چرا دانشجوی درشتهیکل خبر نداشت؟
امید مهدینژاد طنزنویس
دکتر نامداریان، استادیار تاریخ در دانشگاه بوق روزی که عینکش را در منزل جا گذاشته بود و به همین دلیل سردرد گرفته بود و اعصابش به هم ریخته بود، پس از آنکه وارد کلاس شد و کتش را درآورد و روی پشتی صندلی آویزان کرد و روی صندلی نشست و کیفش را روی میز گذاشت، نگاهی به دانشجویان انداخت و تصویر محو و مبهمی از آنان مشاهده کرد و در آن میان دانشجوی درشتهیکلی را دید که ته کلاس ایستاده بود و توجهی به او نداشت. دکتر نامداریان که واقعا اعصاب نداشت دانشجوی درشتهیکل را خطاب کرد و از وی پرسید: شما، بگو ببینم، علت انقراض سلسله صفوی چه بود؟ دانشجوی درشتهیکل گفت: با منید؟ دکتر نامداریان گفت: بلی. دانشجوی درشتهیکل گفت: نمیدانم. دکتر نامداریان گفت: چرا و به چه دلیل شاهسلطانحسین را پادشاهی بیکفایت میدانیم؟ دانشجوی درشتهیکل گفت: نمیدانم. دکتر گفت: چرا حمله محمود افغان به اصفهان را نباید حمله دانست بلکه باید آن را شورش نامید؟ دانشجوی درشتهیکل گفت: از من سؤال میکنید؟ دکتر گفت: بلی که از تو سؤال میکنم. دانشجوی درشتهیکل گفت: من خبر ندارم. دکتر گفت: مگر درس جلسه گذشته ما درباره انقراض صفویه نبود؟ من چهارشنبه گذشته همه اینها را درس دادم. دانشجوی درشتهیکل گفت: من هم چهارشنبه گذشته با رفقا شمال بودم. دکتر نامداریان که بسیار عصبانی شده بود از کوره دررفت و گفت: احمق گوساله، با من یکی به دو میکنی؟ همین امروز درست را با من حذف میکنی. دانشجوی درشتهیکل گفت: من با شما درس ندارم. من آمدهام سیم برق را تعمیر کنم. در این لحظه به جهت رعایت پروتکلهای بهداشتی و فاصلهگذاری اجتماعی کلاس تعطیل شد و جلسات بعدی بهصورت آنلاین برگزار شد و کسی برای تعمیر سیم برق وارد کلاس نشد و دکتر نامداریان همه دانشجویان را دید و ظهور و سقوط سایر سلسلههای پادشاهی را نیز تدریس کرد.