«دلشدگان»، «ابجد» و «زمستان است» 3فیلمی هستند که نام محمدرضا شجریان را در تیتراژ خود دارند
گر ز حال دل خبر داری بگو
حال ما حال شاهزاده ترک در «دلشدگان» علی حاتمی است پای پلههای تالار موسیقی وقتی طاهر را با حال نزار و افتاده و درحال احتضار میبیند (با چشمهای بازِ نابینا) که مشغول آواز خواندن این شعر حافظ در بیات ترک است: «غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی/ نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو». نشت خون به دستمال سفیدی که در دستان طاهر است، خبر از صید شدن به تیر غمزه چشم آن کمان ابرو میدهد. دلدادگی شاهزاده نابینای ترک و طاهر، استاد آواز ایرانی هم حکایتی دارد؛ اولی به صدا و چشم دل عاشق شده و دومی به دیده و چه حلقه وصلی بهتر و خوشتر از صدای سحرانگیز محمدرضا شجریان که آواز و تصنیف خوانیاش، بر مانایی دلشدگان مهر تایید میزند.
طاهر که به عنوان خواننده و استاد آواز در زمان احمدشاه قاجار همراه یک گروه موسیقی برای ضبط صفحه به پاریس رفته، از هر فرصتی برای تمرین آواز استفاده میکند. تصنیفی که دقیقه 37 فیلم و با اشعاری از مولانا و حافظ میشنویم، هم روح و جان ما را صیقل میدهد و هم شاهزاده ترک را به سمت این صدای روح نواز میکشاند: «گر ز حال دل خبر داری بگو/ ور نشانی مختصر داری بگو/ مرگ را دانم ولی تا کوی دوست/ راه اگر نزدیکتر داری بگو».
بعد از پایان آواز، شاهزاده نابینا به طاهر نزدیکتر میشود و پاداش و دستمریزاد صدای طاهر را با حسن جمال میدهد، حقهمسایگی را بجا میآورد و خواننده را گرفتار دل میکند. گفتوگوی لیلا (شاهزاده ترک) با طاهر یکی از دلپذیرترین مصاحبتهای عاشقانه تاریخ سینمای ایران است. لیلا (لیلا حاتمی 19 ساله) سر صحبت را اینچنین باز میکند و اینگونه از خوش الحانی طاهر میپرسد: «تا این هنگام شب بود و ظلمت؛ پرتو آوازی که بیدارم کرد از آنِ کیست؟» که طاهر (امین تارخ) فروتنانه خود را به نفعِ شکوه شعر کنار میکشد و همه چیز را به «عشق» و «حکایت دل» حواله میدهد. درواقع طاهر به جای معرفی پرغرورش برای برخورداری از موهبت چنین صدای دلبرانهای، به منشا آن اشاره میکند: عشق. طاهر اگر عاشق نبود، آن همه ذوق و استعداد هم چنین جلوه باشکوهی پیدا نمیکرد.
آوازهای «ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم» و «پاسبان حرم دل شدهام» و تصنیفهای «گلچهره مپرس...»، «غلام چشم آن ترکم...» و «گلچهره مریز...» جلوههای دیگری از عاشقی طاهر است؛ عشقی که با ترکیبی از شیفتگی طاهر به آواز و موسیقی و دلبستگی به شاهزاده نابینا، محرک تام و تمام قصه دلشدگان است. آن چیزی که بیماری طاهر را تسریع میکند و «راه نزدیکتر» را به او نشان میدهد، «حذف آواز از پروگرام کنسرت» است که میرزا محمود مهندس (محمدعلی کشاورز) درست در آستانه برگزاری کنسرت از آن خبر میدهد. بعد از آن حتی دلداری و غمخواری آقافرج بوسلیک (اکبر عبدی) هم افاقه نمیکند. تقدیر طاهرخان بحر نور، ناکامی در عشق (در هر دو وجهی که ذکر آن رفت) و مردن در غربت و پای پلههای تالار موسیقی پاریس است.
در این سالها نقدهای زیادی درباره لب زدن اشتباه و ناهماهنگ بازیگر موقع آواز و تصنیف شجریان مطرح شده، اما ظاهرا این خواست خود شجریان و حسین علیزاده آهنگساز فیلم بود که این صحنهها با لب زدن امین تارخ برگزار نشود. چون صدای شجریان به قدری برجسته و آشنا بود که حتی بهترین و هماهنگترین لب زدن بازیگر هم آشنازدایی نمیکرد و هیچ کس باورش نمیشد این صدای خوانندهای به نام طاهر است.
