بی نقص ترین ساز، نی است كه در عزای حسین(ع) می‌نالد

سهراب بخشی دیروز درگذشت؛ هنرمند برجسته موسیقی مقامی كه دوتارنوازی‌هایش بخش مهمی از حافظه موسیقی نواحی ایران خواهد بود

بی نقص ترین ساز، نی است كه در عزای حسین(ع) می‌نالد

آدم‌ها و درخت‌ها رسم‌های مشتركی دارند. مثلا هر آدمی یك روز می‌میرد و هر درختی هم یك روز می‌افتد. هر چند همه هستی مرگ را به‌گونه‌ای تجربه می‌كنند اما آدم‌ها و درخت‌ها این فرصت را دارند كه از یك ساقه كم‌جان تبدیل شوند به موجودی كه می‌شود در سایه‌اش آرمید. درخت‌ها و آدم‌ها هر دو هر قدر بارشان بیشتر است، سرشان را پایین تر می‌گیرند و آرامش و فروتنی بیشتری دارند. درخت‌ها و آدم‌ها شاید بیش از هر‌چیزی در طبیعت زندگی ببخشند. درخت‌ها اما بالاخره روزی بر می‌افتند و می‌روند... آدم‌ها اما می‌توانند بعد از مرگ‌شان هم بشوند یك یاد نیكو، یك اثر هنری، یك صدا، نوشته و... . درست است كه عمر آدم‌ها از درخت‌ها كمتر است، اما اگر بخواهند می‌توانند سال‌ها و حتی قرن‌ها بعد از یك درخت زندگی كنند. دیروز سهراب محمدی معروف به «سهراب بخشی» درگذشت. یكی از بازمانده‌های بحق بخشی‌های ایران كه سال‌ها در خراسان شمالی زندگی كرد و در 82 سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. او آخرین هنرمند بازمانده از نسل بخشی‌های خودبند كرمانج شمال خراسان بود كه جایش تا همیشه خالی خواهدبود. چندی پیش گفت‌وگویی با سهراب بخشی انجام دادیم كه می‌توانید بخش‌های جالب و خواندنی آن را از نظر بگذرانید. راستی از شنیدن آلبوم موسیقی «شمال خراسان» هم غافل نشوید، آلبومی كه زنده‌یاد محمدی برای خوانندگی آن در سال 1394 جایزه باربد را به خود اختصاص داد و قطعه‌ای از آن با نام «شاره‌جان» در فضای مجازی مورد توجه بسیاری هست.

