سلام گرگ
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
میرزامهدی خان شقاقی جزو اولین دانشجوهای ایرانی بود که برای تحصیلات عالیه به فرنگ رفت و بعد از تحصیل در رشته معماری در فرانسه، توانست لقب اولین مهندس معمار ایرانی را که تحصیلات آکادمیک دارد از آن خود کند و چند اثر و بنای بهیاد ماندنی هم از خودش بهجا بگذارد.
خاطرات میرزامهدیخان شقاقی از روزهای درس و تحصیل در فرانسه را اگر بخوانید از این اندازه مهماننوازی فرانسویها حیرت میکنید. دو دانشجوی جوان ایرانی را به جشنهای سلطنتیشان دعوت میکنند و هر طوری که میتوانند آن دو را در مملکت غریب تحویل میگیرند طوری که میرزامهدیخان نمیداند در خاطراتش چطور از این همه لطف فرانسویها و شخص امپراتور تشکر کند.
تاریخ را اما هیچوقت نباید از دید یک ناظر خواند. مثلا درباره همین دانشجویان مهندسی ایرانی در فرانسه اگر چند خاطره درباره قاجار را ورق بزنید متوجه میشوید که امپراتوری فرانسه بارها سعیکرده از طریق دانشجویانی که دلشان را بهدست آورده بود با وزیرخارجه ایران درباره جزایر خلیجفارس صحبت کند. معادله بهقدری برایشان ساده بود که انگار بگویی: «خب پسرم! شام سلطنتی را خوردی؟ لطفا به عموجانت سفارش کن آن جزیره کوچک که به درد هیچکس نمیخورد را به ما اجاره بدهد تا مدتی سربازهایمان را آنجا پیاده کنیم!» روایتهایی که آدم را یاد «سلام گرگ» میاندازد.
اروپاییها که حالا خود را پرچمداران صلح در دنیا میدانند و هر روز طرحی در حمایت از گروههای عجیب و غریب مختلف صادر میکنند در واقع سعی دارند خون گوشه کتاب تاریخشان را با نوک کراواتشان پاک کنند. تاریخی که هر فصل مربوط به هر گوشه این قاره را ورق بزنی، ظلم و کشتار نسبت به مردم آفریقا و خاورمیانه را پیدا میکنی. از فجایعی که در تاریخ بلژیک هست تا ظلمی که فرانسه به الجزایریها در طول تاریخ کرده است.
«کشتار الجزایریها» را اگر در اینترنت جستوجو کنید به چند نمونه فاجعهبار میرسید که تمامشان کار همین پرچمدار صلح فرانسه است! دیروز امانوئل مکرون پس از ۶۰سال فقط به یکی از این فجایع اعتراف کرد؛ البته فاجعهای که همه میدانستند در آن چه شده و دولت فرانسه سالها آن را اتفاقی ساده و کوچک نشان میداد. کشتار در اعتراضات ۳۰هزار نفری الجزایریها و انداختن جنازهها در رود سن.
خاطرات میرزامهدیخان شقاقی از روزهای درس و تحصیل در فرانسه را اگر بخوانید از این اندازه مهماننوازی فرانسویها حیرت میکنید. دو دانشجوی جوان ایرانی را به جشنهای سلطنتیشان دعوت میکنند و هر طوری که میتوانند آن دو را در مملکت غریب تحویل میگیرند طوری که میرزامهدیخان نمیداند در خاطراتش چطور از این همه لطف فرانسویها و شخص امپراتور تشکر کند.
تاریخ را اما هیچوقت نباید از دید یک ناظر خواند. مثلا درباره همین دانشجویان مهندسی ایرانی در فرانسه اگر چند خاطره درباره قاجار را ورق بزنید متوجه میشوید که امپراتوری فرانسه بارها سعیکرده از طریق دانشجویانی که دلشان را بهدست آورده بود با وزیرخارجه ایران درباره جزایر خلیجفارس صحبت کند. معادله بهقدری برایشان ساده بود که انگار بگویی: «خب پسرم! شام سلطنتی را خوردی؟ لطفا به عموجانت سفارش کن آن جزیره کوچک که به درد هیچکس نمیخورد را به ما اجاره بدهد تا مدتی سربازهایمان را آنجا پیاده کنیم!» روایتهایی که آدم را یاد «سلام گرگ» میاندازد.
اروپاییها که حالا خود را پرچمداران صلح در دنیا میدانند و هر روز طرحی در حمایت از گروههای عجیب و غریب مختلف صادر میکنند در واقع سعی دارند خون گوشه کتاب تاریخشان را با نوک کراواتشان پاک کنند. تاریخی که هر فصل مربوط به هر گوشه این قاره را ورق بزنی، ظلم و کشتار نسبت به مردم آفریقا و خاورمیانه را پیدا میکنی. از فجایعی که در تاریخ بلژیک هست تا ظلمی که فرانسه به الجزایریها در طول تاریخ کرده است.
«کشتار الجزایریها» را اگر در اینترنت جستوجو کنید به چند نمونه فاجعهبار میرسید که تمامشان کار همین پرچمدار صلح فرانسه است! دیروز امانوئل مکرون پس از ۶۰سال فقط به یکی از این فجایع اعتراف کرد؛ البته فاجعهای که همه میدانستند در آن چه شده و دولت فرانسه سالها آن را اتفاقی ساده و کوچک نشان میداد. کشتار در اعتراضات ۳۰هزار نفری الجزایریها و انداختن جنازهها در رود سن.