کولر آبی، مرد بخشنده و کارگر بخشندهتر
مرد بخشندهای که در فصلتابستان موعد اجارهاش سر آمده و به خانهای جدید نقلمکان کرده بود که کولر نداشت به بازار کولرفروشان رفت و یک دستگاه کولرآبی۲۰۰۰ خرید تا در پشتبام خانه نصب کرده و فاکتورش را نیز برای صاحبخانه ارسال کند. وی یک وانت گرفت و کولر را از بازار کولرفروشان به خانه برد و سپس به کارگاه ساختمانیای که نزدیک خانه جدید بود رفت تا برای بردن کولر به پشتبام کارگر بگیرد. یکی از کارگران که در کارگاه ساختمانی مشغول به کار بود، قبول کرد و گفت: ما دو نفر هستیم و برای این کار 200هزار تومان دستمزد میگیریم. مرد بخشنده که در عین بخشندگی اهل چانهزنی نیز بود با مرد کارگر چانه زد و درنهایت بر سر مبلغ 150هزار تومان با هم توافق کردند. مرد کارگر و دوست کارگرش کولر را برداشتند و با زحمت بسیار چهار طبقه بالا بردند و آن را در پشتبام گذاشتند و به پایین برگشتند. مرد بخشنده پس از تشکر از کارگرها، سه تراول 50هزار تومانی به کارگری که مبلغ را با وی طی کرده بود، داد. کارگر پول را گرفت و از مرد بخشنده تشکر کرد و دو تراول را به دوستش داد و یک تراول را خودش برداشت. مرد بخشنده پس از مشاهده این صحنه به کارگر گفت: شما هردو به یک اندازه کار کردید چرا پول را به یک اندازه تقسیم نکردی؟ مرد کارگر گفت: دوستم از من عیالوارتر و خرجش از من بیشتر است. مرد بخشنده که از بخشندگی مرد کارگر بهوجد آمده بود پنجاسکناس 10 هزار تومانی دیگر نیز به مرد کارگر داد. مرد کارگر نیز سه اسکناس را به دوستش داد و دو اسکناس را خودش برداشت. مرد بخشنده که بار دیگر از بخشندگی مرد کارگر بهوجد آمده بود یک تراول 50هزار تومانی دیگر به وی داد به این امید که این یکی را خودش بردارد اما مرد کارگر آن تراول را نیز به دوستش داد. در این لحظه مرد بخشنده که از شدت وجد از خود بیخود شده بود پیراهن خود را درید و فریادی از سر شوق سر داد و از مرد کارگر و دوستش عکسی به یادگار گرفت و در شبکهاجتماعی اینستاگرام منتشر کرد و زیر آن نوشت: این دو مرد به من نشان دادند که بخشیدن دل بزرگ میخواهد نه توان مالی.
یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد.
یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد.