد و همچنان باید آنها را به صف كنند. شاعران خون و خفت؛ این تعبیری است كه چند سال پیش یكی از شاعران دهه پنجاه در توصیفِ برخی شاعران كلهشق سیاسی به كار برده بود. خونش توصیف است، خفتش قضاوت؛ قضاوتی كه كمتر بهرهای از انصاف برده است. آنها، راویان زمانه پرفراز و فرود خویش بودند، گیرم راویانی تندمزاج با عصبی انگیخته به دور از منطقهای مبارزاتی. نامهای اهالی كلمه در فهرست شهدای انقلاب مشروطه بسیارند. از روزنامهنگار و فیلسوف گرفته تا شاعر و داستاننویس و تاریخنگار. در این میان، ما تنها شاعران را یاد آوردهایم. پنج شاعر از كرمان، تبریز، همدان، سلماس و یزد. سرنوشت برای همه آنها، نسخه ثابتی پیچید؛ آنها شهید كلمه و شعربودند.
محمد فرخی یزدی، شاعر و روزنامهنگار
درباره: بیانصافی محض است اگر دربارهاش اینطور قضاوت كنیم كه شاعری بود در قید و بند سیاستِ محض و شعرش نیز، شعاری بود سرراست برای همان آرمانهای سیاسیاش. اگر اینطور بود شهرام ناظری در كانون چاوش و یزدیها وقت ماه محرم شعرهایش را فریاد نمیزدند از جمله آن شعر معروف را كه: «آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی/ دست خود ز جان شستم از برای آزادی». و آن یكی غزل شاهكارش را كه میگوید: «زندگیكردن من مردن تدریجی بود/ آنچه جان كند تنم، عمر حسابش كردم». با اینكه سردبیر نشریاتی سیاسی چون «طوفان» و نیز نماینده یزدیها در دوره هفتم مجلسی شورای ملی بود، اما نظام زیباییشناسانه شعرش یكراست در اختیار سیاست نبود.
روایت مرگ: درباره فرخی یزدی افسانهپردازیها شده است. از جمله اینكه هنوز خیلیها معتقدند واقعا لبهای او را در زندان دوخته بودند. چند سال پیش انور خامهای كه همبند او بود گفته بود از خودش در این باره پرسیده و شاعر هم جواب داده مگر كرباس است كه بدوزند؟! خب مشخص است كه معنایی كنایی از لبدوختن در رسانههای آن روزگار مد نظر بوده و بسیاری متوجه این كنایه نشدهاند و عدهای هم متوجه شدهاند اما نتوانستهاند از وسوسه پرداختنِ واقعگرایانه به درامی چنین دردناك بگذرند. با این حال، ۲۵ مهر ۱۳۱۸ در زندان قصر، او كشته شد.
قاتل: بنا به اظهار دادستان محاكمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، توسط پزشك احمدی كشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاكی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است.
آلت قتل: آمپول هوا.
مدفن: مدفن فرخی نامعلوم مانده است ولی برخی شواهد حاكی است احتمالا در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
سیمای نجیب یك آنارشیست
میرزاده عشقی، شاعر،نمایشنامهنویس و روزنامهنگار
درباره: پنج سال از فرخی یزدی كوچكتر بود اما وجه اشتراك بسیار داشتند؛ هر دو از شهرستان به آزادیخواهان در تهران پیوستند، هر دو روزنامهنگاری كردند، هر دو در فعالیت سیاسی و در شاعری تندمزاج بودند و هر دو به دستور رضاخان كشته شدند. اگر ملاحظات ادبی را در قضاوتمان درباره این دو دخیل كنیم باید بگوییم عشقی نوگراتر از فرخی بود و تنوع چیزهایی هم كه مینوشت نسبت به شاعر یزد چشمگیرتر بود. از همین رو بود كه در نشریه «قرن بیستم» به مدیریت او، ادبیاتی نوگراتر از ادبیات نشریه «طوفان» به سردبیری فرخی یزدی منتشرمیشد.
روایت مرگ: گفتیم كه پنج سال كوچكتر از فرخی یزدی بود. 15 سال پیش از او نیز كشته شد. سال ۱۳۰۳ در خانهاش در تهران.
قاتل: در دوره نخستوزیری رضاخان، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت ترور شد.
آلت قتل: تپانچه.
مدفن: آرامستان ابنبابویه تهران.
بیشتر بخوانید: علاوه بر دیوان مبسوط خودش كه شعر معروف «سه تابلوی مریم» هم در آن هست، كتاب «سیمای نجیب یك آنارشیست» از محمد قائد را درباره شاعر حتما بخوانید. چاپ اول ویراست دوم كتاب را انتشارات طرح نو سال 1377 منتشر كرده است.
شاعر شهید تبریز
احمد سهیلیتبریزی، شاعر
درباره: از شاعرانی است كه از زندگی و فعالیتهای ادبی و سیاسیاش، اطلاعات چندانی در دست نیست. شعرهای اندكی از او باقی مانده كه نشان میدهد با وجود روحیه انقلابی و پیوستنش به نهضت مشروطه، به لحاظ ملاحظات ادبی، با ادبیات مشروطه همراه نشده است. در شعر او، نوگرایی مدنظر شاعران مشروطه دیده نمیشود. غزلش سرشار است از استعارات و تشبیههای مكرر شعر كهن فارسی.
روایت مرگ: حتی تاریخ قتل این شاعر تبریزی در منابع فارسی ثبت نشده است. روسها كه او را كشتهاند، نوشتهاند ۳۱دسامبر ۱۹۱۰ این شاعر و كنشگر مشروطهخواه ایرانی را كشتهاند. البته تاریخ اعدام او را از یكی از غزلهای نظمی تبریزی هم میتوان استخراج كرد كه 10 محرم 1330 بوده است. او در پی اشغال تبریز در این سال دستگیر و اعدام شده است.
قاتل: او به دست قوای روس اعدام شد. عكسی از صحنه اعدام او موجود است كه نشان میدهد روسها او را به همراه حاجعلی دواچی از اعضای مطرح انجمن تبریز كشتهاند.
آلت قتل: طناب دار.
مدفن: دقیقا معلوم نیست اما در تبریز.
بیشتر بخوانید: از سهیلی كتاب شعر مستقلی باقی نمانده است. او در سال ۱۳۲۱ قسمتی از غزلیات و اشعار خود را در مجموعهای حاوی اشعار دیگران از جمله هلالی، اهلی، شیخ عطار، ابوسعید ابوالخیر، اوحدی، باباطاهر، مسعود سعد، نزاری و ابنیمین به چاپ رسانید.
شاعرِ مرگزاد
میرزا آقاخان كرمانی، شاعر
درباره: البته میرزاآقاخان را كمتر به عنوان شاعر میشناسیم؛ عمده شهرت او علاوه بر مبارزات سیاسیاش در همراهی با فتحعلی آخوندزاده برای بنیانگذاری ناسیونالیسم نوین ایرانی حاصل شده است. این بیت معروف از اوست: «زِ كشتن نترسم كه آزادهام/ ز مادر، همی مرگ را زادهام». شعر او نیز به لحاظ نوگرایی مدنظر ادبیات مشروطه، خالی از نشانههای مشخص است هرچند مموضوعاتی كه در شعر دنبال میكند، اغلب سیاسی است.
