فاتحان قله‌های تلخ قند

در روز جهانی دیابت، به کلینیک تخصصی دیابت رفته‌ایم؛ محلی که میزان قند خون همه مراجعان آن‌ در قله نمودار قرار دارد

فاتحان قله‌های تلخ قند

در محله امیرآباد و در بالاترین نقطه خیابان کارگر شمالی، جلوی در ورودی بیمارستان قلب تهران، ازدحام و هیاهو به چشم می‌خورد. جایی که آدم‌ها با عجله و بدون توجه به هیچ‌کس و هیچ‌چیز، خودشان را به بیمارستان می‌رسانند. حال‌شان تعریفی ندارد، یا بیمار هستند و شخصی زیر دست و بالشان را گرفته‌است یا همراه بیمار که اضطراب و استرس، به‌وضوح در چهره‌شان دیده می‌شود. اما در میان شلوغی بوق آمبولانس، سر‌وصدای آدم‌ها و بوق خودروها برای یافتن جای پارک و کلافگی آدم‌هایی که به هر دلیلی به بیمارستان آمده‌اند، افراد دیگری هستند که از بین این هیاهو به آرامی می‌گذرند و با قدم‌های آرام و آهسته، خودشان را به مرکزی دقیقا روبه‌روی اورژانس بیمارستان قلب می‌رسانند. به کلینیک تخصصی دیابت، جایی که مأمن و پناهگاهی برای افرادی‌ است که قند خون‌شان از حالت طبیعی فراتر رفته‌است و شیرینی زیاد، کار دست‌شان داده‌است. حالا و روز جهانی دیابت، فرصتی شد تا به این مرکز برویم و از مشکلات مبتلایان به این بیماری بپرسیم.

