درباره حسین بازپور؛ نوجوانی که داستانهایش شنیده میشود
بر فراز شعر
گاهی خیلی از آدمها فکر میکنند با یکیدو بار کپشن اینستاگرام نوشتن و بیوگرافی شیک و پیک و استوریهای لایکخور، دیگر نویسنده شدهاند و وقتش رسیده که عنوان نویسنده را یدک بکشند اما به همین آسانیها هم نیست؛ نوشتن تنها کنار هم چسباندن چند کلمه و بالا و پایین کردن جملات قصار نیست؛ دنیای پیچیدهای دارد و راهش هم خیلی دور و دراز است. اولین پلهاش هم خواندن است و خواندن! توصیه اکید استادان نویسندگی، خواندن شاهکارهای ادبی و سفرنامهها و... است. در این شماره از یکی مثل ما، سراغ نویسنده نوجوانی رفتهایم که سومین کتابش را به همین تازگی به چاپ رسانده است. با حسین بازپور، نوجوان دهه هشتادی قلم به دست آشنا میشویم که هم اکنون دانشجوی رشته حقوق است.
بای بسما...
هرکاری، آغازی دارد و نقطه شروعی. علایق و سلایق هم همینطور یک دفعهای از آسمان در دامنمان نمیافتد؛ پیشینهای دارد که خوب از آن باخبریم. حسین بازپور در یک خانواده فرهنگی رشد کرده و از دوران دبستان، همان زمانی که به کانون پرورش فکری هم رفتوآمد داشته؛ به نویسندگی علاقه پیدا کرده. او از نوشتن داستانهای کوتاه شروع کرده و بعد هم در محافل و انجمنهای ادبی شرکت و سعی کرده قلمش را رشد بدهد. البته در این راه، تشویق خانواده و دوستانش بیتاثیر نبوده و او با روحیه بهتری فعالیتهایش را دنبال میکرده.
بینوجوانی
چشمهایتان را ببندید و دوره نوجوانیتان را از ذهنتان پاک کنید! حالتان خوب است؟ چه اتفاقی افتاد؟ دنیای بدون نوجوانی به تاریکی همان لحظههایی است که چشمانتان را بسته بودید! به قول حسین بازپور، حذف نوجوانی بخش عظیمی از زندگی و خاطرات هر کسی را با خودش پاک میکند! درست است که زمان محدود است اما این دوره، مهمترین دوران برای هر کسی است و نبودنش میتواند خلأ بزرگی ایجاد کند. بازپور میگوید نوجوانی خودش پر از تلاش و صبوری و شکست بوده و دز شکستهایش هم بسیار بالا بوده! اما به آنها به چشم یک سکوی پرتاب نگاه کرده و مانع خودش ندیده؛ نوجوانی زمین بازی هر فرد و یک فرصت برای بالا و پایین کردن خود و برنامه زندگی است که باید بهخوبی از پسش برآمد.
و ناگهان شعر
حسین بازپور میگوید ابتدا وارد حوزه داستاننویسی شده و بعد از آن سری هم به ساحت شعر زده است؛ چون دیوان باباطاهر، حافظ و سعدی را حفظ بوده و کاملا شعرهای خوب را از بر بوده؛ کمکم شروع به شعر نوشتن میکند و متوجه میشود که در این زمینه هم استعداد دارد. بعد از پیدا کردن توانایی، نوبت تقویت آن و پرو بال دادن است؛ پس بازپور در محافل شعری شرکت میکند و اشعارش را در معرض نقد و بررسی میگذارد تا بهتر از قبل شود. او درباره چگونگی سرودن شعرهایش میگوید: «برای الهام گرفتن به زندگی مربوط نگاه میکنم به آدمها، ماشینها، درختها، به اتفاقاتی که بین آدمهای معمولی رخ میده و از همین سوژهها استفاده میکنم.»
به دنیای بدون شعر فکر کن!
انگار اکسیژن را از او میگیرند اگر شعر در جهانش نباشد! این را من نمیگویمها، خودش میگوید. ادعا میکند که اگر شعر لابهلای زندگیاش نباشد؛ خلأ بزرگی را احساس میکند و انگار وجودش را متزلزل میکند. شعر و مشتقاتش جایگاه ویژهای در زندگیاش دارند. از او میپرسم که دوست دارد به چه چیزی شناخته شود؟ و جواب میدهد: «دوست دارم بهعنوان داستاننویس شناخته بشم که بقیه من رو در جهان ادبیات تحت عنوان یک داستاننویس خوب بشناسن!» با این سه عنوان کتاب و تعداد چاپهایی که داشته، این هدف حسین بازپور چندان دور و دراز نیست و چهبسا که به همین زودیها هم به آن دست پیدا کند.
