زخم خرافات
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
مجتبی میگفت شیخ روی صورتش چند جای جراحت قدیمی و گوشت اضافه داشت. با خودم گفته بودم بالاخره این همه سال تبعید و شکنجه و زندان چنین آثاری هم دارد. لابد این یکی هم یادگار یکی از همین روزهای زندان و شکنجه است که از صورتش پاک نشده. دفعه بعد که شیخ را میدیدم و دوباره روی صورتش دقیق میشدم باز به زبان میآمد که بپرسم این جراحت برای کدام دوره زندان و شکنجه است اما نمیپرسیدم. زخمها به نظر خیلی قدیمی میآمدند.
به نظر میرسید که زندان و شکنجه شیخ سابقه بسیار قدیمی دارد. یکی از روزهایی که ملاقاتمان با شیخ کمی خصوصیتر و صمیمیتر بود به خودم جرأت دادم و بالاخره قصه آن چند جراحت کوچک روی صورتش را پرسیدم. با خودم میگفتم حتما این را ثبت و ضبط میکنم و برای مخاطب ایرانی سوغات میآورم. حتما برای مخاطب ایرانی که پیگیر اینجور داستانهاست باید جالب باشد که جای چند زخم روی صورت شیخ ابراهیم زکزاکی چیست. پرسیدم و شیخ لبخند زد.
وقتی دوباره پرسیدم که میخواهم بدانم این جراحت برای کدام روزگار زندان و شکنجه است شیخ آنقدر خندید که دندانهای سفیدش پیدا شد. با خنده گفت این یادگار زندان و شکنجه نیست، نشان قبیلهمان است! شیخ گفت در قبیلههای بومی نیجریه وقتی فرزندی به دنیا میآید به دلایل مختلف در همان بدو تولد با چاقو چند خط روی صورتش میاندازند. هم به خاطر اینکه نشان قبیله باشد و کودک به عضو قبیله بودن شناخته شود و هم به دلیل باورهایشان به سحر و جادو و اینکه این خطها کودک را از خطرها و بلایا در امان نگه میدارد. شیخ همینطور میخندید و از زخمهای دوران نوزادیاش حرف میزد. مجتبی میگفت من خشکم زده بود. حالی بودم بین خنده و تعجب و گریه. باور نمیکردم زخمی که روی صورت شیخ ابراهیم زکزاکی، رئیس چند میلیون شیعه نیجریه جا خوش کرده، نشان خرافی قبیله مادریاش باشد.
قبایل بومی نیجریه هنوز هم که هنوز است باورهای خرافی قدیمیشان را دارند. باورهایی که پایه بعضیشان بر خرافه است و بعضی دیگر بر سحر و جادو و علوم غریبه. ابراهیم زکزاکی مثل همه فرزندان نیجریه از دل این باورها متولد و مسلمان شد و بعدها درس و دانشگاهش را به طور آکادمیک ادامه داد.
در روزگاری که نیجریه حتی یک نفر شیعه نداشت، ابراهیم بنا بر یک اتفاق با مکتب شیعه و علمای آن آشنا شد و بعد همه چیز را در کشورش رها کرد و راهی ایران شد تا با امام خمینی دیدار کند. در دیدار کوتاهشان یک قرآن از امام خمینی هدیه گرفت و برای تبلیغ تشیع به نیجریه برگشت.
حالا بعد از گذشت چند دهه، نیجریه یکی از قطبهای تشیع در جهان است و بزرگترین تعزیه دنیا در روز عاشورا در شهر زاریای نیجریه برگزار میشود. شیعیان سیاهپوستی که به تبعیت از شیخ ابراهیم زکزاکی خود را از نسل حضرت جون، غلام امامحسین(ع) میدانند و سعی دارند باور دینی جدیدشان را جایگزین باورهای خرافی و سحر و جادوی بومی نیجریه کنند. مردمی که هنوز روی صورتشان جای چاقوی باورهای بومی آفریقاست، هر سال عید غدیر با امیرالمومنین(ع) بیعت میکنند که دنیا را برای خود و همنوعانشان جای بهتری کنند.
به نظر میرسید که زندان و شکنجه شیخ سابقه بسیار قدیمی دارد. یکی از روزهایی که ملاقاتمان با شیخ کمی خصوصیتر و صمیمیتر بود به خودم جرأت دادم و بالاخره قصه آن چند جراحت کوچک روی صورتش را پرسیدم. با خودم میگفتم حتما این را ثبت و ضبط میکنم و برای مخاطب ایرانی سوغات میآورم. حتما برای مخاطب ایرانی که پیگیر اینجور داستانهاست باید جالب باشد که جای چند زخم روی صورت شیخ ابراهیم زکزاکی چیست. پرسیدم و شیخ لبخند زد.
وقتی دوباره پرسیدم که میخواهم بدانم این جراحت برای کدام روزگار زندان و شکنجه است شیخ آنقدر خندید که دندانهای سفیدش پیدا شد. با خنده گفت این یادگار زندان و شکنجه نیست، نشان قبیلهمان است! شیخ گفت در قبیلههای بومی نیجریه وقتی فرزندی به دنیا میآید به دلایل مختلف در همان بدو تولد با چاقو چند خط روی صورتش میاندازند. هم به خاطر اینکه نشان قبیله باشد و کودک به عضو قبیله بودن شناخته شود و هم به دلیل باورهایشان به سحر و جادو و اینکه این خطها کودک را از خطرها و بلایا در امان نگه میدارد. شیخ همینطور میخندید و از زخمهای دوران نوزادیاش حرف میزد. مجتبی میگفت من خشکم زده بود. حالی بودم بین خنده و تعجب و گریه. باور نمیکردم زخمی که روی صورت شیخ ابراهیم زکزاکی، رئیس چند میلیون شیعه نیجریه جا خوش کرده، نشان خرافی قبیله مادریاش باشد.
قبایل بومی نیجریه هنوز هم که هنوز است باورهای خرافی قدیمیشان را دارند. باورهایی که پایه بعضیشان بر خرافه است و بعضی دیگر بر سحر و جادو و علوم غریبه. ابراهیم زکزاکی مثل همه فرزندان نیجریه از دل این باورها متولد و مسلمان شد و بعدها درس و دانشگاهش را به طور آکادمیک ادامه داد.
در روزگاری که نیجریه حتی یک نفر شیعه نداشت، ابراهیم بنا بر یک اتفاق با مکتب شیعه و علمای آن آشنا شد و بعد همه چیز را در کشورش رها کرد و راهی ایران شد تا با امام خمینی دیدار کند. در دیدار کوتاهشان یک قرآن از امام خمینی هدیه گرفت و برای تبلیغ تشیع به نیجریه برگشت.
حالا بعد از گذشت چند دهه، نیجریه یکی از قطبهای تشیع در جهان است و بزرگترین تعزیه دنیا در روز عاشورا در شهر زاریای نیجریه برگزار میشود. شیعیان سیاهپوستی که به تبعیت از شیخ ابراهیم زکزاکی خود را از نسل حضرت جون، غلام امامحسین(ع) میدانند و سعی دارند باور دینی جدیدشان را جایگزین باورهای خرافی و سحر و جادوی بومی نیجریه کنند. مردمی که هنوز روی صورتشان جای چاقوی باورهای بومی آفریقاست، هر سال عید غدیر با امیرالمومنین(ع) بیعت میکنند که دنیا را برای خود و همنوعانشان جای بهتری کنند.