کودکان محله دروازه غار روز متفاوتی را برای پرستاران بیمارستان امامخمینی(ره) تهران رقم زدند
به نام پرستاران
در بین همه کسانی که از بیماری یا از نگرانی بیماری عزیزانشان رنگ به رو ندارند، تعدادی بچه قد و نیم دیده میشود که با گلهای نرگس در دستشان رنگ زندگی را به محوطه بیمارستان آوردهاند. اینجا در ورودی بیمارستان امامخمینی(ره) از سمت خیابان دکتر قریب است؛ جایی که آدمها با چند ماسک واردش میشوند و حواسشان هست که دست و تنشان به جایی نخورد تا مبادا گرفتار ویروسی شوند که ممکن است هرجایی به کمین نشستهباشد؛ اما با این حال، امروز و در نقطهای کوچک از این بیمارستان، اتفاق قشنگی در حال رخ دادن است. درست روبهروی ساختمان قدیمی بیمارستان و دفتر پرستاری، بچههای محله شهید هرندی( دروازهغار) آمدهاند و با ماسک بر صورت و گل به دست، منتظر پرستاران ایستادهاند تا گلهای در دستشان را به آنها تقدیم کنند.
اشکان هم قرار است به نمایندگی از دیگر دوستانش برای تعدادی از پرستارهای بیمارستان، مداحی کند و شعر بخواند. حالا او دوستانش را دور خود جمع کردهاست و تمرین پیش از اجرای اصلی را انجام میدهد. او در مداحیاش از جنگی میگوید که امروز درگیرش شدهایم و پرستاران، مدافعان جان مردم در این جنگ شدهاند. اشکان خیلی خوب میخواند؛ سوزناک میخواند. اشکان همه را به حال و هوای جهاد میبرد؛ او میخواند و ما کیف میکنیم. کیف میکنیم از اینکه بلد است چه بخواند و چطور بخواند. کیف میکنیم از اینکه ساعتها و روزها برای خواندن یک مداحی کوتاه تمرین کرده و امروز قرار است همه احساسش را در صدایش بریزد و به عنوان تشکر، به جمع کوچکی از همه پرستاران این روزها تقدیم کند. اما بقیه بچهها هم همگی هنرمند هستند؛ حالا همهشان برگههای نقاشیشان را در دست گرفتهاند و منتظر دیدن پرستاران هستند. نقاشیهایی رنگی رنگی که در هر کدام نمادی از خودگذشتگی وجود دارد؛ آنقدر که به نظر میرسد مفهوم فداکار بودن و از خودگذشتگی، این روزها کاملا برایشان ملموس شدهاست.
تو را سپاسگزاریم
اما ماجرای حضور این بچهها در بیمارستان امامخمینی (ره) چیست؟ همهچیز به فکر و برنامهریزیهای حسین شکوری و مصطفی اینانلو برمیگردد. آقای شکوری، دانشجوی کارشناسی مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران است که همراه چند نفر دیگر از دوستانش، تیمی تشکیل دادهاند و در محله دروازهغار تهران فعالیت میکنند؛ جایی که بچههایش مثل همه بچههای دنیا، مستعد هرگونه فعالیت کودکانه و نوجوانانه هستند اما نیاز به تشویق و ترغیب آدمهایی مانند آقای شکوری و حاجآقا اینانلو دارند؛ روحانی جوانی که خیلیها او را به عنوان روحانی دروازه غار میشناسند که فعالیتهای حمایتی بسیارگوناگونی برای بچههای محله شهید هرندی داشتهاست.
حالا تیم آقای شکوری و دوستانشان سبا همراهی حاجآقا اینانلو، چند وقتی است دست به دست هم دادهاند و برنامههای مختلفی با بچه محلهای دروازهغار تدارک دیدهاند:« از برگزاری مسابقات ورزشی جودو تا برپایی مراسم افطاری در ماه رمضانی که گذشت؛ فعالیتهایی که با کمک خیران انجام شد و بچههای این محله در این روزهای سخت کرونایی و اقتصادی، حالشان بهتر از قبل شد.» اما یکی از این برنامهها، پویش تو را سپاس بود؛ پویشی که در آن از بچهها خواسته بودند احساسشان به کادر درمان را یا با کشیدن نقاشی یا با نوشتن دلنوشتههایی با دستان کوچکشان ابراز کنند. حاجآقا اینانلو میگوید:« مسابقه تلویزیونی عصر جدید را که دیدهاید؟ ما برای بچهها، مسابقه عصر دروازه غار راه انداختیم تا هرکسی هر هنری که دارد، درباره کار ارزشمند پرستاران انجام دهد.» کاری که بیشتر از 300کودک و نوجوان محله دروازه غار انجام دادند و از بین همه آنها، تعدادی منتخب شدند
تا با دستان و کلام خودشان، چشم در چشم پرستاران، آن را ابراز کنند.
