اقبال مخاطب به اقتباس

اقبال مخاطب به اقتباس

سریال «طوبی» نه فقط به‌واسطه قاب‌های ماندگار از دل تاریخ که به‌دلیل روایت سرراست و گیرایی که دارد، توانسته در شب‌های متوالی، مخاطب تلویزیون را پای خود ماندگار کند. طوبی با برداشت آزاد از یک رمان و تغییراتی که فیلمنامه‌نویس آن اعمال کرده، مناسب مخاطب رسانه‌ملی شده تا همدلی و وحدت مردم ایران و عراق را به نمایش بگذارد؛ هرچند که باید اذعان کرد، فراتر از یک همدلی و وحدت تلاش کرده بخش‌های ناگفته از تاریخ را بیان کرده ونشان دهد که مسیر پیاده‌روی اربعین چه مصیبت‌هایی را پشت‌سر گذاشته تا امروز به این امنیت و آسودگی برسد.

سیدحسین امیرجهانی درقامت فیلمنامه‌نویس طوبی، پیش ازاین آثاری همچون«نجلا»،«نجلا۲»،«سرجوخه»، «پدر»، «چرخ‌فلک»، «حکایت‌های کمال»، «برسر دوراهی» و بسیاری ازمجموعه‌های دیگر را به نگارش درآورده بود. او در هرکدام از این مجموعه‌ها به فراخور ژانر آن، روایت متفاوتی را قلم زده تا مخاطب با قصه متفاوتی روبه‌رو باشد. او در مجموعه طوبی، تلخی‌های زندگی یک دختر ایرانی را روایت می‌کند که تکه‌های سرنوشتش را از میان تاریخ ایران و عراق کنار هم گذاشته تا خانواده‌اش را حفظ کند. امیرجهانی، نویسنده این سریال در گفت‌وگویی که با جام‌جم داشته، از سریال طوبی گفته و درباره اقتباس و برداشت آزاد از این اثر صحبت کرده است. وی در این گفت‌وگو عنوان کرده است: «‌گاهی هم برخی رمان‌ها اتمسفر و حال و هوای خوبی برای روایت به تو می‌دهد. این را دیگر نمی‌توان اقتباس نامید؛ الهام گرفتن یا برداشت آزاد تعبیر درست‌تری است. به همین خاطر در تیتراژ طوبی عنوان «برداشت آزاد» قید شده است.» گفت‌وگوی فوق، روایتی از جزئیات نگارش و اجرای سریال طوبی در گفت‌وگو با نویسنده این مجموعه است. 

سریال طوبی آن‌طور که گفته شده برداشتی از کتاب اربعین طوبی است و این پرسش مطرح می‌شود که در این کار، چقدر به منبع اصلی وفادار بوده‌اید یا دست به تغییرات زده‌اید؟
تابستان سال 1398 بود که سیمافیلم برای این کار از من دعوت به همکاری کرد. بخش‌هایی از کتاب اربعین طوبی برایم جذاب بود و بخش‌هایی را نیز دوست نداشتم و احساسم بر این بود که به لحاظ داستانی موقعیت دراماتیک ندارد. بنابراین همان موقع اعلام کردم من قصه خودم را با برداشتی آزاد از این آثار روایت خواهم کرد. در نهایت طرحی نوشته و بازنویسی‌های متعددی انجام دادم و همین باعث شد خواسته یا ناخواسته قصه طوبی از رمان فاصله زیادی بگیرد. 
 
پس در حین نگارش برای تصویرسازی و روایت به کتاب رجوع نکردید؟ 
من رمان را تنها یک‌بار همان ابتدا و پیش از نگارش طرح اولیه، مطالعه کردم و دیگر به آن مراجعه نکردم. موقعیت اولیه و شخصیت آن را نگه داشتم و بقیه را به‌دلایل مختلف تغییر دادم. قصه اصلی و قصه‌های فرعی متعددی طراحی کردم که در حین کار بارها و بارها تغییر کرد، حتی به‌مرور کاراکتر طوبی نیز تغییرات بسیار زیادی کرد و ماجرا، مسیر دیگری یافت.
 
