نقاشی طبیعت
مادری دلسوز که نخواستند هویتشان فاش شود در ایمیلی از من کمک خواستهاند و گفتند: «چند وقتی است فرزندم گل میکشد. لطفا مرا راهنمایی کنید. نمیدانم چطور با او برخورد کنم.»
برخورد نزدیک از نوع سوم!
من نمیدانم چرا اغلب خانوادهها با فعالیتهای هنری فرزندانشان کنار نمیآیند. من خودم به بچهای که ندارم همیشه توصیه میکنم با نقاشی کردن اوقات فراغتش را پر کند. شما باید اتفاقا خوشحال هم باشید که فرزند دلبندتان از طبیعت نقاشی میکشد. این یعنی آرامش محض! دوستان اشاره میکنند که منظور این مادر دلسوز چیز دیگری است و در واقع حرف از گل کشیدن و به فضا رفتن است. خب باور کنید فضانوردی هم شغل مناسبی است. همه که نباید پزشک، مهندس و هنرمند شوند. این وظیفه من و شماست که به علاقه نوجوانهایمان توجه کنیم. دوستان ول کن ماجرا نیستند و انگار که آنها عقل کل باشند، میخواهند از من ایراد بگیرند و به من چیز یاد بدهند. نخیر من ندید بدید نیستم و خیلی هم سرم میشود که کشیدن گل چه عواقبی دارد. اگرپاسخهای قبلی من چندان مناسب به نظر نمیرسد، بابت این کوفتی است که به من انداختهاند. حقیقتا روی صحبتم با دوستان زحمتکشی است که در پارکها به اسم مایع حیات و وسیله تمرکز بیشتر و بالابرنده هوش چیزهایی را میفروشند که بعضا چندان هم کارایی ندارد. من یکی که راضی نبودم. فقط بدجوری دهانم خشک شده و چشمانم قرمز شده که احتمالا ناشی از کار تا دیر وقت است و ربطی به این چیزها ندارد.
مرتضی حسنی 17ساله از مرند، پیامکی فرستادند و پرسیدند که :«برخلاف خیلیها من و بابام رابطه خوبی با هم داریم و خیلی هم من رو درک میکنه ولی بازم یه حرفهایی هست که نمیتونم به اون بزنم. به نظرتون چهکار باید کنم؟!»
1. اولا که خجالت بکشید. خیر سرت 17 سالت شده. از شما بعید است. واقعا قباحت دارد. من که حتی از فکرش هم دارم آب میشوم. اصلا چطور رویت شده به من پیامک بدهی بعد از این رفتارها؟! با خودت چه فکری کردی؟ نخیر آقا ما از آنهایش نیستیم. باورم نمیشود کسی هم پیدا شود که چنین کارهایی از او سر بزند! (نمی دانم به اندازه کافی پیازداغش را زیاد کردم یا نه، چون هیچ چیز درباره موضوعی که بابتش نمیتوانید با پدرتان صحبت کنید، نمیدانم!! ولی امیدوارم حق مطلب را اداکرده باشم).
2. البته صادقانه اعتراف کنم برای من هم یک بار در دوران نوجوانی پیش آمد که نتوانم بهراحتی حرفم را به پدرم بزنم. خیلی فکر کردم. با مادرم هم مشورت کردم. چند ساعتی روی ادبیات و جملاتم کار کردم که خدای ناکرده حرفم را بد متوجه نشود. بعد یک شاخه گل خریدم و سراغ پدرم رفتم. انصافا اگر حرفم را نمیزدم، شب سختی برایم رقم میخورد. بالاخره دل به دریا زدم و رفتم به پدرم گفتم:«پدرجان! من شب از گرما خوابم نمیبره. میشه کولر رو روشن کنم؟» پدرم هم با مهربانی گفت:«نه بچه! روی خودت پتو بنداز!» حتما شما هم تعجب میکنید که من گرمم بود پس چرا پدرم گفت روی خودم پتو بندازم. من هم همین سؤال را از او پرسیدم. او گفت:«بعدش کافیه پتو رو از رو خودت بزنی کنار. اون وقت خنک میشی. من خودم همین کا رو میکنم. حتی یه بار یخ کردم!!»