با این حال و با اینکه علی حاتمی، به خوبی و با دیالوگها و فضاسازیاش، عشق میان طاهر و لیلا و ادای دین به موسیقی و آواز ایرانی را به تماشاگر منتقل میکند، اما ای کاش تصمیم دیگری برای بهرهگیری از صدای شجریان در صحنهها میگرفت. چون الان به نظر میرسد قرار بوده بازیگر به جای خواننده لب بزند اما در این کار توفیقی به دست نیاورده و موفق نیست. شاید اگر صدای شجریان را بدون حرکات صورت و تلاش بازیگر برای لب زدن میدیدیم، با فضایی باورپذیرتر روبهرو بودیم. با این حال تماشاگر بهطور جداگانه هم حال صدای شجریان را میبرد و هم قصه دلدادگی طاهر را دریافت میکند، درحالیکه اگر میشد حاتمی، شجریان و علیزاده به راهکار دیگری برسند، وحدت صدا و تصویر هم اتفاق میافتاد و تاثیرگذاری و باورپذیری این سکانسهای آواز و تصنیفخوانی هم بیش از اینها میشد.
به جز دلشدگان (1370)، ابجد به کارگردانی ابوالفضل جلیلی و محصول سال 81 و زمستان است به کارگردانی رفیع پیتز محصول سال 84، دو فیلم دیگری هستند که بهطور رسمی از صدای شجریان بهره گرفتند. قصه فیلم اول که تاکنون به نمایش درنیامده، درباره نوجوانی است که خانوادهاش موافق علاقهمندی او به هنر نیستند. تصنیفهای «دولت عشق» و «ای ایران ای سرای امید» از جمله آثار شجریان است که در ابجد شنیده میشود. قصه فیلم دوم هم قصه رنجوری و تنهایی زنی ترک شده به نام خاتون را روایت میکند. کارگردان در قسمتهای آغازین و پایانی فیلم و در فضای سرد و برفی زمستان، از تصنیف «زمستان است» با صدای شجریان، تار حسین علیزاده و شعر مهدی اخوان ثالث بهره میبرد که پیشتر در آلبومی به همین نام منتشر شده بود: «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/ سرها در گریبان است/ سرها در گریبان است...».
به جز این سه فیلم، صدای شجریان در برخی فیلمهای دیگر هم به عنوان موسیقی صحنه شنیدهشدهاست. یکی از مهمترین ارجاعات به شجریان هم در فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی و آن دیالوگ سیمین: «من این شجریان رو بردم» اتفاق میافتد. جالب اینکه بازیگر نقش سیمین هم لیلا حاتمی است که سالها قبل در دلشدگان به همین صدای شجریان دل دادهبود. دوباره لیلای 19 ساله را در هیبت شاهزاده نابینای ترک هنگام نخستین مواجهه با طاهر در فیلم علیحاتمی مجسم کنید؛ همراهی صدای تار حسین علیزاده را هم به یاد بیاورید. لیلا میگوید: «تا این هنگام شب بود و ظلمت؛ پرتو آوازی که بیدارم کرد از آنِ کیست؟» طاهر/ امین تارخ که میداند این صدا از کدام حنجره بیتکرار بیرون میآمد، این بار جواب میدهد: محمدرضا شجریان.
طاهر که به عنوان خواننده و استاد آواز در زمان احمدشاه قاجار همراه یک گروه موسیقی برای ضبط صفحه به پاریس رفته، از هر فرصتی برای تمرین آواز استفاده میکند. تصنیفی که دقیقه 37 فیلم و با اشعاری از مولانا و حافظ میشنویم، هم روح و جان ما را صیقل میدهد و هم شاهزاده ترک را به سمت این صدای روح نواز میکشاند: «گر ز حال دل خبر داری بگو/ ور نشانی مختصر داری بگو/ مرگ را دانم ولی تا کوی دوست/ راه اگر نزدیکتر داری بگو».
بعد از پایان آواز، شاهزاده نابینا به طاهر نزدیکتر میشود و پاداش و دستمریزاد صدای طاهر را با حسن جمال میدهد، حقهمسایگی را بجا میآورد و خواننده را گرفتار دل میکند. گفتوگوی لیلا (شاهزاده ترک) با طاهر یکی از دلپذیرترین مصاحبتهای عاشقانه تاریخ سینمای ایران است. لیلا (لیلا حاتمی 19 ساله) سر صحبت را اینچنین باز میکند و اینگونه از خوش الحانی طاهر میپرسد: «تا این هنگام شب بود و ظلمت؛ پرتو آوازی که بیدارم کرد از آنِ کیست؟» که طاهر (امین تارخ) فروتنانه خود را به نفعِ شکوه شعر کنار میکشد و همه چیز را به «عشق» و «حکایت دل» حواله میدهد. درواقع طاهر به جای معرفی پرغرورش برای برخورداری از موهبت چنین صدای دلبرانهای، به منشا آن اشاره میکند: عشق. طاهر اگر عاشق نبود، آن همه ذوق و استعداد هم چنین جلوه باشکوهی پیدا نمیکرد.