آن‌طور که مشخص است روایت رمان بسیار توصیفی است. این مسأله کار شما را برای برداشت از رمان، سخت نکرد؟ 
به‌هر حال ادبیات داستانی با ادبیات دراماتیک تفاوت‌های زیادی دارد. شما در رمان دست‌تان باز است و هر توصیفی می‌توانید انجام دهید، اما فیلمنامه باید عینی باشد. باید همه‌چیز را نشان دهید. اساسا تبدیل مسائل ذهنی به عینی آن هم داستان و دراماتیک کار سخت و البته لذت‌بخشی است. از آنجا که می‌خواستم قصه را از آن خود کنم، این آزادی را برای قلم و ذهنم قائل شده بودم که بتواند خلاقانه موقعیت‌های داستانی ایجاد کند و در چهارچوب کتاب نماند.
 
یعنی مهم‌ترین والبته سخت‌ترین کارفیلمنامه‌نویس دراقتباس،تصویری کردن توصیفات رمان است.بااین چالش چطورروبه‌رو شدید؟
این بخشی از روند اقتباس است. من رمان‌هایی سراغ دارم که اگر سمت اقتباس از آن بروید، یک اقتباس کامل به شما خواهد داد. در واقع آن‌قدر همه شخصیت‌پردازی‌ها و موقعیت‌ها، درست است که اگر به آن دست بزنی، خرابش می‌کنی. اما آثاری از این دست در ادبیات داستانی ما زیاد نیست. البته برخی از این رمان‌ها در اولویت‌های موضوعی تلویزیون نیست. به همین دلیل رمان‌هایی مانند اربعین طوبی در حوزه ادبیات داستانی، کتاب‌های قابل توجهی هستند که برای اقتباس ممکن است یک ایده اولیه خوب به تو بدهد. از این جهت من این ایده را گرفته و قصه‌های خود را با آن روایت می‌کنم. ممکن است گاهی یک رمان حتی موقعیت داستانی خوبی نداشته باشد، اما صاحب یک شخصیت تاثیرگذار باشد و شما به‌عنوان فیلمنامه‌نویس با آن شخصیت قصه دیگری بگویید.گاهی هم برخی رمان‌ها اتمسفر و حال‌وهوای خوبی برای روایت به تو می‌دهند. این را دیگر نمی‌توان اقتباس نامید؛ الهام گرفتن یا برداشت آزاد تعبیر درست تری است. به همین دلیل در تیتراژ طوبی عنوان «برداشت آزاد» قید شده است. 
 
یعنی ایده اولیه را از کتاب گرفتید؟ کاراکترها چطور؟ 
این ایده که یک دختر جوان ایرانی به واسطه اتفاقی سیاسی، ناچار به مهاجرت به عراق می‌شود را از کتاب گرفتم. البته من این تجربه را در دو فصل نجلا هم داشتم که قصه‌ای را به فضای عراق پیوند بزنم. بنابراین یک ایده اولیه را از کتاب داشتم و بخش زیادی از پرداخت‌ کاراکترها و روابط میان شخصیت‌ها ساخته و پرداخته ذهن خودم بود. طوبی شخصیت‌های متعدد و چندین پیرنگ دارد که قصه‌ها و شخصیت‌ها در دل موقعیت‌های مختلف درهم تنیده می‌شود. اگر اشتباه نکنم رمان 250 صفحه بود در حالی‌که من برای سریال طوبی حدود 900صفحه سیناپس و نزدیک1700صفحه فیلمنامه نوشتم. شخصیت‌ها و موقعیت‌های سریال آن‌قدر از کتاب فاصله گرفته که اکنون پایان سریال برای کسانی که پیش از این، آن را خوانده بودند غیرقابل حدس است. در وضعیت فعلی حتی ناشر و نویسنده کتاب نیز نمی‌توانند حدس بزنند سرانجام شخصیت طوبی و دیگر شخصیت‌ها و پیرنگ اصلی و پیرنگ‌های فرعی چه خواهد بود؛ زیرا تغییر موقعیت و تغییر کاراکتر طوبی و حضور شخصیت‌های متعدد و قصه‌های گوناگون به این ایده اولیه اضافه کرد که مسیر سریال و قصه را به سمت دیگری ببرد. این نوید را می‌دهم که پایان همه شخصیت‌های داستان برای مخاطبان غافلگیرکننده خواهد بود.