الگوسازی
خیلی خوب است که برای رسیدن به اهدافمان، بهترینهای هر حوزه را الگوی خودمان قرار بدهیم. حسین بازپور هم همین کار را کرده و یک راست رفته است سراغ حافظ و سعدی! چون به نظرش این دو شاعر شخصیتهای بسیار مهمی در تاریخ ادبیاتمان هستند. البته او از داستاننویسهای امروزی هم غافل نشده و ارادت وافری به همشهری خوزستانیاش، مصطفی مستور، دارد و الگوی معاصر خودش قرار داده است و قلمش را هم دوست دارد. کتابی که این اواخر از حسین بازپور به چاپ رسیده، کتابی است باعنوان «چهارشنبه ده صبح» که به بررسی مسائل و دغدغههای نوجوان از جمله کنکور و مسائل اعتقادی پرداخته است. او در مسابقات زیادی مقامهای عالی کسب کرده که نوشتنش در اینجا، تمام صفحه را پر میکند و دیگر جایی برای از خودش گفتن نمیماند! پس از این جای ماجرا میگذریم.
کلمات
همه ما کلمات خدا هستیم؛ آیهها و نشانههای او. حسین بازپور میگوید بین آدمها و کلمات هم ارتباطهایی وجود دارد که غیرقابل حذف است. او میگوید که آدمها کلمات را به وجود میآورند و همچنین کلمات آدمها را. همچنین معتقد است شاعرانی مثل حافظ، سعدی و مولانا الهاماتی از سمت خدا دریافت میکردند که باعث شده این کلمات جادویی حال ما آدمها را هم خوب کند. او برای حال خوب خودش هم برنامههایی دارد. کارهایی از قبیل ورزش و مطالعه که از زبان خودش بشنویم جذابتر است: «در اوقات فراغتم به غیر از پرداختن به شعر و نویسندگی، ورزش دوومیدانی را دنبال میکنم و فوتبال، البته نه به صورت حرفهای ولی علاقه دارم؛ مدرس روبیک هم هستم و علاقه ویژهای به این فعالیت دارم! حفظ قرآن و مطالعه آثار کودک و نوجوان هم در برنامهام قرار دارد.» به نظر میرسد که حسین بازپور حسابی سر خودش را شلوغ کرده است و ما هم برایش دعا میکنیم که کلمات شعر و داستانش، به نوشتن چیزهای خوب خوب بچرخد و روزی نامش را در بالاترین جاها ببینیم!
فاطمه کریمی
هرکاری، آغازی دارد و نقطه شروعی. علایق و سلایق هم همینطور یک دفعهای از آسمان در دامنمان نمیافتد؛ پیشینهای دارد که خوب از آن باخبریم. حسین بازپور در یک خانواده فرهنگی رشد کرده و از دوران دبستان، همان زمانی که به کانون پرورش فکری هم رفتوآمد داشته؛ به نویسندگی علاقه پیدا کرده. او از نوشتن داستانهای کوتاه شروع کرده و بعد هم در محافل و انجمنهای ادبی شرکت و سعی کرده قلمش را رشد بدهد. البته در این راه، تشویق خانواده و دوستانش بیتاثیر نبوده و او با روحیه بهتری فعالیتهایش را دنبال میکرده.
بینوجوانی
چشمهایتان را ببندید و دوره نوجوانیتان را از ذهنتان پاک کنید! حالتان خوب است؟ چه اتفاقی افتاد؟ دنیای بدون نوجوانی به تاریکی همان لحظههایی است که چشمانتان را بسته بودید! به قول حسین بازپور، حذف نوجوانی بخش عظیمی از زندگی و خاطرات هر کسی را با خودش پاک میکند! درست است که زمان محدود است اما این دوره، مهمترین دوران برای هر کسی است و نبودنش میتواند خلأ بزرگی ایجاد کند. بازپور میگوید نوجوانی خودش پر از تلاش و صبوری و شکست بوده و دز شکستهایش هم بسیار بالا بوده! اما به آنها به چشم یک سکوی پرتاب نگاه کرده و مانع خودش ندیده؛ نوجوانی زمین بازی هر فرد و یک فرصت برای بالا و پایین کردن خود و برنامه زندگی است که باید بهخوبی از پسش برآمد.
