خلاقیت 2 جوان در کجا شکوفا شد؟
امید مهدینژاد طنزنویس
دو جوان برای دزدی به یک مغازه جواهرفروشی رفتند. نقشه آنها این بود که یکی از آنها سر جواهرفروش را گرم کند و نفر دوم مقداری از جواهرات را بدزدد و از مغازه خارج شود، اما پیش از آنکه آنها بتوانند نقشه خود را عملی کنند، جواهرفروش متوجه دزدبودن آنها شد و فریاد زد: دزد، دزد و دو جوان بهسرعت پا به فرار گذاشتند و جواهرفروش نیز به دنبال آنها به خیابان دوید. دو جوان در حین فرار با خود فکر کردند اگر جواهرفروش با فریاد دزد دزد دنبال آنها بیاید، مردم میفهمند و آنها را میگیرند و تحویل نیروهای انتظامی میدهند، پس بهسرعت نقشه جدیدی کشیدند و ایستادند تا جواهرفروش به آنها برسد و وقتی رسید زیربغل او را گرفتند و با بیان اینکه ایشان برادرمان است و دیوانه شده و فکر میکند همه دزدند و دارند بخوربخور میکنند، وی را بهطرف مغازه جواهرفروشی بردند. جواهرفروش که از این ابتکار عمل آنها جا خورده و خوشش آمده بود در همان حال که دو جوان زیربغلش را گرفته بودند و میبردند به آنها گفت: شما که اینقدر مبتکر و خلاق و باحال هستید، چرا به کار دزدی اشتغال دارید؟ دو جوان گفتند: ما تلاش بسیاری کردیم که شغلی متناسب با استعداد و خلاقیت خود پیدا کنیم، اما پیدا نکردیم و حالا برای امرارمعاش مجبور به دزدی شدهایم. جواهرفروش گفت: من دوستی دارم که آموزشگاه بازیگری دارد و حتم دارم او میتواند استعداد شما را در راه درست خود شکوفا کند. در این لحظه دو جوان و جواهرفروش به مغازه جواهرفروشی رسیدند و جواهرفروش با آموزشگاه دوست خود تماس گرفت و دو جوان را به وی معرفی کرد و دو جوان به نزد وی رفتند و طبق آخرین متدهای جهانی به فراگیری بازیگری پرداختند و هماکنون دو بازیگر مشهور و موفق هستند و آثار برجستهای از خود بجا گذاشتهاند.
تیتر خبرها