یک نکته درباره کاراکترهای سریال طوبی، چندلایه بودن آنهاست. یعنی از همان ابتدا و با قاطعیت نمی‌توان درباره سفید یا سیاه‌بودن آنها اظهارنظر کرد. انگار بیشتر شخصیت‌ها، چندلایه و پیچیده هستند. این را می‌توان در کاراکتر جهانگیر ثابتی هم دید. چقدر این موارد را فکر‌شده و عامدانه در فیلمنامه قرار دادید؟ در واقع برخی فیلمنامه‌نویسان آن‌قدر دقیق جزئیات یک کاراکتر را مشخص می‌کنند که یک شناسنامه با جزئیات برای آنها طراحی می‌کنند. شما در کاراکترسازی چقدر به این جزئیات توجه کردید؟ 
من اساسا این‌طور نیستم که از قبل، برای شخصیت‌ها شناسنامه بنویسم. کلیت این‌که چه کاراکتری است و چه هدفی دارد را برای خودم در نظر می‌گیرم، اما این‌طور نیست که بخواهم جزئیات آن را به شکل مکتوب و از قبل داشته باشم. من فیلمنامه را می‌نویسم و اجازه می‌دهم با جلورفتن فیلمنامه، از دل روابط و موقعیت‌ها، شخصیت خودش را به من نشان دهد. اجازه می‌دهم کاراکتر در موقعیت‌های متعددی گرفتار شود تا از خود واکنش‌های مختلفی نشان دهد. شخصیت‌ها در موقعیت‌های مختلف خودشان را به من نویسنده تحمیل می‌کنند؛ مثلا ممکن است کاراکتری منفی اما در قامت یک پدر یا همسر از خود رفتارهای عاشقانه داشته باشد. اینچنین از دل تلاطم‌ها و حوادث شخصیت ابعاد خود را نشان می‌دهد.کلیت این‌که کاراکتر به چه سمتی می‌رود را از قبل طراحی می‌کنم اما جزئیات شخصیت را در موقعیت‌های داستانی شکل می‌دهم. مثلا در نجلای 2، شخصیت ژنرال عراقی را نشان دادم که برای کمک به ایران از بعث بریده و تلاش می‌کند به ایران بیاید. از یک جایی به بعد این خود کاراکتر بود که به من نویسنده تحمیل کرد که می‌تواند یک نفوذی باشد و همه ماجراهایی که پشت‌سر گذاشت، طرح و توطئه‌ای بوده تا خود را سفید کرده و مورد‌اعتماد قرار گیرد تا در نهایت خیانتی که می‌خواهد را در ایران انجام دهد. اینچنین یک کاراکتر معمولی از تیپ به شخصیت تبدیل شد و ابعاد پیچیده‌ای از خود بروز داد. در عین‌حال، من همیشه تلاش می‌کنم با همه شخصیت‌های جهان داستانم، قصه بگویم.درواقع به‌گونه‌ای قصه را جلو می‌برم که هیچ‌کدام از شخصیت‌هایم قابل حذف‌شدن نباشند. این برای من اهمیت بسیاری دارد که فارغ از تبدیل‌شدن شخصیت به تیپ یا چیز دیگر، این شخصیت قابل حذف نباشد و در عین حال برداشتن آن به قصه آسیب نزند. برای من تک‌تک شخصیت‌های قصه‌ام مهم است تا هیچ‌گاه از طرف مخاطب نادیده گرفته نشود.ضمن این‌که بیشتر شخصیت‌هایم به جز زمان حال در گذشته‌شان نیز قصه‌ها و پیش‌داستان‌هایی دارند که زیست و رفتار و اعمال‌شان در گذشته روی روابط و قصه‌های امروزشان نیز تاثیرگذار است. کما‌این‌که در طوبی شاهدیم که گذشته پیچیده‌ای بین فخرالدین و جهانگیر در مورد دختری به نام فروغ بوده... یا بین فخرالدین و حاج ملک و اسدا..‌خان پدر فخرالدین ماجرای وجود داشته... همین‌طور بین خانواده فخرالدین و آنیه که هر‌کدام از آنها می‌تواند خود یک داستان و سریال جذاب باشد. من گذشته را برای همه کاراکترها در نظر می‌گیرم و در عین حال آن را در قصه قید می‌کنم.به همین خاطر در آثارم قصه و شخصیت‌ها و روابط بین آنها در دل هم تنیده شده و درام را پیش می‌برد. 
 