همدلی خاص این روزها
خانم آریاملو، مدیر پرستاری مجتمع بیمارستانی امامخمینی(ره) است که وقتی ذوق و شوق بچهها را برای اجرای برنامههایشان دید، خیلی زود از دیگر پرستاران هم خواهش کرد خودشان را به فضای باز جلوی محوطه مجتمع برسانند. « به به؛ روزتون مبارک» این جملهای است که نه بچهها به پرستاران که خود پرستاران به دیگر همکارانشان میگویند؛ به نظر میرسد آنقدر سرشان شلوغ است و دغدغه دارند که هنوز فرصت نکردهاند همدیگر را ببینند و روزشان را به همدیگر تبریک بگویند.
حالا دیگر جمع پرستاران جمع شدهاست و آنهایی که شیفت کاریشان تمام شده ، به بچههای خوشذوق محله شهید هرندی پیوستهاند تا شاهد اجرای برنامه بچهها باشند و از دست آنها در سرمای دومین روز از زمستان، گلهای نرگس خوشرنگ و بویی بگیرند. اما خانم آریاملو سعی دارد هماهنگیها را خیلی زود انجام بدهد تا همهچیز به موقع انجام شود. او نگران بچههاست که مبادا در سرما زیاد منتظر بمانند و مریض شوند. مراقب است کسی از بچهها ماسکش پایین و بالا نشود تا مبادا به خاطر مهربانیشان، مبتلا به ویروس شوند. اصلا انگار همه آنها ساخته شدهاند برای پرستار بودن؛ آنقدر که مهربان بودن حتی از چشمهایشان هم معلوم بود. از خانم آریاملو درباره روزهایی که خودش و همکارانش در قامت پرستار، پشت سر گذاشتهاند، میپرسیم:« روزهای عجیبی را گذراندهایم؛ چرا میگویم عجیب؟ چون هم سخت بود و هم در کنارش خاطرههای خوب داشتیم.» و خانم آریاملو از احساس همدلی متفاوتی میگوید که پیش از این ندیدهبود اما این روزها همه در هر جایگاه و با هر مسؤولیتی، سعی کردند بهترین نوع از خودشان را ارائه کنند:« ما پرستارها و کادر درمان یکطور، مسؤولان اجرایی و حراست بیمارستان یکطور دیگر. در این بین حتی گروههای جهادی هم ازهیچ کمکی دریغ نکردند و با تمام توان به همراهی و همیاری ما آمدند. » و حالا تنها با آن چیزی که ما در همین چند دقیقه از حضور در بیمارستان دیدیم، شاید این قدردانی ساده اما باصفای بچههای دروازهغار بتواند مرهمی کوچک اما موثر بر خستگیهایشان باشد؛ آنقدر که خندههایشان از شعرخوانی و تلاش بچهها برای خوشحال شدنشان، از پشت ماسکهایشان هم دیده میشود. حالا روزی که مدتها بچهها دربارهاش حرف میزدند و برنامهریزی میکردند، فرارسیده و بچهها روبهروی پرستارانی ایستادهاند که چند ماه است فقط اسمشان را میشنوند اما امروز، نماینده مردم شدهاند و گلهای نرگسشان را به آنها تقدیم میکنند. نگین دلنوشتهاش را با صدای رسا میخواند و اشکان هم مداحی تمرین شدهاش را به بهترین شکل ممکن اجرا میکند و این همه آن چیزی است که کمتر از یک ساعت در محیط بیمارستان امامخمینی جریان داشت؛ اتفاقی که باعث شد حال و هوای آنجا و آدمهایش برای چند دقیقه عوض شود که خیالشان راحت و دلشان قرص باشد که همه میدانند چقدر خسته هستند و همه قدر این خستگیهایشان را میدانند.
-
مخاطبها کمی عجول شدهاند
-
داستان سرقتهای سفارشی
-
هلالاحمر آماده خرید واکسن کرونا
-
بیسازمانی در سازمان لیگ
-
رشد 200درصدی پروندههای احتکار
-
قورباغهات را قورت بده یا ممنوعهنمایی در روز روشن
-
سینما به دسته دوم صعود میکند؟
-
مجلس آماده برای حل مشکلات دولت است
-
بانکهای ایران ۴ برابر چین است!
-
به نام پرستاران
-
چرا آمریکا از جامعهالمصطفی ؟ص؟ کینه دارد؟
-
رسانه کارا ؛ حلقه گمشده همدلی تهران - کابل