گفتوگو با احمد عربانی و ساعد نیکذات درباره استاد عالمی
همه عمر هنرمندانه زیست
اوایل دهه 70 بود، برای دیدن دوستی رفته بودم استودیوی علی رئیسشقاقی، یکی از بهترین عکاسان پیشکسوت عکس تبلیغاتی. عکسی را چاپ کرده و به دیوار نصب کرده بودند و آقای شقاقی با تحسین به عکس نگاه میکرد. پالایشگاه نفت بود در غروب. وقتی نگاه کردنش تمام شد، گفت:« فقط عالمی میتواند چنین عکس پانورامایی از صنعت بگیرد که آهن و فلز چنین زیبا و رنگ و لعابدار باشد...» آن سالها، زمانی که هنوز دوربینهای دیجیتال باب نشده بود و فتوشاپ مثل امروز نبود که همهچیز مصنوعی باشد. دکتر اکبر عالمی زیباترین و باکیفیتترین عکسها را ثبت میکرد. ساعتی بعد برای بردن عکسها آمد. خوشپوش، مودب، مهربان، مردمدار، خوشصحبت و... آن روز من یک هنرمند کامل را دیدم. بعدها سر کلاسهایش نشستم و همه سالهایی که از نزدیک دیدمش مانند همان روز اول، انسان و هنرمند و استاد کامل بود. دیروز برای همیشه آقای عالمی از این دنیا رفت. این ماهها آنقدر آدم عزیز و محترم و هنرمند از دست دادهایم که به قول احمد عربانی: « آدم هوس مرگ میکنه دیگه ».
دیروز که به احمد عربانی، کاریکاتوریست معروف تلفن کردم که درباره آقای عالمی بپرسم، اندوهگین بود و پر از حسرت. درگذشت محمدرضا شجریان و اکبر عالمی در فاصلهای بسیار کم، پریشاناش کرده بود، میگفت: واویلایی است، بزرگان هنر و فرهنگ یکی یکی میروند و هولناک این است که کسی جای خالی آنها را پر نمیکند. صد سال یا بیشتر باید بگذرد تا کسی مثل استاد شجریان یا زندهیاد عالمی مانند یک ستاره بدرخشد و از درخشش او، دیگران هم بهره ببرند.
من اوایل دهه 60 که فیلم تبر را ساختم با آقای عالمی آشنا شدم. آن زمان مدیر لابراتوار تلویزیون بود. از دانشی که داشت، شگفتزده شدم و از فروتنیاش. از بیدریغیاش در این که دانشش را در اختیار دیگران بگذارد. دوستیمان ادامه یافت و در همه اینسالها کم دیدم کسی را که دانشمند و عالم باشد و به این میزان خوشمشرب باشد و رفیق. خوشبیان بود، طنازی خاصی داشت اما هرگز ندیده و نشنیدهام که حرف بیربطی بگوید، میدانست کجا، چه و به چه مقدار باید صحبت کند. اظهار فضل نمیکرد، فضل در او نهادینه بود و هر زمان حرفی میزد و کاری میکرد ما را در این دنیای فضل شریک میکرد. به باور من انسانهایی مانند آقای عالمی؛ هدیه خداوند هستند، آمدهاند تا چیزی به دنیا اضافه کنند و بروند. با رفتنشان دنیا چیزی کم خواهد داشت اما آنها آنقدر کامل و خوب بودهاند که حتما جایی میروند که خیلی بهتر از اینجاست. آنها ز بالا آمدهاند و بالا میروند... فقط افسوس میماند برای ما که دنیایی که در آن زیست میکنیم روز به روز از خوبان خالیترمیشود.
ساعد نیکذات: عاشق ایران بود
ساعد نیکذات، عکاس و فیلمبردار سینما، در میانه حرفهایش درباره آقای عالمی، گریه کرد. گریه شاگرد و دوست برای استاد؛ استادی که برای نیکذات و همنسلان او سنگتمام گذاشته است و آنها از او بسیار آموختهاند. هم فن یاد گرفتهاند هم اخلاق، هم راه و رسم انسان بودن.
نیکذات میگوید: آقای عالمی برای چند نسل از جوانان ایران که به عکاسی، سینما و دیگر هنرها علاقهمند بودند، استادی تمامعیار بود. فرق نمیکند در دانشگاه درس خواندهباشی یا در محفلی و انجمنی پای صحبتهای او نشستهباشی یا در تلویزیون او را دیدهباشی، همه شاگرد او بودیم. زمانی که تصمیم گرفتیم انجمن ملی عکس ایران را راهاندازی کنیم، آقای عالمی تلاش زیادی برای به سرانجام رساندن این انجمن به خرج داد و افتخار ما این است که عضو هیات موسس انجمن بود.
آنچه در همه این سالها در آقای عالمی دیدم، فروتنی بود و استقلال شخصیتی. زبان میدانست و مشتاق یادگیری بود. میدانید چرا آقای عالمی درکنار چند نسل بوده و به آنها آموزش داده و برای همه آنها همیشه جوان و پرانرژی بوده؟ چون علمش را مدام به روز میکرد. این خصلت بینظیر او بود. هر روز اطلاعات و معلوماتش به روز میشد، برای همین من به او صفت «حکیم» میدهم. چون علمش زیاد بود، چون درباره فرهنگ و هنر دانش عمیقی داشت، بیسوادی نبود که با چند کلام حرف دهانپر کن، بخواهد نظر دیگران را به خود جلب کند. حرفش سند علمی داشت و مرجع بود. از همه مهمتر علاقه عجیبی به ایران داشت، از ناسیونالیستهای خودخواه بیسواد نبود. او دانش خود را به روز میکرد و آن را در اختیار همگان قرار میداد تا جوانان ایرانی رشد و پیشرفت کنند و باعث ترقی ایران شوند. میگفت من برای پیشرفت ایران جلوی همه دانایان زمین زانو میزنم.
سال 65 در یک سخنرانی که در موزه هنرهای معاصر برگزار شد، ایشان را از نزدیک دیدم. آن زمان مد بود که اورکت سبز بپوشند که ثابت کنند انقلابیاند. آقای عالمی آمد، کت و شلوار به تن و آراسته. زمانی که شروع به صحبت کرد من از او آموختم اگر میخواهم جای پای محکمی در هنر و فرهنگ داشتهباشم، باید دانش یاد بگیرم و علم خود را زیاد کنم. باسوادی و دانش تنها راه ماندن و داشتن اعتبار در دنیای فرهنگ و هنر است. آقای عالمی همیشه میگفت: « در دنیای هنر سه نوع آدم وجود دارد: هنرور، هنرورز و هنرمند.هنرور به وسیله هنر، درآمد کسب میکند.هنروز با ابزار هنر آشناست.اما هنرمند و آدم خلاق، دانشمند و مسلط به ابزار هنر است که آفرینش هنری، حرفه اوست. آفرینش از او شروع میشود...» و امروز ما عزادار یکی از معتبرترین هنرمندان ایران هستیم. نمیدانم چه زمانی و در چه مقطعی از تاریخ بار دیگر ایران هنرمند و حکیمی مانند اکبر عالمی را به خود ببیند. مطمئنم جای او برای سالهای زیادی خالی خواهدبود.