چیزی که در مسأله قابل حذف نبودن کاراکترهای فرعی اشاره کردید، همان تکنیک تفنگ چخوف است که می‌گوید اگر تفنگی در صحنه بود و تا آخر از آن استفاده نکردی باید آن را حذف کنی... .
دقیقا همین‌طور است و درباره ارتباط میان سکانس‌ها هم صدق می‌کند، یعنی تمام تلاش من این است که سکانس‌های سریال هم نقش دراماتیک داشته باشند و نقطه عطف، پیش‌برنده یا نمایش‌دهنده بخشی از قصه باشند. طوبی را نیز با همین شاخصه‌ها جلو بردم و شخصیت‌ها با این موقعیت‌ها عجین شده‌اند و یکسری قصه‌های فرعی ایجاد می‌کنند. سکانس‌های این فیلمنامه همچون دومینو پشت سر هم چیده شده و در پی هم آمده و سکانس بعد را می‌سازند. به طوری که اگر شما یکی از سکانس‌ها را حذف کنید سکانس بعد یا رخ می‌دهد یا حفره ایجاد می‌کند. در همین سریال طوبی یکی از شخصیت‌های فرعی به همین نکته اشاره می‌کند که می‌کوشد همین نقش فرعی خود را به بهترین نحو اجرا کند، زیرا به این مسأله اذعان داشت که حتی نقش کوتاه او نیز قابل حذف از فیلمنامه نیست. فارغ از این در سریال طوبی ما شاهد شخصیت‌پردازی‌ها و روابط مختلف و پیچیده‌ای هستیم. به‌عنوان مثال نوع رابطه طوبی و آنیه... یا رابطه آنیه و فخرالدین... روابط و شخصیت همه‌شان پیچیده است و مخاطب نمی‌تواند کنش بعدی آنها را حدس بزند.
 
اشاره به صحبت بایک بازیگر سرصحنه داشتید. ظاهرا شما درکارهایتان بعد ازنگارش هم با تیم و درهنگام تولید،همراه هستید.
من وقتی فیلمنامه می‌نویسم و اثری خلق می‌کنم تا به نتیجه رسیدن و پایان کار در کنار متن فیلمنامه‌ام و کار می‌مانم و همراهیش می‌کنم. یکی از دوستان فیلمنامه‌نویس با من شوخی می‌کرد که «تا تو یک فیلمنامه‌ بنویسی و کارت پخش شود، من دوتا فیلمنامه نوشته‌ام. به جهت این‌که خود را درگیر تولید می‌کنی». حقیقت این است من از همان پیش‌تولید، مدام با بازیگران صحبت می‌کنم و در مورد شخصیت‌شان با آنها گفت‌وگو می‌کنم. در طول تولید هم به همین شکل بوده و تلاشم این است سر صحنه حضور داشته باشم. بسیاری اوقات،هر شب سکانس‌های مربوط به ضبط فردا راادیت می‌کنم یاحتی سرصحنه و در دورخوانی و تمرین سکانس را تغییر می‌دهم. ارتباطم با کارگردان و در تدوین هم همین‌طور است. در واقع تا پایان پخش همراه تدوین و کارهای پس تولید سریال هستم.
 
