شکوه یک پایان

نگاهی به فیلم‌هایی که با پایان‌های شگفتی همراه بوده‌اند

شکوه یک پایان

فیلم است و پایانش. بسیاری از فیلم‌های سینمایی در جهان بوده‌اند که تصویر ما از همه فیلم پایان آن بوده است و بس. چگونگی پایان روایت یک اثر هنری اگر بیشتر از کلیت اثر مهم نباشد کمتر از آن نیست. همین ویژگی است که بسیاری از دوستداران سینما را از «پایان باز» فیلم‌ها دلزده می‌کند. در همه 100 سال گذشته فیلم‌هایی بوده‌اند که ما آنها را به پایانش با یاد می‌آوریم و نحوه اتمام فیلم برای ما تعریف کلیت اثر بوده است. این موضوع برای سینماگران هم اهمیت دارد، به نوعی که چگونگی اتمام اثر برای آنها چالشی به اندازه ساخت خود فیلم به همراه دارد. چه بسیار فیلم‌هایی بوده‌اند که در روایت داستانی و سینمایی بسیار موفق عمل کرده‌اند اما پایان فیلم به‌گونه‌ای بوده که همچون یک بختک بر سر فیلم فرود آمده و تمام ارزش هنری فیلم را به تباهی کشانده و در مقابل فیلم‌های محدودی هم بوده‌اند که بر خلاف ساختار ضعیف‌شان با پایانی خوب توانسته‌اند ضعف‌های احتمالی اثر را بپوشانند. همین بهانه‌ای شد تا امروز سراغ برخی فیلم‌هایی برویم که فارغ از خود فیلم پایانی به یادماندنی داشته‌اند؛ آنقدر که حالا می‌توانیم همچون یک تابلوی نقاشی، آن را برای دیگران تعریف کنیم.

مظنونین همیشگی
«کایزر شوزه» قدم‌زنان اداره‌ پلیس را ترک می‌کند

پلیس به دنبال حل‌کردن پرونده‌ یک عملیات جنایی است که در ظاهر همه چیزش اشتباه پیش رفته است. همه‌ سرنخ‌ها به‌فردی به نام کایزر شوزه می‌رسد که هیچ‌کس تاکنون قیافه‌اش را ندیده. پلیس شاهدی در اختیار دارد که از همه چیز باخبر است اما او تصوری از چهره‌ شوزه ندارد. در تمام مدت او در برابر یکی از کارآگاهان نشسته و از تمام اتفاقاتی می‌گوید که بر این باند خلافکاری گذشته و به مرگ تک‌تک آنها ختم شده است. کارگردان، این چنین نه‌تنها به اعتماد ما که به تمام داستانش خیانت می‌کند. کایزر شوزه هنوز بیرون است و احتمالا دارد نقشه‌ تر و تمیز دیگری را طراحی می‌کند.

نمایش ترومن
صبح، ظهر و شب بخیر!

ترومن از بدو تولد تمام عمرش را در یک شبیه‌ساز برنامه‌های تلویزیونی از زندگی واقعی و در میان یک دروغ بزرگ سپری کرده است. او در جهانی زیسته که همه نقابی در آن بر چهره داشته‌اند و روزهایی را سپری کرده که هیچ‌کدام واقعی نبودند. او آهسته‌آهسته به همه چیز شک کرده و حالا در لحظات پایانی با آگاهی از مصیبتی که بر سرش آوار شده، تصمیم گرفته که همه چیز را از اول شروع کند. اما برای این شروع اول باید بتواند از زندگی گذشته‌اش دل بکند. ترومن در کلام آخر، حالا که می‌داند دوربینی وجود دارد و تماشاگرانی، آگاهانه رو به سمت‌ آنها بازمی‌گردد و به عنوان خداحافظی همیشگی می‌گوید: «در صورتی که دوباره همدیگر رو ندیدیم، صبح، ظهر و شب بخیر.»

خون به پا خواهد شد
من میلک‌شیک تو رو می‌خورم!

دنیل پلینویو، غول نفتی، در خانه‌اش تک و تنها با حالتی نزار افتاده. خدمتکارش سراغش می‌آید و ورود دشمن قدیمی‌اش یعنی کشیش ایلای را اعلام می‌کند. جناب کشیش بعد از کلی سخنوری درخواستش را بیان می‌کند. او مانند همیشه پول می‌خواهد اما دنیل این بار طاقت نمی‌آورد. دنیل قبلا با حالتی تهدیدآمیز به ایلای گفته «من میلک‌شیک تو رو می‌خورم». دنیل بعد از حمله به ایلای و کشتنش به طرزی وحشیانه، در میانه آمدن پیشخدمت و قبل از اتمام فیلم زیرلبی و خیلی ساده می‌گوید: «تمومش کردم». جمله‌ای که منظور دنیل را مشخص می‌کند. میلک‌شیک اشاره به رابطه پر از دشمنی خودش و ایلای داشته و حالا با تمام‌شدن آن، فیلم هم تمام می‌شود.

تلقین
رویا یا واقعیت؛ آیا برای «کاب» دیگر فرقی هم می‌‌کند؟

در تمام مدت فیلم، کاب به هر دری زده که بتواند فرزندانش را دوباره ببیند. حتی رفقایش هم برای رسیدن او به این آرزو جانفشانی‌ها کرده‌اند. آخرین ماموریت او قدم‌گذاشتن به لایه‌های تو در توی رویاها و کابوس‌های مردی بوده که قرار است به عنوان سلطان جدید انرژی دنیا معرفی شود. اگر کاب این ماموریت را با موفقیت پشت سر بگذارد به آرزویش می‌‌رسد. بالاخره کاب به آرزویش می‌رسد و وارد خانه می‌شود، توتم را روی میز به گردش درمی‌آورد اما ناگهان با شنیدن صدای بچه‌هایش به سمت آنها می‌رود. ولی دوربین کریستوفر نولان به جای نمایش این تجدید‌دیدار، روی توتمی می‌ماند که هنوز هم در حال چرخش است.