روایت مرگ: پس از ترور ناصرالدینشاه، میرزاآقاخان به همراه احمد روحی و حاجمیرزا حسنخان خبیرالملك به تركیه میروند. مظفرالدین شاه آنها را از دولت عثمانی مطالبه میكند و میگوید اینها مباشرین ترور ناصرالدین شاه هستند. سلطان عبدالحمید از بیم جان خود دستور میدهد آنها را به ایران گسیل دارند. مأموران دولت عثمانی آنها را تحتالحفظ تا سرحد آورده و از طرف ایران هم رستمخان سرتیپ سواره از تبریز با عدهای سوار ابواب جمعی خودش از سرحد تحویل گرفته و در عمارت دولتی حبس میكند. آنها سال 1275، یعنی 10سال پیش از حصول انقلاب مشروطه در باغ شمال كشته میشوند.
قاتل: محمدعلی میرزا ولیعهد با میرغضب بر بالین آنها آمده و شروع به استنطاق میكند و سر این سه آزادیخواه را با كمال بیرحمی در پای بوته نسترن كاخ میبرد و سرها پوست كنده، پر از كاه میكند و برای مظفرالدین شاه میفرستد.
آلت قتل: خنجر.
مدفن: در تهران اما جایی نامعلوم.
بیشتر بخوانید: تا همین چند سال پیش، شعرهای اندكی به صورت پراكنده از میرزاآقاخان موجود بود. اخیرا كتاب «سالارنامه» سروده میرزا آقاخان كرمانی و احمدبن ملاحافظ كرمانی با تصحیح وحید قنبری و حمیدرضا خوارزمی در نشر تاریخ ایران منتشر شده است. «سالارنامه» كتابی حماسی به شیوه شاهنامه فردوسی است. در این اثر تاریخ ایران از ابتدا تا زمان سرودن آن، یعنی دوران زمامداری مظفرالدین شاه قاجار، به نظم درآمده است.
یكی از پدران خاموش شعر نو
سعید سلماسی، شاعر و چاپخانهدار
درباره: درباره اهمیت شعر سعید سلماسی تاكنون هیچ كتاب یا مقالهای نوشته نشده است،در حالی كه شعر او به دو دلیل اهمیت دارد؛ نخست بهرهگیری از زبان شكسته و لحن محاوره و دیگر، تركیب زبان آذری و فارسی. تركها او را همراه تقی رفعت، جعفر خامنهای، شمسی كسمایی و حبیب ساحر پدران شعر نو میدانند. او سال ۱۲۶۷ شمسی در شهر دیلمقان، مركز ولایت سلماس متولد شد و در دوران مشروطیت سلماس، جوانی آزادیخواه بود. اولین مدرسه را به سبك نو در سلماس تأسیس كرد. بعد از مدتی برای دیدار با پدر و مادر خود كه در روسیه به تجارت مشغول بودند به شهر بادكوبه رفت و در مدت اقامت در آنجا با برادران اروج ئوف مطبعه مهمی دایر و كتابهای ادبی و تاریخی چاپ و نشر كرد. در بازگشت به ایران هم چاپخانه سربی را با خود به تبریز آورد و پس از بهتوپبستهشدن مجلس به استانبول رفت.
روایت قتل: سلماسی سال ۱۲۸۷ شمسی در ۲۰ سالگی در حوالی خوی و در محلی به نام حاشیه رود كشته شد.
قاتل: در درگیری میان قوای حاكمیت مركزی و مشروطهخواهان كشته شد.
آلت قتل: مشخص نیست، اما احتمالا تپانچه.
مدفن: نامعلوم.
بیشتر بخوانید: تا همین یكی دو سال پیش، توجهی به سعید سلماسی نمیشد و حتی دیوان شعرهایش دهههاست منتشر نشده است. با این حال در دو سال گذشته، همشهریهایش دو كتاب دربارهاش منتشر كردهاند: اولی را سال 1397 علیاصغر غفورینیا و توحید ملكزادهدیلمقانی با عنوان «زندگینامه، خدمات اجتماعی و فرهنگی میرزا سعید سلماسی در انقلاب مشروطیت» در نشر نوید حكمت و دومی هم «سعید سلماسی، شاعری مجاهد و مجاهدی شاعر» که رضا همراز آن را نوشته و در نشر قالانیورد منتشر كرده است.