خود آقای سلطانی در مقام کارگردان طوبی چقدر با این تعامل حین ضبط، همراه هستند؟ 
این اولین تجربه کاری مشترک من و آقای سلطانی بود. با این‌که خیلی به مدل همکاری یکدیگر آشنا نبودیم، اما قبل از وارد شدن به سیناپس، یکی دو جلسه برگزار شد و از همان زمان تعامل میان‌مان ایجاد شد. آقای سلطانی اهل تعامل هستند و به فیلمنامه بسیار پایبند بودند و در عین حال برای هر تغییری در فیلمنامه، با من ارتباط می‌گرفتند. هر چند برخی سکانس‌ها یا برخی لوکیشن‌ها به خاطر شرایط تولیدی از سمت تیم تولید حذف یا جابه‌جا شد که خوشایند من نبود. لوکیشن‌هایی که به حال‌و‌هوای کار و اتمسفر حاکم بر فضا و موقعیت جغرافیایی و تاریخی به‌خصوص برای فضای عراق و مناطق مرزی بسیار کمک می‌کرد، اما متاسفانه لوکیشن‌ها در دسترس قرار نگرفت و نادیده گرفته شد. ولیکن در مجموع رابطه کاری خوبی بین من و کارگردان حکمفرما بود.
 
نکته‌ای که سریال طوبی دارد، روایت تاریخی است که همزمان با قصه اصلی روایت می‌شود. مثلا در یک قسمت در شهربانی آن زمان، عکس پلیس زن را می‌بینیم و همزمان، مسئول مربوطه حاضر نیست حرف‌های طوبی در قامت یک زن را بشنود. این چقدر برای شما اهمیت داشت که روایت‌تان از تاریخ لابه‌لای قصه اصلی باشد؟
من به‌عنوان یک نویسنده، نمی‌خواهم لزوما و فقط، یک عرضه داشت تاریخ ارائه کنم. چون مخاطب اگر بخواهد آن را بداند، تاریخ مطالعه می‌کند. برای من در درجه اول قصه مهم است. البته نمی‌خواهم فرم و محتوا را از هم جدا کنم؛ چون به نظرم قابل تفکیک از هم نیستند، اما در همان محتوایی که می‌خواهم کار کنم باید ابتدا ساختار دربیاید و بتوانم قصه بگویم. هرچیزی هم که بخواهم بگویم اول باید قصه بگویم. این رابه‌صورت کلی ودرباره سینماوتلویزیون می‌گویم.درطوبی هم برای من دردرجه اول قصه اهمیت داشت. 
 
در واقع قصه در بستر تاریخ بیان می‌شود. 
بله. این‌که قصه در بستر تاریخ روایت شود برایم مهم بود. خصوصا بخشی از تاریخ معاصر عراق که برای مخاطب ایرانی بکر و نو است و اساسا در این سریال تلویزیون هم موقعیت‌های داستانی بکر و هم سوژه‌های بکری برای اولین‌بار مطرح می‌شود.دقیقا مثل قسمت 25 به بعد که ماجراهای جدیدی در عراق رخ می‌دهد. با وجود این وقایع تاریخی برای من در درجه اول، در این اثر خانواده اهمیت داشت و فکر می‌کنم خانواده در سریال طوبی خیلی پررنگ است. ما از ابتدا هم خانواده‌ای شاد و گرم می‌بینیم که به دلیل برخی اتفاق‌هایی که برایشان رخ می‌دهد، از هم می‌پاشد و فرزند بزرگ خانواده طبق وصیت پدرش می‌گفته او ستون خانواده است که تلاش می‌کند خانواده را جمع کند و اجازه ندهد این خانواده سقوط کند.
 