3. میتوانید حرفهایتان را در یکی از شبکههای اجتماعی به صورت چت مطرح کنید. فقط یادتان نرود از چتهایتان اسکرین شات بگیرید و در فضای مجازی منتشر کنید که همه عالم امکان بشری از خصوصیترین روابط شما باخبر شوند. به هر حال فضای مجازی است و همین مسخره بازیهایش!!
4. پدر یعنی عشق. لطفا جنگ نکنید! (از جملات قصار «ر-ر»)
سیما خانم از جنوب کشور برای ما نامهای ارسال کردند و بعد از کلی تعریف از میزان دانش بنده در همه امور گفتند: «نظر شما درباره محیط زیست چیه؟ چه توصیههایی در این مورد دارید؟»
1. البته باید اعتراف کنم من همیشه ریاضیام خوب بوده. دقیقا مثل فارسی، عربی، شیمی، فیزیک، سوادرسانهای، جغرافی، تاریخ، دینی، جمعیت و تفکر، سبک زندگی و حتی روانشناسی ولی متاسفانه در دوران دبستان، سر کلاس محیط و مساحت غایب بودم.
2. اما با توجه به نزدیکی به روز محیط زیست بد نیست کمتر خرید کنیم. شاید فکر کنید حرف بیربطی زدهام. بله دقیقا همین طور است و حتی ممکن است حواس من هم نباشد که از دهه۱۹۵۰ که پلاستیک مورد استفاده بشر قرار گرفت تاکنون حدود هشت میلیارد و ۳۰۰میلیون تن پلاستیک تولید شده که از این میزان تقریبا ۹۱درصد آن قابلیت بازیافت ندارد و صدها یا حتی هزاران سال در طبیعت باقی میمانند.
3. رحمت بر پدر و مادر کسی که در این مکان آشغال نریزد.
4. طبیعتا همه شما میدانید که ما با مشکل کمبود آب، برق، گاز و یکسری چیزهای دیگر مواجه هستیم. حالا ممکن است مثل زاینده رود، آب را خودمان به جایی دیگر فرستاده باشیم یا مثل هیرمند خودشان آب را به جایی دیگر فرستاده باشند. در هر صورت آب، آنجایی که باید نیست و آنجایی که آب هست ما نیستیم. (در صورتی که بتوانید منظور مرا از این جملات بگویید، بدون آنکه کسی یقهتان را بگیرد، اجازه خواهید داشت ازتخفیف 50 درصدی خرید آب معدنی عقل کل استفاده نمایید).
برخورد نزدیک از نوع سوم!
من نمیدانم چرا اغلب خانوادهها با فعالیتهای هنری فرزندانشان کنار نمیآیند. من خودم به بچهای که ندارم همیشه توصیه میکنم با نقاشی کردن اوقات فراغتش را پر کند. شما باید اتفاقا خوشحال هم باشید که فرزند دلبندتان از طبیعت نقاشی میکشد. این یعنی آرامش محض! دوستان اشاره میکنند که منظور این مادر دلسوز چیز دیگری است و در واقع حرف از گل کشیدن و به فضا رفتن است. خب باور کنید فضانوردی هم شغل مناسبی است. همه که نباید پزشک، مهندس و هنرمند شوند. این وظیفه من و شماست که به علاقه نوجوانهایمان توجه کنیم. دوستان ول کن ماجرا نیستند و انگار که آنها عقل کل باشند، میخواهند از من ایراد بگیرند و به من چیز یاد بدهند. نخیر من ندید بدید نیستم و خیلی هم سرم میشود که کشیدن گل چه عواقبی دارد. اگرپاسخهای قبلی من چندان مناسب به نظر نمیرسد، بابت این کوفتی است که به من انداختهاند. حقیقتا روی صحبتم با دوستان زحمتکشی است که در پارکها به اسم مایع حیات و وسیله تمرکز بیشتر و بالابرنده هوش چیزهایی را میفروشند که بعضا چندان هم کارایی ندارد. من یکی که راضی نبودم. فقط بدجوری دهانم خشک شده و چشمانم قرمز شده که احتمالا ناشی از کار تا دیر وقت است و ربطی به این چیزها ندارد.
مرتضی حسنی 17ساله از مرند، پیامکی فرستادند و پرسیدند که :«برخلاف خیلیها من و بابام رابطه خوبی با هم داریم و خیلی هم من رو درک میکنه ولی بازم یه حرفهایی هست که نمیتونم به اون بزنم. به نظرتون چهکار باید کنم؟!»
