نسخه Pdf

توقع بیجا مانع کسب آرامش است

در توصیف درخواست‌های درست و غلط‌مان در زندگی

توقع بیجا مانع کسب آرامش است

ما شکست‌خورده رفتارها و تصمیمات کوچک، کوچکیم. شاید از بالا که به داستان زندگی‌مان نگاه کنیم یک جمله هی توی ذهن‌مان تکرار شود:«حق من این نبود!» اما دکمه انصاف‌مان را که روشن کنیم حق می‌دهیم رفتار‌های ریز ریزمان کار دست‌مان بدهد و نتیجه با آنچه مطلوب‌مان است تومنی دو زار فرق کند. توقع‌‌داشتن هم جنسش از همین رفتارهاست. نمی‌دانی چرا خوب نیستی، چرا آدم‌ها نمی‌فهمندت، نمی‌دانی چرا دلت می‌گیرد اما جوابش یک کلمه است: توقع! امید و انتظار از زمین و آسمان و عالم و آدم.

ماشین بابام
شب امتحان یکی توی سر خودش می‌زند، یکی توی سر کتاب و بالاخره با نمره10 پاس می‌شود. مدرسه غیردولتی، وعده ماشین میلیاردی ایرانی بعد از قبولی کنکور و گوشی چندمیلیونی، شده است چشم‌انتظار و امید به آینده. حالا فکر کنید هر سال که تورم بیشتر کمر خانواده را خم می‌کند و معمولی‌ترین لوازم می‌شود آرزو، پدر نتواند به خواسته فرزندش چشم بگوید. وای از آن روز که خانواده باید اوقات تلخی این توقعات برآورده‌نشده را تحمل کند.اصلا کل غصه و ترس از آینده برای همین ناامیدی از نداشته‌هایی است که امیدش را به حقوق کارمندی پدر گره زده‌ایم.حتما این جمله را با غرولند مادر و اخم پدر شنیده باشید که: بچه هم انقدر پرتوقع؟! اما چشم‌های‌تان را ببندید و ادامه متن را نخوانید تا دوکلمه هم با والدین صحبت کنم: معلوم است وقتی از کودکی این ذهنیت در بچه ایجاد می‌شود که بدون سعی و زحمت زیادی و با یک درخواست و پاکوبیدن روی زمین و بعدها در نوجوانی با غر و اصرار به خواسته‌هایت برسی، تلاش و جنگیدن خودش برای توقعاتش می‌شود لقمه را دور سر چرخاندن و راحت‌ترین کار را انتخاب می‌کند.هیچ جای مباحث تربیتی و دینی ما نگفته است فرزند مساوی است با برآورده‌کردن همه خواسته‌ها. نسل زد و نوجوان امروز به اندازه کافی به خاطر حجم زیاد چیزهایی که از طریق فضای مجازی می‌بیند و دسترسی‌های راحت و…، خواسته‌هایش سربه فلک کشیده است و یک تلنگر مثل بنیانگذاری رفتارهای اشتباه در موافقت با توقعات او و سهل‌الوصول‌بودن خواسته‌هایش از سمت خانواده می‌تواند تا ثریا دیوار تربیتی‌اش را کج بچیند.

همینی که هست ممنوع!
بیماری لاکچری کمال‌گرایی در حال حاضر یک مهر تایید برای توقعات بی‌جا اما خوشگل و دهن پرکن از خود است. آن نوجوانی که در بخش قبل توی شب امتحان توی سر خودش و کتاب می‌زد تا به هر ضرب و زوری پاس شود را یادتان بیاید، حالا در این قسمت می‌خواهم بگویم گاهی ما خودمان خودمان را اذیت می‌کنیم تا بهترین باشیم. بهترین فرزند خانه، درسخوان‌ترین دانش‌آموز، خوش‌پوش‌ترین فرد بین اکیپ دوستان و خلاصه تمام تلاش‌مان را می‌کنیم که بشویم همان بچه فامیل که توی سر بقیه می‌زنندش. تمام غصه‌مان می‌شود راضی‌کردن بقیه. از پدر و مادر تا غریبه و دوست و آشنا و مدام توی ذهنمان خود را با بقیه مقایسه می‌کنیم و به خودمان سرکوفت می‌زنیم و خلاصه روزگار را به کام خودمان تلخ می‌کنیم. از طرفی تازگی‌ها باب شده که مدام همه به هم یادآوری می کنند:«همینی که هست» و انگار این جمله شده است سبک معمول زندگی‌شان. نه‌تنها دیگران را می‌رنجانند بلکه یک نگاه درونی هم اگر به خود بیندازند متوجه می‌شوند این منی که از خود ساخته‌اند انصافا آن منی که دوست دارند باشند نیست و اصلا یک جایی اخلاقیات‌شان با انسانیت نمی‌خواند!توقع زیادی و توقع نداشتن از خود آن هم وقتی فطرت انسان کمال‌طلب است، دو طرف یک پشت بام است که اگر از هر طرف بیفتی، باختی.درست است که آدم باید سعیش را بکند ایرادات کمتری داشته باشد و پدر و مادر در وهله دوم و خود را در وهله اول، با رفتار و عملکردش خوشحال کند‌ اما قرار نیست بی‌ایراد باشد و همیشه به هر چیز چشم بگوید.قرار هم نیست هرجور دوست دارد عمل کند و در یک زندگی که هرجایی نفس بکشی اجتماع محسوب می‌شود، ضداجتماع باشد و به هیچ صراطی مستقیم نشود.خلاصه که تعادل‌داشتن در توقع خوب چیزی است.