کما این‌که خیلی جاها باید قوی باشد وگریه‌اش راکنترل می‌کند،انگار همان پسری می‌شود که پدرش عماد آرزویش را داشت...
نمی‌خواهم بگویم عماد آرزوی پسرداشته. اتفاقا درهمان قسمت اول، دیالوگی با این مضمون می‌گوید که دلش پسر می‌خواسته تا این‌که دختربچه‌ای را همراه پدرش می‌بیند و دلش سمت دیگری می‌رود. در سکانسی یاد دیالوگی از همینگوی در رمان داشتن و نداشتن افتادم که زن از شوهرش که سه دختر دارد می‌پرسد«دلت نمی‌خواست یکی‌شون دختر باشه» و شوهر پاسخ می‌دهد که «وقتی مرد خیلی مردباشه،بچه‌هاش دختر می‌شن». این دیالوگی است که عماد در مورد فرزندانش می‌گوید. حقیقت این که عامدانه هر سه فرزند عماد را دختر گذاشتم. یک موضوع تاریخ است و یک مسأله هم، مسائل روز جامعه. مسأله زن و دختر مسأله روز جامعه ماست و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. این‌که پدر خانواده می‌رود و در نهایت دختر خانواده هم درس می‌خواند و هم کار می‌کند و هم در جامعه فعال است و دنبال حق و حقوق خانواده است، اهمیت بسیاری دارد. طوبی یک شخصیت اجتماعی فعال است که هم خانواده را حفظ می‌کند و هم در جامعه حضور دارد.
 
برخی این نقد را مطرح می‌کنند که مگر چقدر در بطن جامعه آن روزها و در دهه 50، چنین کاراکتری باورپذیر است؟
ما با اثری نمایشی روبه‌رو هستیم نه یک مستند که حالا برویم و بررسی کنیم چند نفر اینچنین بوده‌اند. ممکن است در جهان فقط یک نفر شبیه طوبی باشد، من هم قصه همان یک نفر را روایت می‌کنم. قصه این تک شخصیت‌ها برای مخاطب مهم است نه زندگی کسی که هیچ چیزی برای مخاطب ندارد. ضمن این‌که ممکن است من و شما با چنین فردی برخورد نداشته باشیم اما آدم‌های دیگر دیده باشند. به نظرم در مواجهه با اثر نمایشی پرسش اشتباه این است که آیا واقعی است یا حقیقت دارد؟ کار اثر نمایشی حقیقت‌نمایی است. آنچه مهم است حفظ منطق و واقعیت جهان داستان است نه جهان بیرون. در نهایت برای من مهم این بود که یک دختر و زن تراز ایرانی را به تصویر بکشم که هم هوای خانواده را دارد، هم در جامعه فعال است و هم در پستوی خانه ننشسته است. با زمانه خود پیش می‌رود اما باورهایش را هم حفظ می‌کند و از آن کوتاه نمی‌آید. شک نکنید که مخاطب عاشق شخصیت‌های سریال طوبی می‌شود. شخصیت‌هایی مثل طوبی سیمین آنیه فخرالدین و پریزاد و ضیا را دوست خواهد داشت. برای آنها خوشحال خواهد شد و با آنها خواهد گریست. با این‌که سریال تا همینجا هم پر از موقعیت داستانی بوده اما با این وجود به شما قول می‌دهم مخاطبان موقعیت‌های جذابتری در نیمه دوم سریال شاهد باشند. برای من شخصا مهم است که قصه خوب و روایت جذاب برای مخاطبان داشته باشم این‌طور نباشد که تنها به مسأله تاریخ اشاره کنیم و دغدغه خانواده و جامعه امروز در آن بیان نشود. در عین حال، اشارات تاریخی را هم دارد. مهم‌ترین مسأله تاریخی در این سریال هم، روابط بین دو ملت ایران و عراق است. روابطی که بین دو ملت قبل از انقلاب بوده و عراقی و ایرانی به هم کمک می‌کردند. برای من مهم بود این را نشان دهم روابط میان این دو ملت سابقه‌ای چند صد ساله دارد و در واقع یک ملت بوده‌اند. به نظرم طوبی نماد یک سرزمین واحد بین دو ملت است. 
 
