اهمیت معرفت فاطمی در سرودن شعر فاطمی

اهمیت معرفت فاطمی در سرودن شعر فاطمی

محمدعلی مجاهدی در سومین نشست آسیب‌شناسی شعر آیینی با اشاره به اهمیت رعایت خطوط قرمز در سرودن شعر تصریح کرد: در این‌که حضرت زهرا(سلام‌ا...علیها) مورد ستم عده‌ای آدمکش و جانی قرار گرفتند و به شهادت رسیدند، شکی نیست اما وقتی می‌خواهیم این فجایع را در لباس نظم به مخاطب ارائه کنیم، باید مطالب زیادی را رعایت کنیم و باید ‌و نبایدهایی را در نظر بگیریم. تا زمانی که یک شاعر آیینی با این مسائل آشنا نباشد، دچار سرودن آثاری می‌شود که تبعات ناخوشایندی خواهد داشت و در آخرت باید در پیشگاه حضرات معصومین(علیهماالسلام) پاسخگو باشد.

پدر شعر آیینی کشور در پایان ابراز داشت: ادبیات امروز بسیار تخصصی شده و در سرودن شعر فاطمی، بسیار مهم است که ما از سیره فاطمی معرفت و شناخت داشته باشیم و آموزه‌های ما نیز دسته اول و معتبر باشد؛ اگر آموزه‌های ما مبتنی بر منابع معتبر تاریخی و دینی باشد، می‌توانیم علاوه بر ولادت و شهادت حضرت فاطمه‌(س)، پیرامون حکمت فاطمی، فطرت فاطمی، عصمت فاطمی، عترت فاطمی، غیرت فاطمی، بصیرت فاطمی، سیرت فاطمی، ولایت فاطمی، شفاعت فاطمی، غربت فاطمی و مصداق‌های آن نیز شعر بسراییم. در پایان این نشست، محمد‌جواد الهی‌پور، شاعر آیینی به شعرخوانی پرداخت:
​​​​​​​
نور قلب مؤمن از زهراست، گرما از علی
هستی‌ام را از خدا دارم، خدا را از علی
از نفس افتاده فکرم در خیال وصل او
در مسیر بندگی جا مانده دنیا از علی
در شب خوف و خطر یک شهر دیدند از کسی
برنمی‌آید محمد بودن الّا از علی
از محمد کینه‌ها دارند و پنهان می‌کنند
انتقامی سخت می‌گیرند، اما از علی
بغض خود را می‌خورد، زخمش که سر وا می‌کند
درد از زخم زبان است و مدارا از علی
بغض مثل درد دل‌های علی با فاطمه
عشق مثل رو گرفتن‌های زهرا از علی
ناخدای کشتی صبر است «فی البحر البلا»
نه! مصیبت‌ها نمی‌گیرد خدا را از علی
از علی گفتیم و شأنش را نفهمیدیم... حیف
دم زدیم از غربتش، اما نفهمیدیم... حیف
بدر دیده با علی در کوچه می‌ماند فقط
راه را از چشم حق عمار می‌خواند فقط
آن‌که بین کوچه از اندازه‌اش بیرون نزد
دست بر شمشیر برد، اما قدم در خون نزد
چشم در چشم علی، آماده فرمان او
تا که قربانی بگیرد، یا شود قربان او
آی مردم! فهم راه خیر و شر سهل است، سهل
باز هم آتش بیار معرکه جهل است، جهل
می‌شنیدید از پیمبر حرمت احباب را
یادتان داده‌ست روزی رسم دق‌الباب را
سوخت جسم و جان پیغمبر، کمی آرام‌تر
دخترش ــ زهرا ــ ست پشت در، کمی آرام‌تر
کوچه دریا می‌شود، دنیا تلاطم می‌کند
هستی‌اش را در شلوغی ناگهان گم می‌کند
مرد جریان‌ساز این غمنامه دارد می‌رود
ریسمان بر دست، بی‌عمامه دارد می‌رود
مسجد از شرم تو تا محشر خجالت می‌کشد
می‌نشینی بر زمین، منبر خجالت می‌کشد
پهلوان بدر و خندق بغض خود را می‌خورد
ذوالفقار از فاتح خیبر خجالت می‌کشد
بعد از آن هر بار در این خانه ماتم زده
حرف محسن می‌شود، حیدر خجالت می‌کشد
چهره می‌پوشاند از شرم نگاه کودکش
از کبود صورتش مادر خجالت می‌کشد
راز غسل نیمه‌شب را فاطمه فهمیده بود
شب اگر باشد، علی کمتر خجالت می‌کشد
لحظه تدفین ماه مرتضی سر می‌رسید
کاش از روی علی دنیا خجالت می‌کشید
ضمیمه نوجوانه