توقعات درست
اساسا وقتی قرار است رابطه‌ای بین دو نفر برقرار شود؛ سه وجه مهم این اتفاق را تضمین می‌کند. اول فرستنده پیام، دوم گیرنده و سوم هم خود پیام. بر این اساس در گفت‌وگوی دوطرفه، یکی گوینده است(فرستنده)، یکی شنونده است(گیرنده) و پیام هم که همان کلامی است که رد و بدل می شود. در این فضا، اگر کسی که شنونده است خوب گوش نکند، کار مختل می شود. حالا خودتان را در نظر بگیرید که روح‌تان تشنه برقراری ارتباط و گفت‌وگوست. بعد می‌روید هی با این و آن حرف بزنید ولی حس می‌کنید یک جای کار می لنگد. حالا روش‌تان را عوض کنید و به جای این که در جایگاه گوینده یا همان فرستنده باشید؛ در جایگاه شنونده قرار بگیرید. این طور همه روابط‌تان صددرصد منعقد می‌شود چون شما رفته‌اید برای شنیدن و آن قسمت ماجرا را محکم کرده‌‌اید. در توقعات هم همین روحیه را داشته باشید. البته اگر دنبال آرامش هستید. مثلا قرار است با دوستی بروید خوشگذرانی. خب شما اگر دنبال خواسته خودتان باشید و این که کجا بروید به خودتان خوش می‌گذرد، لااقل نصف ماجرا که لذت با هم بودن است می‌لنگد. ولی اگر حواستان به توقع دوست‌تان از این بیرون‌رفتن بود؛ مطمئن هستید که لذت لازم را از با هم بودن می‌برید چون شما نشسته‌اید در جایی که می‌خواهد حال دیگری را خوب کند و مطمئن باشید این حال خوب به خودتان هم منتقل می شود.

همیشه غرغرو
بله در هر رابطه عمیقی تکالیفی وجود دارد و حقوقی. مثلا در رابطه والدین و فرزندان. پس این هم عیبی ندارد که تو بخواهی حقوقت را از طرف مقابل طلب کنی. ولی با توجه به دو بند گذشته تو یک راه دیگر هم داری. و آن این است که اساسا خیلی گیر ندهی به این که تمام حقوقت رعایت شده یا نه. اما مهم‌تر از آن جایی است که به عنوان یک عضو از یک کشور توقعاتی از کشورت و به ویژه دولت داری. این هم کاملا حق توست و حتما توصیه ما این است که توقعاتت را دنبال کنی. اما دو چیز را به یاد داشته باش؛ یکی لحن و روش پیگیری توقع است. همان طور که در بازی مافیا هم همیشه می‌گویند اگر استدلالی علیه کسی داشتی آن را با داد و فریاد نگو تا در دل دیگران اثر کند؛ اینجا هم خوب است یاد بگیریم با لحن درست و روش قانونی حقوق‌مان را پیگیری کنیم. اما مساله مهم‌تر این که رابطه ما و کشور مثل هر رابطه دیگری دوطرفه است. نمی‌شود فقط به حقوقت فکر کنی ولی حتی یک قدم درست هم برای پیشرفت کشورت برنداری. تازه قدم پیشکش، خیلی‌ها حتی چوب لای چرخ می‌گذارند. در عین حال از همه هم پرتوقع‌ترند؛ عجیب و غریب!

کار خوبه خدا درست کنه!
آدم‌ها یا به دادمان دیر می‌رسند یا نمی‌رسند یا اگر درست و بجا باشند و به قاعده، کاری از دستشان برنمی‌آید. کلا ما در این دنیا کرورکرور آدم هم دورمان باشد، تنهاییم. این توقع‌داشتن از دیگران آرامش برای‌مان نمی‌گذارد.گاهی تقصیری هم نداریم. از بچگی همین طور بار آمده‌ایم و توقع خانواده از ما، ما از پدر و مادر و دیگران و همین طور دست به دست‌شدن توقع بین آدم‌ها، مثل دومینو دمار از روزگارمان درآورده است و با حجم زیادی از استرس و اضطراب به خاطر ناکامی از خواسته‌های دیگران و دلخوری و دلشکستگی از عملکرد بقیه که دوست نداشته‌ایم و باب میل و سلیقه‌مان نبوده‌اند، زندگی می‌کنیم و روز می‌گذرانیم. ته فکرتان هم نمی‌گذرد عوض خواسته‌های بزرگ از آدم‌های کوچک، اصلش باید از خود خدا بخواهیم.یه ضرب‌المثل معروف داریم که می‌گوید:کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه!

زهرا قربانی - دبیر نوجوانه
ضمیمه کلیک