آوازهای «ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم» و «پاسبان حرم دل شدهام» و تصنیفهای «گلچهره مپرس...»، «غلام چشم آن ترکم...» و «گلچهره مریز...» جلوههای دیگری از عاشقی طاهر است؛ عشقی که با ترکیبی از شیفتگی طاهر به آواز و موسیقی و دلبستگی به شاهزاده نابینا، محرک تام و تمام قصه دلشدگان است. آن چیزی که بیماری طاهر را تسریع میکند و «راه نزدیکتر» را به او نشان میدهد، «حذف آواز از پروگرام کنسرت» است که میرزا محمود مهندس (محمدعلی کشاورز) درست در آستانه برگزاری کنسرت از آن خبر میدهد. بعد از آن حتی دلداری و غمخواری آقافرج بوسلیک (اکبر عبدی) هم افاقه نمیکند. تقدیر طاهرخان بحر نور، ناکامی در عشق (در هر دو وجهی که ذکر آن رفت) و مردن در غربت و پای پلههای تالار موسیقی پاریس است.
در این سالها نقدهای زیادی درباره لب زدن اشتباه و ناهماهنگ بازیگر موقع آواز و تصنیف شجریان مطرح شده، اما ظاهرا این خواست خود شجریان و حسین علیزاده آهنگساز فیلم بود که این صحنهها با لب زدن امین تارخ برگزار نشود. چون صدای شجریان به قدری برجسته و آشنا بود که حتی بهترین و هماهنگترین لب زدن بازیگر هم آشنازدایی نمیکرد و هیچ کس باورش نمیشد این صدای خوانندهای به نام طاهر است.
با این حال و با اینکه علی حاتمی، به خوبی و با دیالوگها و فضاسازیاش، عشق میان طاهر و لیلا و ادای دین به موسیقی و آواز ایرانی را به تماشاگر منتقل میکند، اما ای کاش تصمیم دیگری برای بهرهگیری از صدای شجریان در صحنهها میگرفت. چون الان به نظر میرسد قرار بوده بازیگر به جای خواننده لب بزند اما در این کار توفیقی به دست نیاورده و موفق نیست. شاید اگر صدای شجریان را بدون حرکات صورت و تلاش بازیگر برای لب زدن میدیدیم، با فضایی باورپذیرتر روبهرو بودیم. با این حال تماشاگر بهطور جداگانه هم حال صدای شجریان را میبرد و هم قصه دلدادگی طاهر را دریافت میکند، درحالیکه اگر میشد حاتمی، شجریان و علیزاده به راهکار دیگری برسند، وحدت صدا و تصویر هم اتفاق میافتاد و تاثیرگذاری و باورپذیری این سکانسهای آواز و تصنیفخوانی هم بیش از اینها میشد.
به جز دلشدگان (1370)، ابجد به کارگردانی ابوالفضل جلیلی و محصول سال 81 و زمستان است به کارگردانی رفیع پیتز محصول سال 84، دو فیلم دیگری هستند که بهطور رسمی از صدای شجریان بهره گرفتند. قصه فیلم اول که تاکنون به نمایش درنیامده، درباره نوجوانی است که خانوادهاش موافق علاقهمندی او به هنر نیستند. تصنیفهای «دولت عشق» و «ای ایران ای سرای امید» از جمله آثار شجریان است که در ابجد شنیده میشود. قصه فیلم دوم هم قصه رنجوری و تنهایی زنی ترک شده به نام خاتون را روایت میکند. کارگردان در قسمتهای آغازین و پایانی فیلم و در فضای سرد و برفی زمستان، از تصنیف «زمستان است» با صدای شجریان، تار حسین علیزاده و شعر مهدی اخوان ثالث بهره میبرد که پیشتر در آلبومی به همین نام منتشر شده بود: «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/ سرها در گریبان است/ سرها در گریبان است...».
به جز این سه فیلم، صدای شجریان در برخی فیلمهای دیگر هم به عنوان موسیقی صحنه شنیدهشدهاست. یکی از مهمترین ارجاعات به شجریان هم در فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی و آن دیالوگ سیمین: «من این شجریان رو بردم» اتفاق میافتد. جالب اینکه بازیگر نقش سیمین هم لیلا حاتمی است که سالها قبل در دلشدگان به همین صدای شجریان دل دادهبود. دوباره لیلای 19 ساله را در هیبت شاهزاده نابینای ترک هنگام نخستین مواجهه با طاهر در فیلم علیحاتمی مجسم کنید؛ همراهی صدای تار حسین علیزاده را هم به یاد بیاورید. لیلا میگوید: «تا این هنگام شب بود و ظلمت؛ پرتو آوازی که بیدارم کرد از آنِ کیست؟» طاهر/ امین تارخ که میداند این صدا از کدام حنجره بیتکرار بیرون میآمد، این بار جواب میدهد: محمدرضا شجریان.