امروز، صد و پنجاه و چهارمین سالروز تولد ستارخان است
خاک میخوریم خاک نمیدهیم
عکسی که میبینید، ستارخان را در ابتدای موزیک ویدئوی «ایران من» همایون شجریان نشان میدهد؛ البته نه ویدئوی اصلی این آهنگ، بلکه موزیک ویدئویی که با تکنیک جدید موسوم به دیپفیک تولید شده است و لابد تا حالا آن را دیدهاید. در این تکنیک که برمبنای هوش مصنوعی است، تصاویر و ویدئوهای دروغینِ واقعگرایانه درست میشود. حالا یک گروه، قهرمانهای ملیمان را با این تکنیک واداشتهاند که روی تصنیف میهنی «ایران من» لب بزنند. این دیپفیکویدئو با ستارخان آغاز میشود. او البته لب نمیزند و نمیخواند و صرفا در حال تنظیم حسش با موسیقی و شعر این تصنیف است. اگر ندیدهاید، ببینید؛ تماشایی است. همانطور که این ویدئو با ستارخان آغاز میشود، مبارزه جدی و سازماندهی شده برای رهایی تبریز در عصر مشروطه نیز با ستارخان شروع میشود. او 154 سال پیش در چنین روزی، تنها 48 سال پیش از اینکه در تهران از پای دربیاید، در روستای بیشک شهرستان ورزقان به دنیا آمده بود. شخصیت ستارخان، آنقدر در عرصه ملی محبوب است که با وجود بیمهری سینمای ایران به قهرمانهای ملیاش، تاکنون چندباری در رابطه با او فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی تولید شده است و سرآمدشان فیلمی است که زندهیاد علی حاتمی در سال ۱۳۵۱ ساخت و در آن، علی نصیریان در نقش ستارخان حاضر شد. 40 سال بعد، در سال ۱۳۹۱ نیز یک فیلم مستند با نام «عیار مشروطه» که یک واگویی از زایش تا درگذشت ستارخان است از سوی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شد. در سال 1396 سریالی به نام «ایراندخت» به کارگردانی محمدرضا وزری در ۳۰ قسمت تولید شد و ۱۰قسمت آن از شبکه یک سیما پخش شد. در این سریال سعید نیکپور در نقش ستارخان و شکر خدا گودزی در نقش باقرخان ایفای نقش کردهاند. ستارخان در خاطراتش نوشته است: «من هیچوقت گریه نمیکنم چون اگر اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین میخورد... اما در عصر مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشک ریختم. حدود 9 ماه بود که تحت فشار بودیم... بدون غذا و لباس... از قرارگاه اومدم بیرون... چشمم به یک زن افتاد با بچهای در بغلش... دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف... علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشهها را خوردن... با خودم گفتم الان مادر آن بچه به من فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته... اما... مادر کودک آمد و او را بغل کرد و گفت: «عیبی نداره فرزندم... خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم...» آنجا بود که اشکم در آمد...»
تیتر خبرها