از نظر شما كامل‌ترین ساز چیست؟
نی.
چرا؟
چون تنها سازی است كه در عزای امام حسین(ع) می‌نالد و می‌تواند با گروه تعزیه همراهی كند. البته دف هم بی‌نقص است. بقیه سازها همه نقص دارند، دوتار هم نقص دارد.
دف چرا كامل است؟
(با خنده) اسرار ما بخشی‌هاست، نمی‌شود همه چیز را بگویم كه...
پس ایرادهای بقیه سازها و تار هم جزو اسرار است حتما!
بله كه هست. نمی‌شود به این راحتی سر از اسرار ما دربیاوری كه. اگر همه رازها را بگویم این دوتار (اشاره به سازی كه در دست دارد) از دوتار بودن می‌افتد.
شما موقع دوتار زدن كردی می‌خوانی، برخی بخشی‌ها هم تركی می‌خوانند. كدام اصیل تر است؟‌
اصل خواندن با دوتار تركی است، كردی زدن و خواندن خیلی سخت است اما من با این‌كه هر دو زبان را می‌دانم فقط كردی می‌خوانم.
خب تركی هم بخوانید.
مگر من بخشی سر خرمنه‌ام كه همه جوره بزنم و بخوانم!
«بخشی» سر خرمنه یعنی چه؟
ببین اگر یك بخشی به دو زبان بخواند اصالت كارش از بین می‌رود و مردم به او می‌گویند بخشی سر خرمنه. یعنی این بخشی گدا و بی‌سواد است. همه سازی می‌زند و به همه زبانی می‌خواند. بخشی اصیل یك مسیر را می‌رود، از اول تا آخر عمرش...
یعنی اگر آدم یك مسیر را پیش نرود می‌شود بخشی سر خرمنه، مثلا من شعر بگویم و داستان هم بنویسم.
من از كار شماها خبر ندارم اما یك بخشی باید اصالت خودش را نگه دارد. اصلا آدم كه یك مسیر را بگیرد و برود موفق تر می‌شود، نرود می‌شود بخشی سر خرمنه و از هر چیز كمی می‌داند. خلاصه كه من بخشی سر خرمنه نشدم بقیه هم نشوند بهتر است.
پدر شما حتما بخشی بوده، فرزندان‌تان هم بخشی هستند؟
من هفت پشتم بخشی بوده، بچه‌هایم هم بعضی‌هاشان ساز می‌زنند. توی عروسی‌های خودمان هم ساز خودمان را می‌زنیم و از خانه خدا و زیارت هم بیاییم همین‌طور. یعنی بخشی بودن توی خون ماست و باید با ما بماند.
گذر زمان خیلی چیزها را عوض كرده از موسیقی‌های عروسی‌ تا آیین آمدن حاجی‌ها از خانه خدا و خیلی چیزهای دیگر. این سازی كه محكم گرفته‌اید توی دست‌تان و اسرارش را نمی‌گویید چطور؟ اصلا عوض شده‌است؟
عوض شده، البته كمی. آن وقت‌ها تارهای دوتار مثل حالا از سیم نبود. باید ابریشم آب نخورده را كه به آن كال می‌گفتند، به هم می‌بافتند و می‌شد تارهای ساز. مادرم سه جا كرم ابریشم می‌انداخت و ابریشم خالص برمی‌داشت برای سازهای ما. دو تا رشته 12 تایی تار ابریشمی را به هم می‌بافت تا بشوند دو تا تار نازك. می‌گفتم چرا همه را جمع می‌كنی به هم می‌بافی؟ می‌گفت: می‌روی عروسی ساز می‌زنی این ابریشم داغ می‌شود، یك لته‌ای از آن پاره می‌شود و حال خودش را از دست می‌دهد. اگر لته‌های دیگر نباشد نمی‌توانی خوب ساز بزنی.
می رفتید عروسی ساز می‌زدید؟
ها می‌رفتم. اما اگر حواست جمع نبود سازت را لال می‌كردند.
مگر ساز لال می‌شود؟
تو امروز آمده‌ای اسرار ما را از زبانم بكشی (با خنده) اما این یكی را می‌گویم، چون دیگر سیم جای ابریشم كال را گرفته و سال‌های زیادی گذشته... . این راهی بود كه بین بخشی‌های قدیمی و كاركشته رواج داشت و آن را می‌دانستند. می‌آمدند می‌گفتند سازت را می‌دهی نگاه كنم؟ خب طرف مقابل هم نمی‌دانست او می‌خواهد چه‌كار كند. اما او انگشتش را توی گوشش كرده‌بود و با روغن درون گوش آلوده كرده‌بود. ساز را می‌گرفت انگشتش را روی تارهای ساز می‌كشید و هی تكرار می‌كرد عجب تاری! عجب تاری! به‌به به‌به. خلاصه بعدش دیگر تار لال‌لال شده‌بود. همین كه تارت لال می‌شد هم از دور رقابت خارج بودی و شكست خورده‌بودی. از بس بخشی‌ها دست از این حیله برنداشتند ابریشم رفت و سیم آمد. اما همان طور كه جنس چوب دوتار از درخت توت است جنس تارهایش هم باید از درخت توت یا همان ابریشم باشد كه دیگر نیست...
سیم صدای بهتری دارد یا ابریشم؟
ابریشم را دوست داشتم، كم صداست اما عین ما حرف می‌زند. صدایش جور دیگری است، انگار آدمی زیر لب با خودش حرف‌های حسابی زمزمه می‌كند... آن‌جور است...
كسی توانست ساز شما را هم لال كند؟
نه، كسی نتوانست سر من كلاه بگذارد. ما تا هفت پشت بخشی هستیم و كلك‌ها و ناروهای همه را خوب می‌شناختیم.