معناگرایی در بستر غانغان
امید مهدینژاد طنزنویس
سالها پیش در سرزمینی پهناور مرد ثروتمندی زندگی میکرد که تمام عمر خود را به کار و تجارت و رایزنی پرداخته و علاوه بر سرمایه در گردش و پسانداز فراوان، دارای چند واحد تولیدی و بنگاه بازرگانی و املاک و مستغلات فراوان اعم از تجاری و مسکونی بود. اما مرد ثروتمند بهرغم داراییهای فراوان و اعتبار بالا همواره دچار اضطراب و دلواپسی بود و با اینکه از همه عوامل موفقیت و خوشبختی و همه امکانات رفاهی و تفریحی برخوردار بود، هیچگاه شاد نبود. مرد ثروتمند پیک موتوری اختصاصی داشت که بسیار شاد و سرزنده و امیدوار بود و ایمان درونش موج میزد. روزی مرد ثروتمند با پیک موتوری اختصاصیاش تماس گرفت تا او را به یک جلسه فوری برساند. وقتی مرد ثروتمند و پیک موتوری به محل جلسه رسیدند متوجه شدند یکی از اعضای جلسه در راه بر اثر سکته قلبی فوت شده و جلسه لغو شدهاست. در این لحظه بار دیگر اضطراب و دلواپسی بر مرد ثروتمند غلبه کرد و رنگ وی مانند گچ سفید شد. پیک موتوری وقتی این حالت را دید پرید و یک عدد آبسیب طبیعی خرید و در دهان مرد ثروتمند گذاشت. وقتی حال مرد ثروتمند اندکی جا آمد، پیک موتوری گفت: آیا پیش از به دنیا آمدن شما خداوند جهان را اداره نمیکرد؟ مرد ثروتمند نگاهی به پیک موتوری کرد و گفت: بله. منظور؟ پیک موتوری گفت: آیا خدای نکرده بعد از وفات شما خداوند جهان را اداره نمیکند؟ مرد ثروتمند گفت: بله. منظورت را بگو. پیک موتوری گفت: چرا اجازه نمیدهید وقتی در این دنیا هستید هم خدا دنیا را اداره کند؟ مرد ثروتمند گفت: عدالتخواهی چیزی هستی؟ پیک موتوری گفت: خیر، صرفا معناگرا هستم. وی سپس ادامه داد: به او اعتماد کن، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم میآورند. به او اعتماد کن، وقتی نیرویت کم است. به او اعتماد کن، زیرا وقتی بهسادگی به او اعتماد کنی اعتمادت سختترین چیزها خواهد بود. در این لحظه مرد ثروتمند که آبسیبش را خورده و به عبارات معناگرای پیک موتوری گوش جان سپرده بود، آروغی زد و ترک موتور نشست. پیک موتوری نیز موتور را روشن کرد و گازش را گرفت و غانغان کرد و به راه افتاد.
تیتر خبرها