و ناگهان شعر
حسین بازپور میگوید ابتدا وارد حوزه داستاننویسی شده و بعد از آن سری هم به ساحت شعر زده است؛ چون دیوان باباطاهر، حافظ و سعدی را حفظ بوده و کاملا شعرهای خوب را از بر بوده؛ کمکم شروع به شعر نوشتن میکند و متوجه میشود که در این زمینه هم استعداد دارد. بعد از پیدا کردن توانایی، نوبت تقویت آن و پرو بال دادن است؛ پس بازپور در محافل شعری شرکت میکند و اشعارش را در معرض نقد و بررسی میگذارد تا بهتر از قبل شود. او درباره چگونگی سرودن شعرهایش میگوید: «برای الهام گرفتن به زندگی مربوط نگاه میکنم به آدمها، ماشینها، درختها، به اتفاقاتی که بین آدمهای معمولی رخ میده و از همین سوژهها استفاده میکنم.»
به دنیای بدون شعر فکر کن!
انگار اکسیژن را از او میگیرند اگر شعر در جهانش نباشد! این را من نمیگویمها، خودش میگوید. ادعا میکند که اگر شعر لابهلای زندگیاش نباشد؛ خلأ بزرگی را احساس میکند و انگار وجودش را متزلزل میکند. شعر و مشتقاتش جایگاه ویژهای در زندگیاش دارند. از او میپرسم که دوست دارد به چه چیزی شناخته شود؟ و جواب میدهد: «دوست دارم بهعنوان داستاننویس شناخته بشم که بقیه من رو در جهان ادبیات تحت عنوان یک داستاننویس خوب بشناسن!» با این سه عنوان کتاب و تعداد چاپهایی که داشته، این هدف حسین بازپور چندان دور و دراز نیست و چهبسا که به همین زودیها هم به آن دست پیدا کند.
الگوسازی
خیلی خوب است که برای رسیدن به اهدافمان، بهترینهای هر حوزه را الگوی خودمان قرار بدهیم. حسین بازپور هم همین کار را کرده و یک راست رفته است سراغ حافظ و سعدی! چون به نظرش این دو شاعر شخصیتهای بسیار مهمی در تاریخ ادبیاتمان هستند. البته او از داستاننویسهای امروزی هم غافل نشده و ارادت وافری به همشهری خوزستانیاش، مصطفی مستور، دارد و الگوی معاصر خودش قرار داده است و قلمش را هم دوست دارد. کتابی که این اواخر از حسین بازپور به چاپ رسیده، کتابی است باعنوان «چهارشنبه ده صبح» که به بررسی مسائل و دغدغههای نوجوان از جمله کنکور و مسائل اعتقادی پرداخته است. او در مسابقات زیادی مقامهای عالی کسب کرده که نوشتنش در اینجا، تمام صفحه را پر میکند و دیگر جایی برای از خودش گفتن نمیماند! پس از این جای ماجرا میگذریم.
کلمات
همه ما کلمات خدا هستیم؛ آیهها و نشانههای او. حسین بازپور میگوید بین آدمها و کلمات هم ارتباطهایی وجود دارد که غیرقابل حذف است. او میگوید که آدمها کلمات را به وجود میآورند و همچنین کلمات آدمها را. همچنین معتقد است شاعرانی مثل حافظ، سعدی و مولانا الهاماتی از سمت خدا دریافت میکردند که باعث شده این کلمات جادویی حال ما آدمها را هم خوب کند. او برای حال خوب خودش هم برنامههایی دارد. کارهایی از قبیل ورزش و مطالعه که از زبان خودش بشنویم جذابتر است: «در اوقات فراغتم به غیر از پرداختن به شعر و نویسندگی، ورزش دوومیدانی را دنبال میکنم و فوتبال، البته نه به صورت حرفهای ولی علاقه دارم؛ مدرس روبیک هم هستم و علاقه ویژهای به این فعالیت دارم! حفظ قرآن و مطالعه آثار کودک و نوجوان هم در برنامهام قرار دارد.» به نظر میرسد که حسین بازپور حسابی سر خودش را شلوغ کرده است و ما هم برایش دعا میکنیم که کلمات شعر و داستانش، به نوشتن چیزهای خوب خوب بچرخد و روزی نامش را در بالاترین جاها ببینیم!
فاطمه کریمی