و تمام آب‌های جهان طعم عطش می‌گیرند

و تمام آب‌های جهان طعم عطش می‌گیرند

یادداشت مهدی توکلیان فعال فرهنگی


سایه‌سارِ سپر بلایِ خون خدا !
کاروان در کاروان اشک از پشت‌پرده‌های خیام حرم رهسپار رزمگاه رزمنده رشید رود فرات می‌شود. از گذرگاه گریه گذشتن‌، گران‌ترین زمان روز دهم عاشورا،
ماه‌ِپاره پاره‌، معجزه تاسوعای نهم شصت و یک هجرت می‌شود. و عطر دست‌های عباس بر گردن گل‌های یاس تاریخ می‌ماند. معنای ممتد مهرورزی‌، شکوه ِ شکوه‌ناپذیر دوشا‌دوش عشق‌، حجم سنگین و رنگین داغ را از شانه‌های برادر بر‌می‌دارد. چشم‌ها چشم به راه بیرق بیقرار عباس‌، غربت کربلا را سرمه می‌کنند و با اشک‌های زلال خویش شست‌وشو می‌دهند.  جوانان بنی‌هاشم می‌آیند؛ شمشیر، شرمسار شهامتش می‌شود و بر زمین می‌افتد.
وا... ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
تا ابد حامی دین و پیرو حسین می‌ماند‌، صدای رسایش رعشه بر رذل‌صفتان روباه‌سیرت دشمن می‌اندازد. روباهیان نوحرامیان را راهی به قلب امن تو نیست. باقیمانده‌ات را می‌کشند.
به حسرت کشتن باقی‌مانده‌ات می‌آیند و آنچه را که بر خاک پاک نینوا مانده است تیغ توحش می‌زنند. و همچنان در تکاپوی وصل، هیچ‌گاه پلک‌های اشراقی‌ات بسته نمی‌شود. در نوازش فرشتگان پرواز را آغاز می‌کنی. در عقیق عشق اشراقی‌ات‌، ذرات قطره‌قطره شناور می‌مانند. آب در برابر ادب بی‌اندازه‌ات حقیر می‌شود. قطره‌های فرات همهمه همیشگی شرمساری تاریخ را سرمی‌دهند و شرمسار شمایل شیشه‌ای قطره‌های نگاهت می‌مانند. رسیدن به خیام اهل حرم برایت‌، رازی بزرگ می‌ماند، رازی به وسعت نگاه عاشقانه اهل حرم؛ رازی به اندازه تمام نگاه ناباورانه نیمه‌جان کودکان و دل‌های به انتظار نشسته. پیچش صدای عمو عموی اهل حرم از جزء جزء اشراق‌، بالا می‌رود و طعم جادویی عطش را تا پله‌های بلند آسمان بالا می‌برد.
ای اهل حرم سید و سالار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
خاک جهل گرفته است؛ بیابان‌های بی‌نوای بی‌آبرو، بیمار حسرت قدم‌هایت می‌ماند. حیا، هجرتش را از فرات آغاز می‌کند. آنگاه که قبلگاه امید و آرزوی کودکان و امید امیر کاروان، دلدادگی دلدار دلیر دشت نینوا را با چشم‌هایش مشق می‌کند. مرثیه، معراج مردانگی و مروت، از دست‌های باغیرتش فرو می‌ریزد. احساس بیقراری طعم شور چشم‌ها را به لب‌های تشنه می‌چشاند. خاک بوی مُشکت را می‌دهد، بوی علم‌ات را  و چشم عالم به بی‌انتها‌ترین مفهوم گمنام دلدادگی دوخته می‌شود‌. عطش شدید، سراسر احساس را فرا می‌گیرد و تمام آب‌های جهان طعم عطش می‌گیرند.
یک آسمان بغض در تو درنگ می‌کند، دریا دریا‌، باران باران‌، ناله ناله، جاری می‌شود، انحنای نحیف نگاه کودکانِ کاروان‌، طاقت درشتی اشک‌های زینب را ندارد.
سلام بر مادر عباس، سلام بر مادر حماسه؛ پاییز پرستوها‌ی یکپارچه آتش و عشق...  .