تا چشم کار می‌کند، توصیه‌های کنترل و مراعات غذایی است که بر در و دیوار کلینیک نصب شده‌است؛ پوسترها، تابلوها و عناوینی که از همان در ورودی تا بالاترین طبقات را هم دربر گرفته‌اند. به نظر می‌رسد که واژه‌های خود‌مراقبتی، کنترل و مراقبت، اصلی‌ترین کلید‌واژه‌‌ها برای کسانی است که به هر دلیلی پایشان به چنین کلینیکی باز شده‌است، برای همین است که تذکر به کنترل از در و دیوار محیط کلینیک و سر و روی کادر درمان می‌بارد. اما فارغ از همه این علامت‌‌ و هشدارها آدم‌هایی اینجا هستند که کارشان از این حرف‌ها گذشته‌است و جواب آزمایش‌شان، قند خون‌هایی بسیار بالاتر از حد طبیعی را نشان می‌دهد؛ آن‌قدر که آنها را از کار و زندگی عادی انداخته‌است و به طبقات درمان زخم پا، ضعف بینایی و پوکی استخوان رسانده‌است: «اما همچنان مراقبت غذایی و کنترل سبک زندگی، می‌تواند اوضاع را طوری پیش ببرد که حداقل از این بدتر نشود.» این را یکی از پزشکان کلینیک می‌گوید و معتقد است جلوی ضررهایی را که دیابت به فرد وارد می‌کند، از هرجایی بگیریم، منفعت است: «آن‌قدر که مثلا اگر بینایی را کم کرده‌است، اجازه ندهیم سوی چشم را به‌طور کامل از بین ببرد.» تا زندگی شخصی و کاری افراد به‌طور کامل مختل نشود. شاید برای همین است که در دست همه بیماران یک برگه دیده می‌شود؛ برگه‌هایی که بیماران باید برنامه غذایی هفته‌ گذشته‌شان را به‌طور صادقانه در آن نوشته‌باشند و تحویل پزشک معالج‌شان بدهند.
 از ارثی که می‌بریم
طبقه دوم، پر رفت‌و‌آمدترین طبقه این کلینیک است. جایی که مراجعانش قندخون بالایی دارند اما خوشبختانه عوارض جبران‌ناپذیری در خودشان احساس نکرده‌اند. پیرزن تقریبا مسنی همراه با دختر جوانش روی صندلی انتظار نشسته‌اند و منتظرند تا نام‌شان خوانده شود، مادر واکری جلوی دستانش است که نشان می‌دهد به‌سختی می‌تواند راه برود. حدس و گمان ما را دخترش تایید می‌کند: «چند روزی هست که انگشتان پای مادرم تغییر رنگ پیدا کرده و درد می‌کند، آن‌قدر که به‌سختی می‌تواند پایش را روی زمین بگذارد و راه برود.» حالا برای پیشگیری آمده‌اند که کار به زخم پا نرسد. می‌گوید مادرش بیشتر از 18 سال است به دیابت مبتلا شده‌است، دیابتی که ژنتیک بوده‌است و با کمی زیاده‌روی مواد غذایی، خودش را بالاخره نشان داد: «کلا ما خانوادگی ارث دیابت را داریم، برای همین من خودم هم خیلی رعایت می‌کنم تا به دیابت مبتلا نشوم.» دختر جوان از دستگاه اندازه‌گیری قند خون خانه‌شان می‌گوید که کار تکراری همه اعضای خانواده، اندازه گرفتن قند خون‌شان بعد از هر وعده غذایی است: «مثلا کافی است یک دانه شیرینی بخورم و بعد قندم را بگیرم، خیلی زود قندم از حالت عادی بالاتر می‌رود.» و این را نشانه‌ای برای مستعد بودنش به ابتلا به این بیماری می‌داند. البته حالا به این نتیجه رسیده‌است که راه چاره‌ این بیماری، علاوه بر کنترل غذایی، ورزش و فعالیت است: «دقیقا زمان‌هایی که ورزش می‌کنم، قند خونم به حالت نرمال می‌رسد.» ورزشی که البته مادرش هم تا پیش از این‌که عصب‌ انگشت‌های پایش درگیر شود، انجام می‌داده‌است اما حالا مدتی است، به یک‌جا‌نشینی روی آورده‌است: «و همین باعث نگرانی‌مان شده‌است، اگر حداقل روزی چند دقیقه ورزشی مثل پیاده‌روی نداشته‌باشد، اوضاع از کنترل‌ خارج می‌شود.» و حالا می‌خواهند به صورت خانوادگی اوضاع را کنترل کنند تا کار مادرشان به زخم پا و کار دیگر اعضای خانواده، به این کلینیک نکشد.
 بی‌خیال نباش
مراجعان این کلینیک اکثرا، مویی سفید کرده‌اند و چین و چروکی دارند؛ کسانی که به سنین سالمندی رسیده‌اند و سال‌هاست با دیابت و انسولین و کنترل غذایی، روزگار می‌گذرانند. البته این‌طور نیست که با وجود چنین شرایطی، مراعات و کنترل غذایی، حرف اول را در زندگی‌شان بزند؛ این را وقتی فهمیدیم که پیرمرد لاغراندامی که می‌گفت 79ساله است، با شنیدن نام شیرینی، گل از گلش شکفت و صادقانه اعتراف کرد نمی‌تواند شیرینی نخورد: «درسته مراعات نمی‌کنم ولی انسولین که می‌زنم.» و خودش از استدلالش به خنده و بعد هم به سرفه می‌افتد: «البته انسولینی که گاهی اوقات به‌سختی پیدا می‌شود؛ حالا هم که مدت‌هاست به‌صورت آزاد آن را تهیه می‌کنم.» می‌گوید آن‌قدر برای تهیه یک انسولین در داروخانه‌های دولتی به این طرف و آن‌طرف پاس داده می‌شود که بیشتر اوقات قیدش را می‌زند و سراغ تهیه انسولین آزاد می‌رود؛ انسولینی که به قول پیرمرد، از نان شب برایش واجب‌تر است.
اما آن‌ طرف سالن، مرد میانسال دیگری، برگه ویزیت را در دستش گرفته و در طول محیط قدم می‌زند و آرام و قرار ندارد. سر صحبت را که با او باز می‌کنیم، کمی حواسش از انتظار برای رسیدن نوبت پرت می‌شود و از حال و روزش برایمان می‌گوید: «چند سال پیش قلبم دچار مشکل شد و مجبور به عمل قلب باز شدم.» صدایش را کمی پایین می‌آورد و با شک و تردید از این‌که بگوید یا نه، دل را به دریا می‌زند و می‌گوید: «راستش من قبلا مواد مخدر مصرف می‌کردم؛ بعد از این‌که قلبم را عمل کردم، دیگر آن ترک کردم و سراغش نرفتم.  در مدتی که در بیمارستان بودم، آبمیوه و شیرینی و کمپوت‌های مختلف زیاد می‌خوردم؛ شاید برای همین بود که به محض این‌که از بیمارستان مرخص شدم، احساس بی‌حالی کردم و با تشخیص پزشک معلوم شد که این حال و روزم، به علت قند خون بالایم است که حتی ناشتا، به مرز 500 هم رسیده‌است.» قند خونی که بعد از صرف صبحانه و در حالتی غیر از ناشتا، به 700 هم می‌رسد؛ چیزی شبیه فاجعه اما حالا که همه‌چیز را می‌داند و از ضعف و بی‌حالی‌اش خبر دارد، باز هم سبک زندگی‌اش چندان فرقی نکرده‌است؛ آن‌قدر که در جواب این‌که مراعات غذایی می‌کنید؟ یک نه قاطع تحویل‌مان می‌دهد.‌‌  نگران‌کننده‌تر این‌که می‌گوید با هر وعده غذایی، نوشابه هم می‌خورد؛ نوشابه‌ای که محققان معتقدند بعد از هربار مصرف، برابر با حدود ده قاشق چای‌خوری شکر وارد بدن شخص می‌کند. حالا مدت‌هاست که  به‌دلیل اثرات این بیماری،  زندگی خوشایندی را تجربه نمی‌کند.
 رنجی که می‌کشیم
یک طبقه پایین‌تر می‌رویم. اوضاع اینجا از طبقه دوم بدتر است؛ طبقه دومی‌ها هنوز در مرحله کنترل و مراقبت هستند اما اولین طبقه از کلینیک تخصصی دیابت، برای آنهایی است که قند خون بالایشان، کار دست‌شان داده و زخم‌های عمیق و متورمی روی انگشتان پایشان نقش بسته است. این‌طور که معلوم است، زخم‌پا، یکی از عوارض عمده و مزمن دیابت است که بین دیابتی‌ها شیوع دارد؛ دیابتی‌هایی که گاهی دیر سراغ درمان رفته‌اند و گاهی، مقدار قند خون‌شان را شوخی گرفته‌اند و کنترلی بر سبک زندگی و از آن مهم‌تر، تغذیه‌شان نداشته‌اند. آدم‌هایی که حالا سر و کارشان به کلینیک زخم‌پا افتاده‌است و پاهای درازشده‌شان روی تخت یکی از اتاق‌های درمان و رسیدگی، پر شده‌است از زخم و تاول و عفونت. هر سه تخت اتاق درمان، پر است؛ بیماران، جوراب‌هایشان را درآورده‌ و پاهایشان را دراز کرده‌اند تا شاید راه چاره‌ای برای درمان زخم‌شان موثر باشد، زخم‌هایی که گاهی خودشان هم دلش را ندارند که به آن نگاه کنند: «دکترها می‌گویند اگر این درمان‌ها رویش جواب ندهد، مجبور به قطع آن می‌شویم.» این را مرد میانسالی می‌گوید که روی اولین تخت دراز کشیده‌است و نگرانی به‌وضوح در صورتش دیده می‌شود. او در جواب پزشک که توصیه به رعایت غذایی می‌کند تا در مدت درمان، قند خونش ثابت بماند، سر تکان می‌دهد: «دخترهایم خیلی هوایم را دارند که چه غذاهایی بخورم اما خودم گاهی، دور از چشم آنها، سراغ ممنوعه‌ها می‌روم.» و حالا به خاطر دخترهایش هم که شده، باید درمان را جدی بگیرد و مانع قطع عضو شود.



