عقبعقب و پیکموتوری
امید مهدینژاد طنزنویس
در یکی از شهرهای هند، تاجری پس از آنکه به منزل مراجعت کرد فهمید کیسه پولش که در آن هزار سکه طلا وجود داشت گم شدهاست. سراسیمه بیرون رفت و مسیر را مورد بررسی قرار داد اما خبری از کیسه پولش نبود. پس کاغذ و قلم تهیه کرد و چند آگهی با این مضمون که یک کیسه حاوی پول گم شده و به یابنده 300 سکه طلا مژدگانی دادهمیشود نوشت و به مغازهداران مسیر سپرد تا در معرض دید عموم نصب کنند. فردای آنروز یکی از مغازهداران تاجر را خبر کرد و تاجر با عجله خود را به مغازه وی رساند و مردی را دید که مدعی بود کیسه را پیدا کرده است. تاجر مشخصات کیسه را به مرد یابنده گفت. مرد یابنده تایید کرد و رفت تا کیسه را بیاورد. در این لحظه تاجر با خود اندیشید اینکه اینقدر گاگول است که کیسه پیداشده را تحویل میدهد، میتوانم کاری سر او دربیاورم که از پرداخت مژدگانی نیز معاف شوم. وقتی مرد یابنده با کیسه به مغازه بازگشت، مرد تاجر گفت: راستی در این کیسه یک قطعه یاقوت نیز وجود داشت. مرد یابنده گفت: من ندیدهام. مرد تاجر گفت: نکند آن را برداشتهای؟ مرد یابنده گفت: اگر میخواستم بردارم کلش را برمیداشتم. مشاجره مرد تاجر و مرد یابنده بالا گرفت و همسایگان حکیمی را که در آن نزدیکی زندگی میکرد و مورد وثوق همگان بود خبر کردند. حکیم پس از شنیدن ماجرا فهمید که مرد تاجر شخصی ناتو و کلک است و قصد پیچاندن مژدگانی را دارد، پس گفت: شما مدعی هستید در این کیسه یک یاقوت بودهاست؟ مرد تاجر گفت: بلی. حکیم گفت: پس این کیسه شما نیست. وی سپس کیسه را از مرد یابنده گرفت و گفت: این کیسه نزد من میماند تا صاحبش پیدا شود و اگر ظرف یکماه پیدا نشد مال شخص یابنده است. وی سپس در گوش مرد تاجر گفت: داداش من از تو گرگترم. مرد تاجر که ضایع شده بود به حقیقت اعتراف کرد و برای جبران بهجای 300 سکه
400 سکه به مرد یابنده مژدگانی داد و کیسهاش را گرفت و عقبعقب خارج شد. مرد یابنده نیز با 400 سکه یک موتور خرید و به کار پیکموتوری اشتغال پیدا کرد.
400 سکه به مرد یابنده مژدگانی داد و کیسهاش را گرفت و عقبعقب خارج شد. مرد یابنده نیز با 400 سکه یک موتور خرید و به کار پیکموتوری اشتغال پیدا کرد.