ما در کشورمان منابع متعدد و غنی برای اقتباس داریم. اگر بخواهید دست به یک اقتباس تازه بزنید، سراغ چه اثری می‌روید؟ یا چه شخصیت تاریخی برایتان جذابیت خلق اثر دارد؟
ما در طول تاریخ 2500 ساله خود و همین‌طور در طول دفاع مقدس، اساطیر و قهرمانان بسیاری داریم که زندگی و شخصیت الهام بخشی دارند. در این سال‌ها به درستی به برخی شخصیت‌های مذهبی و یا قهرمانان دفاع‌مقدس پرداخته شده و هنوز هم جای پرداخت بسیاری دارد اما به نظرم چیزی که مغفول مانده، «شخصیت‌های ملی و اساطیری» ماست که جای نگرانی دارد. اگر ما در مورد شخصیت‌های ملی و اسطوره‌های‌مان اثری تولید نکنیم بیگانگان آن کار را خواهند کرد. کاری به نوع نگاه‌مان به شخصیت‌‌هایی مثل حسن صباح ندارم اما وقتی نمی‌رویم و آنها را روایت نمی‌کنیم، جای دیگر و کشور دیگر قصه او را روایت می‌کند. هم آن شخصیت را برای خود مصادره می‌کند و هم جهت‌های محتوایی دلخواهش را به آن می‌دهد. همین سریال «حشاشین» در تمام کشورهای عربی و بسیاری از کشورهای اروپایی پخش شده و حتی بسیاری از مردم خودمان آن‌را تماشا کردند. وقتی روایت اول دست آنها باشد، تولید 10سریال دیگر از سمت ما هم روایت آنها را جبران نمی‌کند.خاطرم هست سال1392طرحی درباره حسن صباح ارائه کردم که تلویزیون، آن زمان رد کرد. گفته شد که قصه بسیار جذاب است اما پرداختن به حسن صباح شاید تبلیغ برخی فرقه‌های دیگر شیعی شود. حالا الان همه دنبال راه چاره هستیم که ثابت کنیم حسن صباح و خیام و خواجه‌نظام از آن ماست. انگار همیشه باید خود را در این حالت قرار ‌دهیم. ما شخصیت‌های ملی و مذهبی بسیاری داریم که تمام زندگی‌شان درام است و می‌توانیم درباره آنها قصه بگوییم اما سراغ‌شان نرفته‌ایم. من نمایش نبرد رستم و سهراب را دیدم و از استقبال تماشاگران و تاثیرگذاری آن شگفت‌زده شدم. با این‌که از کودکی همه‌مان آغاز و پایان قصه رستم و سهراب را می‌دانیم و تراژدی آن نیز برایمان غم‌انگیز است اما شاهد بودم که طیف‌های مختلفی از آن نمایش استقبال کردند و برایش اشک می‌ریختند. این یعنی می‌توانیم با شخصیت‌ها و منابع‌ ملی‌مان آثاری برای تقویت عرق ملی و حتی تاثیرگذاری بین‌المللی جهت اعتلای فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران تولید کنیم. ترکیه چند سال است این پروژه را آغاز کرده. آنها تا دهه قبل یکی از پرمصرف‌ترین‌ها در پخش و استفاده از سریال‌های کلمبیا و شیلی بودند. به جهت فرهنگی احساس نگرانی کردند و تلاش‌شان این شد در ابتدا سریال‌هایی بسازند که مردم کشور خودشان را از آن آثار دور کنند و نهایتا به مرور نگاه‌شان منطقه‌ای و سپس ملی شد. حالا برخی سریال‌های تاریخی آنها به جهت تولیدی شانه به شانه آثار هالیوودی پیش می‌رود. غفلت کنیم تمام تاریخ کشورمان را با ساخت سریال‌هایشان به یغما خواهند برد.
 
موج پاپ کره‌ای هم به همین شکل رایج شده.
بله، ابتدا موسیقی کره‌ای و حالا سریال‌های کره‌ای در دنیا مخاطبان بسیاری برای خود دست و پا کرده است. چرا ما این کار را نمی‌کنیم؟ ما زنجیره‌ای در اطراف‌مان داریم که اشتراکات فرهنگی با همسایگان‌مان است. به نظرم سریالی مثل طوبی قابل پخش در کشورهای عربی و منطقه است. باید این نگاه را جدی بگیریم و به مرور به سمت ساخت و پخش سریال‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برویم. سینمای ما از بسیاری از این کشورها که نام بردیم جلو بوده و ظرفیت بالایی دارد. 
 
