گفتوگو با مجید اخشابی، خوانندهای كه وارد 47 سالگی شد
زندگی در اینجا و اكنون جاریست...
بیشتر ترانههایی كه میخواند شاد هستند. ضرباهنگ و ریتم تندی دارند و انگار دعوتت میكنند به یك برش از شادی حتی در جاهایی كه ذهنت درگیر هزار كاری است كه باید انجام دهی یا فكر میكنی كه چطوری به سرانجامشان برسانی. ترانه تیتراژ سریال مسافری از هندش را بهیاد داریم، همچنین تیتراژ سریال
خانه به دوش-هر دو از سریالهای پربیننده كه كلی خاطره ساختند برایمان-ساز هم میزند، سنتور و سهتار. درس هم میخواند، درس هم میدهد. پژوهش و تحقیق هم میكند و همه اینها از او آدمی ساخته، راسته كار من كه در فهرست آدمهایی قرارش بدهم برای گفتوگو و همصحبتی درباره حال خوب و گسترش این حال حتی وقتی بیشتر مردم از داشتن چنین حالی یا ناامیدند یا به نظرشان بیفایده است و نمیتوان وقتی از در و دیوار مشكل و گرفتاری میریزد الكی امیدوار بود و حال خوش درون را به دیگران هم داد تا مگر از این نصیب اگر گلی نیستند، حداقل خار نباشند. با اخشابی در شرایطی همصحبت میشوم كه او 46 سالگی را به پایان رسانده و وارد 47 سالگی شده و به نوعی دارد از روزهای خوب پختگی كه از آزمون و خطاهای جوانی در آن خبری نیست، لذت میبرد.
مجید اخشابی اما طور دیگری نگاه میكند به دنیا به آدمها و به درون خودش. او كه در رشته پژوهش هنر دكترا دارد، میگوید: مدتهای زیادی است دغدغهام این است كه حال خوب را در درون خودم به وجود آورده و آن را حفظ كنم. وقتی درونت خوب باشد، آنچه در بیرون هم هست خوب میشود اما به شرط اینكه مدام درون خود را پالایش كنی و مراقب باشی.
به اخشابی میگویم تا حالا با شرایط سخت و ناگوار مواجه شدید، در این شرایط اگر كسی به شما بگوید فارغ از مشكلات پیرامون حال درونیات را خوب كن! به او چه جوابی میدهید؟
میگوید: مشكل كه برای همه به وجود میآید. اما بستگی دارد در چنین شرایطی آن آدمی كه به تو توصیه میكند كه به احوالات درونیات برس تا حالت خوب شود، چه كسی است. اگر آدم ناكارآمدی باشد كه خودش، درون و برون خوبی ندارد و فقط چند مطلب روانشناسی سطحی خوانده و حالا تو را نصیحت میكند، مسلما تاثیری نخواهد داشت. راهنماییهای خام هرگز نمیتواند دیگران را تغییر دهد.بر این باورم كه آدمها در شرایط سخت، خود واقعیشان را نشان میدهند و ثابت میكنند چقدر صبور و با درایت هستند.من برای داشتن حال خوب مستمر و مداوم از ظرفیتهای موسیقی و هر آنچه آگاهی و معرفتم را بالاتر ببرد، استفاده میكنم.معتقدم در شتاب و در شرایطی كه زندگی تقریبا صنعتی شده و ما با چالشهای زیادی در حوزه معیشت روبهرو هستیم، فقط چنگ انداختن به معنویات میتواند به ما كمك كند كه آدم خوبی باشیم هم برای خودمان هم برای دیگران. البته ورود به حوزه معنویات نباید از سر اجبار باشد، بلكه هر آدمی باید چنان از این فضا لذت ببرد كه آن را به بخشی از زندگی خود تبدیل كند و این نمیشود مگر اینكه افراد بر اثر تجربه روشهای مختلف به این باور برسند كه معنویات بهترین راه برای داشتن حال خوب و زندگی بهتر است.