1. اولا که خجالت بکشید. خیر سرت 17 سالت شده. از شما بعید است. واقعا قباحت دارد. من که حتی از فکرش هم دارم آب میشوم. اصلا چطور رویت شده به من پیامک بدهی بعد از این رفتارها؟! با خودت چه فکری کردی؟ نخیر آقا ما از آنهایش نیستیم. باورم نمیشود کسی هم پیدا شود که چنین کارهایی از او سر بزند! (نمی دانم به اندازه کافی پیازداغش را زیاد کردم یا نه، چون هیچ چیز درباره موضوعی که بابتش نمیتوانید با پدرتان صحبت کنید، نمیدانم!! ولی امیدوارم حق مطلب را اداکرده باشم).
2. البته صادقانه اعتراف کنم برای من هم یک بار در دوران نوجوانی پیش آمد که نتوانم بهراحتی حرفم را به پدرم بزنم. خیلی فکر کردم. با مادرم هم مشورت کردم. چند ساعتی روی ادبیات و جملاتم کار کردم که خدای ناکرده حرفم را بد متوجه نشود. بعد یک شاخه گل خریدم و سراغ پدرم رفتم. انصافا اگر حرفم را نمیزدم، شب سختی برایم رقم میخورد. بالاخره دل به دریا زدم و رفتم به پدرم گفتم:«پدرجان! من شب از گرما خوابم نمیبره. میشه کولر رو روشن کنم؟» پدرم هم با مهربانی گفت:«نه بچه! روی خودت پتو بنداز!» حتما شما هم تعجب میکنید که من گرمم بود پس چرا پدرم گفت روی خودم پتو بندازم. من هم همین سؤال را از او پرسیدم. او گفت:«بعدش کافیه پتو رو از رو خودت بزنی کنار. اون وقت خنک میشی. من خودم همین کا رو میکنم. حتی یه بار یخ کردم!!»
3. میتوانید حرفهایتان را در یکی از شبکههای اجتماعی به صورت چت مطرح کنید. فقط یادتان نرود از چتهایتان اسکرین شات بگیرید و در فضای مجازی منتشر کنید که همه عالم امکان بشری از خصوصیترین روابط شما باخبر شوند. به هر حال فضای مجازی است و همین مسخره بازیهایش!!
4. پدر یعنی عشق. لطفا جنگ نکنید! (از جملات قصار «ر-ر»)
سیما خانم از جنوب کشور برای ما نامهای ارسال کردند و بعد از کلی تعریف از میزان دانش بنده در همه امور گفتند: «نظر شما درباره محیط زیست چیه؟ چه توصیههایی در این مورد دارید؟»
1. البته باید اعتراف کنم من همیشه ریاضیام خوب بوده. دقیقا مثل فارسی، عربی، شیمی، فیزیک، سوادرسانهای، جغرافی، تاریخ، دینی، جمعیت و تفکر، سبک زندگی و حتی روانشناسی ولی متاسفانه در دوران دبستان، سر کلاس محیط و مساحت غایب بودم.
2. اما با توجه به نزدیکی به روز محیط زیست بد نیست کمتر خرید کنیم. شاید فکر کنید حرف بیربطی زدهام. بله دقیقا همین طور است و حتی ممکن است حواس من هم نباشد که از دهه۱۹۵۰ که پلاستیک مورد استفاده بشر قرار گرفت تاکنون حدود هشت میلیارد و ۳۰۰میلیون تن پلاستیک تولید شده که از این میزان تقریبا ۹۱درصد آن قابلیت بازیافت ندارد و صدها یا حتی هزاران سال در طبیعت باقی میمانند.
3. رحمت بر پدر و مادر کسی که در این مکان آشغال نریزد.
4. طبیعتا همه شما میدانید که ما با مشکل کمبود آب، برق، گاز و یکسری چیزهای دیگر مواجه هستیم. حالا ممکن است مثل زاینده رود، آب را خودمان به جایی دیگر فرستاده باشیم یا مثل هیرمند خودشان آب را به جایی دیگر فرستاده باشند. در هر صورت آب، آنجایی که باید نیست و آنجایی که آب هست ما نیستیم. (در صورتی که بتوانید منظور مرا از این جملات بگویید، بدون آنکه کسی یقهتان را بگیرد، اجازه خواهید داشت ازتخفیف 50 درصدی خرید آب معدنی عقل کل استفاده نمایید).