به شخصیت‌های ملی اشاره کردید. در میان آنها کدام‌شان برایتان جذابیت دارد که بخواهید سراغ تولید روایتی از زندگی‌اش بروید؟ 
به‌شخصه علاقه‌مندم سراغ کوروش بروم و زندگی او را به فیلمنامه تبدیل کنم. امیدوارم شرایطش پیش بیاید. از مشروطه به این طرف، انبوهی از شخصیت‌های ملی و مذهبی داریم که با همه آنها می‌توان کارهای بی‌نظیری تولید کرد، اما به نظرم باید عقبه خود را حفظ کنیم. برخی کشورهای همسایه درباره هخامنشیان و غزنویان سریال می‌سازند و از دست ما خارج می‌شود. نمی‌خواهم بگویم همه فرهنگ ما عقبه‌ ماست. اما عقبه ما جزء لاینفک فرهنگ ماست که باید آن‌را برای نسل بعد حفظ کنیم. درواقع هم سراغ شخصیت‌های مذهبی و هم سراغ چهره‌های ملی برویم. کما این‌که به‌شدت دوست دارم فیلمنامه‌ای در مورد شخصیت قیس‌بن‌سعد و به قول علامه امینی در «الغدیر»، بی‌بدیل‌ترین شخصیت تاریخ شیعه بنویسم.
 
دوست ندارید خودتان به شکل مستقل، اثری بسازید؟
پیش از این یکی دو کار کوتاه ساختم و در جشنواره‌های داخلی نیز مورد توجه قرار گرفت، اما آن‌قدر شیفته و دلبسته نوشتن هستم که نگران می‌شوم نکند جذبه دوربین دیگر نگذارد بنویسم. برای من خلق یک جهان داستانی و خلق شخصیت‌ها روی یک صفحه سفید و اساسا نوشتن امری بسیار جدی، مهم، مقدس و باارزش است. این‌که فیلمنامه‌نویسی مرا در موقعیت یک خالق قرار می‌دهد هیجان‌زده‌ام می‌کند. به گمانم نویسندگان جزو خالقینی هستند که خداوند به خالق‌بودن آنها در قرآن نیز احترام گذاشته و آن را می‌پذیرد، زیرا می‌فرماید «فتبارک‌ا...احسن‌الخالقین».واژه خالقین یعنی خداوند خالق‌های دیگررا نیز می‌پذیرد اما ذات مقدس خود را بهترین خالق‌ها می‌داند.برای من این خلق روی کاغذ سفید با قلمم اتفاق می‌افتد. با انگشتانم که روی کیبورد لپ‌تاپ صفحه خالی ورد را پر می‌کند اتفاق می‌کند. باوجود این به‌دلیل نگرانی‌هایی که همواره نسبت به خروجی فیلمنامه‌هایم دارم چندوقتی است که به‌صورت جدی به کارگردانی نیزفکر می‌کنم. من شیفته و مسحور شخصیت و آثار بیلی وایلدر هستم. شاید هم مثل او از جایی به بعد به جهت حساسیت‌هایی که دارم کارهایم را خودم تولید کنم تا تکمیل شود. هرچند به قول بیلی وایلدر بزرگ، هیچ‌کس کامل نیست. 

1- قصه طوبی فاصله زیادی با رمان دارد
2- ادبیات داستانی با ادبیات دراماتیک تفاوت‌های زیادی دارد 
3- ادبیات داستانی با ادبیات دراماتیک تفاوت‌های زیادی دارد 
4- در چهارچوب کتاب نماندم
5- برای طوبی حدود 900 صفحه سیناپس و 1700 صفحه فیلمنامه نوشتم 
6- پایان همه شخصیت‌های سریال طوبی غافلگیرکننده است
7- تلاش کردم سکانس‌های سریال نقش دراماتیک و نقطه عطف داشته باشد
8- عامدانه هر سه فرزند عماد را دختر گذاشتم
9- سریالی مثل طوبی قابل پخش در کشورهای عربی و منطقه است

سپیده اشرفی - گروه رسانه