میگویند، رفیق بامعرفت كسی است كه در خوشی و ناخوشی در كنارت باشد، از اخشابی میپرسم نظرش درباره دوست و همراه خوب چیست و آیا آدمهای با معرفت دور و برش هستند؟
میگوید: زمانی كه اطرافیان ما آدمهایی هستند كه دیدگاههای معرفتی و شناختی دارند، مسلما همراهی آنها در مقاطع مختلف زندگی قابل اتكاست. آنها صداقتی در رفتار و گفتارشان دارند كه احساس تنهایی را از ما دور میكنند. اساسا دوستان و همراهان خوب بخشی از زندگی هستند كه بسیار اهمیت دارند. با این دوستان راهها هموارتر و سختیها، آسانتر میشود. معتقدم برای داشتن حال خوب باید دوستان خوب هم داشت. این دوستان میتوانند اعضای خانواده، خواهر، برادر، مادر، پدر، معلم خوب، دوست خوب و...باشند. حال خوب، یك نقطه نیست كه در آن بایستی، حال خوب مسیری است كه باید با دوستان و راهنماهای خوب آن را طی كنی.
چهارشنبه هفته گذشته با اخشابی همصحبت شدم و پنجشنبه روز تولدش بود. به او میگویم به نظرم هر چه شمارگان سن آدمها بالاتر میرود، به آرامش بیشتری دست پیدا میكند، آزمون و خطاها آرامتر میشوند و وارد مرحلهای میشود كه آن را پختگی مینامند و لذت از زندگی بیشتر میشود. از این خواننده و نوازنده میخواهم تجربه و حس خود را از سنش بگوید و این كه در كنار كار هنری نگاهش به آرامشی كه تجربه میكند، چگونه است.
میگوید: تلاش برای رسیدن به آرامش، یقین و ایمان هرگز متوقف نمیشود.هر روز، ماه و سالی كه پشت سر میگذاریم، تجربیاتی به دست میآوریم كه حركت ما را آرامتر میكند و ایمانم قویتر میشود. در دوران زندگی و كاریم متوجه این نكته شدم كه موسیقی به تنهایی آرامشی را كه در پیاش هستم به من نمیدهد و باید دركنار آن، دانش، مهارت و آگاهیهای دیگری را هم كسب كنم تا زندگیام كاملتر شود وگرنه داشتن یك زندگی تك بُعدی، كار سخت و مطلوبی نیست.به واسطه درسی كه خواندهام و تدریس در دانشگاه، آدمهای مختلفی كه در یك رشته مثلا پزشكی یا مهندسی و ...فارغالتحصیل شدهاند، به من مراجعه میكنند و میگویند از زندگی راضی نیستند. به نظرم مشكل اصلی این آدمها این است كه یك رشته را دنبال كرده و مدتهای زیادی روی یك خط ماندهاند بدون اینكه تلاش كنند مبانی معرفتی و بینش خود را ارتقا دهند. كسی كه از اینها جابماند، بعد از مدتی سرخورده و ناامید میشود. چند سال قبل متوجه شدم ماندن در رشته موسیقی و فقط این رشته را ادامه دادن مرا به كمالی كه مطلوبم هست،نمیرساند به همین دلیل سعی كردم موسیقی را هم از دریچه معرفتی نگاه كنم كه این هنر و مهارت در درونم جامعتر شود.
درسی كه خواندم و شناخت جامعتری كه از هنر به دست آوردم به این نتیجه رسیدم وقتی هنر با معرفت همراه و كامل میشود، حال خوب درونی عاید میشود و دیگر آدم به دنبال هیجانات زودگذر و مقطعی نخواهد بود.
در روزهایی كه اخشابی درگیر و دار تولدش هست و حتما پیامهای تبریك زیادی دریافت میكند و برایش جشنهایی نیز گرفته میشود، میپرسم اگر به گذشته نگاه كنید، حسرت چه كار نكردهای را میخورید؟
او كه در باب هنر و عرفان درس خوانده و پژوهش كرده با طمانینه میگوید: زندگی در همین لحظه جریان دارد. گذشته فقط برای این است كه گاهی به آن نگاه و از تجربیاتش استفاده كنی. آنچه گذشته هیچ حسرتی را در من زنده نمیكند فقط باید تلاش كنم همین لحظه اكنون و در همین جایی كه حالا هستم به بهترین شكل ممكن زندگی كنم.