مصائب خانم معلم
یکی دیگر از بیماران، خانم معلمی است که از 27 سال پیش تا حالا، با دیابتی دست و پنجه نرم می‌کند که در دوران بارداری به آن مبتلا شد و هیچ‌وقت هم به طور کامل رفع و درمان نشد:« اگر همان 27سال پیش، من را بستری و درمان می‌کردند کار به اینجا نمی‌رسید اما آن زمان هیچ‌کس متوجه دیابت بارداری من نشد.» و بعد از تولد فرزندش با پنج کیلو و 200گرم وزن، کم‌کم، اثرات بالا بودن قند خون، خودش را نشان داد:« عوارضش آنقدر بالا بود که روی بینایی چشمم اثر گذاشت و شبکیه چشمم را پاره کرد.» اتفاقی که با عمل جراحی آن را درمان کرد ولی همه این‌ اتفاقات، بر کیفیت زندگی‌ و کارش تاثیرگذار بوده‌است؛ آنقدر که مجبور شده‌بود برای مدت‌ها، دور مدرسه رفتن و تدریس و همنشینی با دانش‌آموزانش را خط بکشد:«کاش یک درمان قطعی برایش پیدا شود.» این را وقتی می‌گوید که از او راجع به دغدغه و مشکلاتش می‌پرسیم؛ انگار که دیگر حوصله کنترل کردن و رفت و آمد به مراکز درمانی را ندارد. از طرف دیگر، از عوارضی که در دیابتی‌های سالمند می‌بیند هم ترسیده‌است و همه دغدغه‌اش، فارغ از همه مسائل مالی و خدمات کم یا زیاد، نبود درمان قطعی برای بیماری‌اش است که بیشتر از 27سال است با آن سر و کله می‌زند. موضوعی که وقتی آن را با متخصصان کلینیک درمیان می‌گذاریم، پاسخ خوشایندی برای او نمی‌گیریم؛ چرا که آنها معتقدند به علت ماهیت بیماری دیابت، امکان و احتمال درمان قطعی برای آن، خیلی ضعیف به نظر می‌آید و تاکید دارند بگویند که توجه به سبک زندگی و تغذیه، اصلی‌ترین راه درمان و کنترل بر پیشرفت بیماری است.