برای «پروانهها گریه نمیکنند» که حال مادرها را خوب میکند
خوشا به حال پروانهها ...
بعضی کتابها را که میخوانی خطها و سطرهایش داد میزنند که نویسنده قلم را به دست گرفته و تا آخرین رمق از عشق نوشته است. بعضی کتابها را که میخوانی داستان و شخصیتهایش چنان زنده و واقعی هستند که انگار داری تئاتری جذاب یا فیلمی مهیج میبینی.
بعضی کتابها را که میخوانی ناخودآگاه در واژهواژههایش غرق میشوی و لابهلای تشبیهات و تمثیلات زیبایش خودت را گم میکنی. بعضی کتابها را که میخوانی قصهشان ماندگارترین داستانی میشود که در عمرت شنیدهای و دیگر بهسختی میتوانی از صف فکر و خیالهای روزمره جدایشان کنی.
کتاب «پروانهها گریه نمیکنند» را وقتی در دست گرفتم که سرمای روز بعد از یک روز برفی، چنان خانهنشینمان کرده بود که هیچکدام حوصله همدیگر را نداشتیم؛ نه پسرم بنا داشت دست از نواختن خواهرهایش بردارد نه خواهرهای کوچکتر تصمیم داشتند مثل هرروز بزرگوارانه از کنار قدارهکشی و بهانهجوییهای برادر رد شوند و من در میانه این رینگ کشتیکج ایرانی، خسته و مستأصل به اتاق کتابخانه پناه بردم شاید امواج کتابها مثل کپسول اطفایحریق آتشنشانها کمی از آتشی که از سرم فواره میزد را خاموش کند. با نگاه در قفسهها پرسهای زدم که ناگهان کتابی توجهم را جلب کرد. ذکر خیر نویسنده را بارها شنیده بودم و البته باقی کتابهای ناشر را قبلا خوانده و پسندیده بودم. انگار دستی از کتاب برای پیشنهاد دوستی به طرفم دراز شد. من هم یاعلیگویان، عزمم را جزم کردم که دستش را پس نزنم و اگر سنگ هم از آسمان ببارد کتاب را بخوانم. چند روز بعد که خواندن کتاب را به پایان رساندم احساس خوبی داشتم ... اگرچه زندگی من با قهرمانان صبور و مبارز کتاب فرسنگها فاصله داشت اما هنر نویسنده چنان در نگارش کتاب خودنمایی کرده بود که هر مادری میتوانست مطلوب خود را از بین داستانهای کتاب برداشت کند.
کتاب پروانهها گریه نمیکنند داستان پرفرازونشیب زندگی کسانی است که یک فرزند معلول در خانه دارند. خانوادههایی که اگرچه روزگار بر آنها سخت گرفته اما سرشار از محبت و امید و انرژی هستند.
بعد از خواندن این کتاب، دیگر مادر قبل نبودم چون با قلم توانای نویسنده و خاطرات صریح و بیپروای راویان کتاب، معنای واقعی صبر، عشق، انگیزه و امید را با تمام وجود درک کرده بودم. من طی همین 3 ــ 2 روز که مشغول خواندن کتاب بودم فهمیدم چه بسیارند مقربینی که دعا، نذر و نیازشان برای گرفتن حاجت به درگاه الهی پذیرفته نمیشود اما همچنان عارفانه و عاشقانه و مصرانه در حریم الهی میمانند و مأیوس و سرخورده نمیشوند. من با خواندن کتاب، یاد گرفتم که برای «مادریکردن» شرط و شروط نگذارم؛ باید فرزندان را با نهایت عشق و اخلاص همانطور که هستند بپذیرم و از وجودشان لذت ببرم. و در آخر؛ خوشا به حال پروانههایی که امثال خانم اعتمادی و دیگر قهرمانان کتاب، برایشان مادرند و همدم و رفیق ... .
زینب گلمحمدی - نویسنده
کتاب «پروانهها گریه نمیکنند» را وقتی در دست گرفتم که سرمای روز بعد از یک روز برفی، چنان خانهنشینمان کرده بود که هیچکدام حوصله همدیگر را نداشتیم؛ نه پسرم بنا داشت دست از نواختن خواهرهایش بردارد نه خواهرهای کوچکتر تصمیم داشتند مثل هرروز بزرگوارانه از کنار قدارهکشی و بهانهجوییهای برادر رد شوند و من در میانه این رینگ کشتیکج ایرانی، خسته و مستأصل به اتاق کتابخانه پناه بردم شاید امواج کتابها مثل کپسول اطفایحریق آتشنشانها کمی از آتشی که از سرم فواره میزد را خاموش کند. با نگاه در قفسهها پرسهای زدم که ناگهان کتابی توجهم را جلب کرد. ذکر خیر نویسنده را بارها شنیده بودم و البته باقی کتابهای ناشر را قبلا خوانده و پسندیده بودم. انگار دستی از کتاب برای پیشنهاد دوستی به طرفم دراز شد. من هم یاعلیگویان، عزمم را جزم کردم که دستش را پس نزنم و اگر سنگ هم از آسمان ببارد کتاب را بخوانم. چند روز بعد که خواندن کتاب را به پایان رساندم احساس خوبی داشتم ... اگرچه زندگی من با قهرمانان صبور و مبارز کتاب فرسنگها فاصله داشت اما هنر نویسنده چنان در نگارش کتاب خودنمایی کرده بود که هر مادری میتوانست مطلوب خود را از بین داستانهای کتاب برداشت کند.
کتاب پروانهها گریه نمیکنند داستان پرفرازونشیب زندگی کسانی است که یک فرزند معلول در خانه دارند. خانوادههایی که اگرچه روزگار بر آنها سخت گرفته اما سرشار از محبت و امید و انرژی هستند.
بعد از خواندن این کتاب، دیگر مادر قبل نبودم چون با قلم توانای نویسنده و خاطرات صریح و بیپروای راویان کتاب، معنای واقعی صبر، عشق، انگیزه و امید را با تمام وجود درک کرده بودم. من طی همین 3 ــ 2 روز که مشغول خواندن کتاب بودم فهمیدم چه بسیارند مقربینی که دعا، نذر و نیازشان برای گرفتن حاجت به درگاه الهی پذیرفته نمیشود اما همچنان عارفانه و عاشقانه و مصرانه در حریم الهی میمانند و مأیوس و سرخورده نمیشوند. من با خواندن کتاب، یاد گرفتم که برای «مادریکردن» شرط و شروط نگذارم؛ باید فرزندان را با نهایت عشق و اخلاص همانطور که هستند بپذیرم و از وجودشان لذت ببرم. و در آخر؛ خوشا به حال پروانههایی که امثال خانم اعتمادی و دیگر قهرمانان کتاب، برایشان مادرند و همدم و رفیق ... .
زینب گلمحمدی - نویسنده