ای خدا این وصل را هجران مکن
یادداشت: رسالت بوذری مجری
هوالعلی الاعلی
محبت سیدالشهدا در میان آدمها
با هر رنگ و نژاد و ملیت ، همزبانی میآورد
من با همه ساکنان این محبت ، هموطنم ...
همزادم ... همقبیلهام ...
وقتی پیرمرد عراقی با چشمان اشکبار ، به من میگوید
« سلام مرا به اهل ایران برسانید ، امسال جایشان گرچه خالی است ولی ما دعاگویشان هستیم »
یعنی آن پیرمرد هم ، هموطن من است و مگر جز این است که کربلا موطن همه ماست ...
و مگر جز این است که
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
و اربعین روزگار وصل ماست ...
گرچه امسال به بلا دچار آمدیم ...
در چنبره کرونا گرفتار شدیم و بسیاری از عشاق الحسین علیهالسلام در حسرت زیارت اربعین شب را به صبح و صبح را به شب پیوند زدند ، اما قلبشان را حرم ساختند و بهقصد تقرب به این حرم ، قلب را صیقل زدند ...
من در این میانه به قول آل احمد ، دیگر خسی در میقات نیستم ... کسی هستم در میعاد ...
مباهی و مبتهجم به اینکه گرچه سیهرو
و بیلیاقتم اما سفیرم ...
و مگر سفیر امانتدار نیست !
من امانتدار ارادت مردمم ... بهقدر توانم ...
باروی سیاه...
با ناله و آه ...
نامه میبرم به دربار پادشاه ...
بسان موری به نزد سلیمان ...
گرچه بیقدر و قیمتم ... اما هنر مور
همین است ، که پیشکش کند ران ملخی به محضرش...
فوز و فیض زیارت گرچه سلب شده ،
اما به قول رفیقم که پیغام داده بود
به اربابم بگو
بطلبی یا نطلبی دوستت دارم ...
« دوستت دارم حسین » های مردم را در این وانفسای دوری از کربلا به دوش میگیرم و میبرم به محضرش...
و این نهتنها برایم سخت و صعب و دشوار نیست ، که احلی من العسل ...
اما بگذارید اعترافی کنم ...
کابوسی گریبانم را چسبیده و رها نمیکند
و آن اینکه نکند چشمباز کنم و کسی
شانههایم را
تکان دهد و بگوید
« آهای عمو یادگار
خوابی یا بیدار ...»
من سخت میترسم از آن روز که چشمباز کنم و کسی بگوید
« چه خواب شیرین
و دلربایی بود این سفرهای کربلا ...»
آی جماعت !
من از این کابوس هراسناکم ...
کاش نیاید ...
کاش گریبانم را رها کند ...
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
نیست در عالم ز هجران سختتر
هرچه خواهی کن ولیکن ، آن مکن
بنده شاه ولایت
عبده الراجی رسالت
یاعلی یا هیچ